دردهای نگفته بسیارند
من، سَری که وبال تن بودم
از تنم شُره شُره می بارد
لخته های زنی که من بودم
دفتر کوچکم به جای شعر
بوی نعش کلاغ میداد و...
پنجره باز بود و گلدانم
خبر مرگِ باغ می داد و...
توی فنجان، چای پر رنگم
از تبی سرد دست و پا میزد
پنجره در حصار ثانیه ها
هی تو را بیصدا صدا می زد
حیف، فاصله چه بسیار است
ما شکستِ غرور خود بودیم
من دلیل خرابی این عشق
سد راه عبور خود بودیم
پشت چشمم غبار دلتنگی
مانده آهی که در بساطم نیست
بعد چل سال زندگی کردن
جز همین شعر، سور و ساتم نیست
آخ ، دیگر نمانده احوالی
چشم پر شد از این غم پنهان
باید از هر چه هست دل کندن
کفش هایت کجاست مرضیه جان
مرضیه دادپور
خدمات ما شامل چاپ کتابهای شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایاننامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید:
09191570936
09393353009
https://hozeyemashgh.ir
انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی
نظرات
0