عاطفه / اندیشه از مولفه های شعر است و در کنار تصویر و موسیقی و زبان بافت اصلی شعر را تشکیل می دهد. به باور من در گزینش واژه « عاطفه» نگرش عمیق وجود داشته ،راوی قصد دارد مخاطب را در خوانش اشعارش درگیر عواطف انسانی نماید تا متن را همراهی کند حال چرا وجود این عاطفه را به جائی دیگر ارجاع داده«عاطفه آنجا بود»در صورتی که این «عاطفه»می توانست همه جا باشد به نظرم با این ارجاع می خواسته تلنگری به ذهن مخاطب بزند و تو من اندیشه و خیال او را به دورانی دور دست ببرد که عشق و از خود گذشتگی سر لوحه ی اندیشه ی انسان ها بوده و به باور من «آنجا» ارجاع به سرزمین گرم و تفتیده ی جنوب است به وسعت اطراف کارون و خوزستان همراه با ازخودگذشتگی مردمان آن در جنگ گرفته تا خون گرمی و صداقت مردم ساکن در حاشیه ی خلیج فارس و دریای عمان یعنی جنوب ایران .حال با این مقدمه می پردازیم به کتاب « عاطفه آنجا بود» مجموعه شعر مسعود عرب زاده که این مجموعه پنجاه و یک صفحه ای در پانصد نسخه توسط انتشارات قلمداران جنوب به چاپ رسیده است.
شاعر برای ورود مخاطب به متن کتابش سروده ای چهار سطری را بر می گزیند و آن را با کلماتی زیبا و روان و به دور از تعقید و ابهام های تصنعی ، با رعایت کامل ایجازشعر خود را می سراید.
آهسته، آهسته باران می گیرد. (می بارد)/ چتر و باران هم صدا/کسی با صدای بارانی می خواند:/رنگین کمان ها در کدام فصل متولد می شوند؟
شاعر سعی می کند( ایجاز) را در اشعارش رعایت نموده و با تصویرسازی های مخاطب را به خوانش اشعارش دعوت کند«زیر کدام ستاره و بیرق/ سایه ها عبور می کنند/با غربتی که هنوز طولانی ست/و خون/ نشانی از شقایق ندارد.سپس در سرودی دیگر مخاطب را همراه خود به دور دست ها می برد و می سراید.
پیراهنی/ در علفزاری گیر کرده است/ گلوله ای/ از دورصفیر می کشد/ و من/ به کودکی هایم پناه می برم.»
شاعر برای رونمائی شدن زندگی در شالیزارها و خال کوبی ابرهای تیره و به مهمانی فرستاده شدن برادران خورشید توسط ما چنین می سراید.
«ابرهای تیره را/خالکوبی کرده اند/قدیس هایی که/شیرها را رام می کردند/برادران خورشید را/ماه/ به مهمانی فرستاد/ تا زندگی در شالیزارها/ رونمائی شود.»
کتاب سرشار از سروده های زیبابازبانی یکدست و آرایه های ادبی همراه با جانشینی و همنشینی خوب واژه هاست و همچنین رعایت ایجاز در اکثر سرودها.
«خورشید اگر مال من بود/ می پیچدمش در کاغذکادو/برای روزهای پنهان باغچه»یا این سروده«باید خودم را دفن کنم/ تا نتوانم در این تاریکی/ صبح/ قدم بزنم».
در انتهای این مجموعه شاعر برای ماندگار شدن سرودهایش علام می کند که :
«شعری نوشته ام/ که بعداز من/ در پارک شهر/ یا در بلوار/ چند لحظه ی کنارش بنشینید/یوگای وحشی من / که مانند یک برج ناقوس/ بر آسمان شهر گردن کشیده است»
و سروده ای دو سطری را پایان بخش مجموعه ی خود می کند تا مخاطب را به آراسته شدن رهنمون باشد و آن هم آراسته شدنی زیبا از زبان رنگ ها.
« انسان ها آراسته می شوند/از زبان رنگ ها» سادگی زبان راوی و فراز و فرود آن ها خوب بود و نام کتاب با مضمون سروده ها همخوانی داشت برای این شاعر هم اقلیمی موفقیت روز افزون آرزومندم
نظرات
0