لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید.
به نام خدای غیرممکنها
عرض سلام ومهر دارم خدمت مخاطبین عزیز.
بنده زهراعلیزاده نقاش، نویسنده، شاعر، ترانهسرا، و علاقهمند به گویندگی ، متولد1372/2/7 ساکن شهرزیبای شیراز، که با افتخار اصالتا از سپیدار روستای خونگرم وباصفای کرفت از توابع استان فارس هستم.
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟
استارت علاقه و میل قلبیِ من نسبت به شعر ونویسندگی ازهمان دوران مدرسه در وجودم شکوفا شد که البته آن زمان جدی نمیگرفتم، تا این که در زمان دانشجویی رفته رفته این علاقه در دلم بال و پر گرفت و مجذوب ادبیات شدم
۳/از چه زمانی نوشتن و شعر گفتن برای شما جدی شد؟
بطور جدی تقریبا دوسالی هست که شعر ونویسندگی با قلب و روحِ من عجین شده و عطر وبوی ادبیات در قلبم رخنه کرده
۴/نظر خانواده و اساتیدتون در مورد شعر گفتن ونوشتن شما چه بود؟
در حیطهی اشعار که زیرنظر استادی نبودم .
هرزمانی که شعری میسرودم وهمسرِعزیزم که پشتوانهی اصلیم در این راستاهستند وخانواده و اللخصوص خواهرگلم که همراهِ همیشگی من در این عرصهاند، و همچنین اساتیدمحترمی که بعدها در حوزهی نویسندگی افتخار آشنایی باهاشون رو داشتم، اشعارم رو میخوندن تحسینم میکردن و مشوق من بودن که انقدر راحت میتونم تراوشهای قلبیم رو از پوستهی درونیم بیرون بکشم و به تحریردربیارم.
در حوزهی نویسندگی اساتید بزرگوارم، استاد جهانیِعزیز و استاد یزدانیِ عزیز که جا داره همین جا تشکر ویژه از حضور ارزشمندشون داشته باشم، همیشه به من قوت قلب میدادن و قلمم رو خیلی میپسندیدن و با دلگرمی هایی که به من میدادن دنیای نویسندگی رو برای من لذت بخش و شیرین میکردن.
البته در زمان دانشگاه باشرکت در انجمن ادبی، استاد الهام موساییِ عزیزم که تا به الان حمایتهاشون شامل حالم میشه واز وجود پرمهرشون کمال تشکر رو دارم، اولین استادی بودن که دستم بگرفت و پابه پا برد،تا شیوهی راه رفتن آموخت.
۵/در چه قالب هایی می نویسید ؟
در حیطهی شعر تقریبا در همهی قالب ها مینویسم.
و در حیطهی نویسندگی در سبک توصیفی و توضیحی و در زمینه داستان کوتاه و رمان و... فعالیت دارم.
۶/در بین شاعران و نویسندگان بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟
با کمال احترام معتقدم که شاعر ونویسندهای در موفق بودن بردیگری ارجحیتی ندارد، چون به شخصه باور دارم هر شاعر و نویسندهای در جایگاه خودش موفق وبرتر هست، چراکه قطعا موانعی بر سر راهش موجود بوده که تونسته به اون موانع فائق بیاد و رشد کنه.
۷/به نظر شما شعر گفتن و نوشتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟
البته که نویسندگی و اللخصوص شاعری سرچشمهی عمیقی در احساسات دارد و ذاتی هست؛ چراکه تا وقتی که ذوق و احساس ادبی در درونت نباشه، حتی یک کلمه هم نمیشه به طور آهنگین به رشتهی تحریر درآورد.
اما ناگفته نمونه که یاد گرفتن اصول شعر و شناخت وزن و عروض و... تأثیر دوچندانی در پرورش استعداد داره، و در خصوص نویسندگی آشنایی با کلیات و قواعد نویسندگی و داشتن قلمی شیوا و شیرین بسیار تاثیر گذار هست.
۸/موضوعات و مضامین آثارتان بیشتر چیست؟
هم درخصوص نویسندگی وهمچنین شاعری، صرفا یک مضامین و موضوع خاص رو در برنمیگیره.
گاها بستگی به ایده وجرقهای داره که به ذهنم خطور میکنه و حس وحالی که باعث میشه اون محتوای شعر و یا داستان درچه مضمونی نمود پیدا کنه.
۹/آثار چه شاعران و نویسندگانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن و نوشتن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟
شاعران و نویسندگان زیادی هستن که اشعار وقلم بسیار نابی دارن که اشعار و نوشتهی اونها فراتر از کرانهی روح و روان هستش وتا عمق جان نفوذ میکنه، مانند اشعار حضرت مولانا ، سعدی، و...
امااینکه صرفا تاثیر پذیر از یک شاعر و نویسندهی بخصوص باشم اینطورنیست؛
ولی پیش میاد که به طور مثال یه شعر از یه شاعربخونم و شدیدا با محتوا و درونمایهی اون شعر ارتباط بگیرم و این تاثیر رو بپذیرم که بتونم در همون سبک و سیاق شعری بسرایم.
و یا به طور اتفاقی داستان و متنی رو از یک نویسندهی هر چند غیرِمطرح بخونم و عمیقا روحم با اون متن پیوند بخوره و تاثیرپذیر از اون داستانی بنویسم.
۱۰/به عنوان شاعر ونویسندهی جوان انتظار دارید در شعر ونوشتن به چه افقی دست پیدا کنید؟
موهبتی که خدا به من ارزانی داشته، همین ذوق هنری و ادبی هستش و از این بابت از خدا بسیارسپاسگزارم
و همین که در این عرصه سهم کوچکی در ترویج فرهنگ ادبیات داشته باشم بهترین درونماو افقی هست که میتونم به اون دست پیدا کنم
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟
تا بحال درجشنوارهای شرکت نداشتهام
کتاب مشترک (رخسار زندگی) به چاپ رسیده و کتاب (شاعران آبان) در دست چاپ هست.
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته
با نقد و بررسی هایی که در انجمن شکل میگیره باعث گسترش و ارتقا نوشتهها میشه
در پایان یکی از شعر هاتون رو برای ما بنویسید
بارگران
کجابُگذارم این بارِ غمم را؟
جراحت های جانسوزِ تنم را
بُودم سبز، ناگهان پاییزگشتم
سرودی تلخ و حزن انگیزگشتم
دگرچیزی ز من باقی نمانده
فقط آواری ویران برجا مانده
دلم ازشهربم ویرانه ترشد
به پای ریشهام، دنیا تبر شد
به هرجاده گلِ جالیز گشتم
به هرخار وخسی آویز گشتم
تا اینکه من بیابم خندهام را
امیدِ رفته از آینده ام را
چگونه گویم این آشفتگی را؟
به خامی رفتنِ این پختگی را؟!
نشان از روزِ لاقیدی ندارم
کجا بارِغمم را جا گذارم؟
*ممنون از حضور ارزشمند شما
نظرات
0