گلچینی از فرهیختگان عرصه اطلاع رسانی بوده که در توسعه آگاهی عمومی ایفای نقش می نمایند
اخبار فوری
آخرین اخبار
داستان یک روز معمولی
_

امروز تو مزرعه برای یه آلونک مرغانه(بگفته ما دهاتی ها کلیدون) ی بنده خدایی بعنوان جوشکار اومده بود کار کنه. جوان بود و تسلط کاری اش را از اینو اون شنیده بودم، دقت کار محکم کار و متعهد به مسئولیت.

اما تو کار من گاهی اشتباهات عمده ای داشت ک غیر قابل تصورم بود. سوابقش و کارهاشو جاهای دیگه دیده بودم حرف نداشت و همین برام معما شده بود. الکی می برید، اضافی سنگ فرز میزد، خلاصه تایم نبود، و گاهی هم حین کار تو فکر عمیقی غرق میشد و به گوشه ای زوم میکرد. 

میگفتم استاد داره شب میشه، خونسرد میگف مشکلی نیست و این منو از کوره در میکرد بابا جون من این بیابونِ پراز گرگ و شغال و روباه، 

کلبه مرغام باید درست بشه مشکلی نیست ؟ این چ حرفیه؟! 

به هرطریق ظهر نهار آماده کردم گفتم ظهر موقع سرو غذا شاید فرصت خوبی باشه تا ازاین معما سر درآورم.

وقتی نشست گفتم استاد خرج چراغ موتورت فوقش ده هزار تومنه، درستش کن، ماشینی ممکنه لهت کنه.

نگاه عمیقی بهم انداخت و گفت: کاش این میشد. اوادامه داد ۳۱ سال با خوار کوری و تلنبار آرزوها گذشت ادامه اش هم برام مهم نیست، تنهاچیزی ک گیرپایم شده وجود تنها دخترمه که اگر تو این شرایط تنهاش بزاروم به چه سرنوشتی دچار آید، در ابن نه سال عمرش،جز تلنبار آرزو چیزی از زندگی ندیده ونچشیده آرزوی کفشی زیبا، روسرینی به روز، غذایی مقوی، میوه ای معمولی و و ...

دیگر منم نداشته باشه چ کُنَد.

گفتم ماشین داری؟! زهرخندی تلخ تحویلم داد و گفت: تو خیابونا میبینم، اما من توقع ماشین ندارم تمام آرزوم اینه ک کارگیرم بیاد تا نون دختر و همسرموبدم که گیر نمیاد. 

گفتم تواستاد کار مشهوری شدی تو هنوز کم سِـنی، گفت میشه لطفن بیخیال شی آرومم بزاری.

  دقیقن دو لقمه خورد و قاشق برزمین نهاد.

گفتم خیلی متشتتی، راسش از کارت ناراضی ام. گفت حق داری.

آن چیزی ک به این پنجه ها تحرک فنی میدهد دلِ خوشه دلِ خوش، اما کو؟

ادامه داد در یک بیغوله بنام مسکن با ۳۰۰/۰۰۰/۰۰۰ 

ییش وماهی ۱/۵۰۰/۰۰۰ تومان کرایه ام، تازگی صاحب خونه گفته پونصد پیش ماهی چهارتومن! 

گفتم توانائیشو ندارم، گفت تخلیه....

خب یک برادر دارم چهل ساله اس بدلیل تورم و گرانی زن نگرفته، خواهری دارم ۲۷ساله چهار ساله عقده اما شوهرش توانایی خرید مایحتاج نداره، توخونه پیش مادرمه، رفتم به مادرم گفتم یه اتاقی تو منزل پدری بمن بدین ی کپَر هم میزنم برای آشپزخونم.  

فعلن قبول کرده، حالا توجای من بودی، حواست سرجاش بود؟ 

 تمام کارهای ساختمانی جوشکاری وسوله سازی هانم در قرق افاغنه است. 

افغانی ها تمام مشاغل ازقبیل جوشکاری، لوله کشی، برق کشی، امور باغات و و و را قرق کرده اند، کجا برم، به کی بگم که اینجا یک پدریک مادر و دختر دارند بخودکشی فکر میکنند.

آخر اینکه: کار و شغلی که بری مردم کشورت رواست و به آن محتاجند

به مردم بیگانه نا رواست، کشنده است.

هیچی دیگه بعد او منم به غذا دست نزدم.

 ✍️حسین رویبن(حـــر مهاجر) 

شناسه خبر : 17779
تاریخ : 1403/7/19 07:20:32
لینک خبر :  https://daryaaknar.ir/sl/7wRlRM
نویسنده خبر :
X

🔶سهیلا سلطانی
🔹 روزنامه نگار | مدرس
🔹 کارشناسی ارشد مدیریت دولتی  دانشگاه هرمزگان
🔹 لیسانس اقتصاد دانشگاه خلیج فارس
🔹 سردبیر  دریاکنار
🔹 کاندیدای ششمین دوره شورای شهر بوشهر
🔹 عضو صندوق هنر وزارت ارشاد
🔹 عضو هیات موسس انجمن خبرنگاران و روزنامه نگاران استان بوشهر

 
 
برچسب ها #داستان #دریاکنار #رویین

نظرات

0
دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد. پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.