حسن ایمانی کیست ؟
یک داستان نویس داستان دوست، یک داستان نویس داستان خوان، یک داستان نویس داستان پژوه و یک داستان نویسِ داستان نویس دوست. حسن ایمانی از ۱۹ سالگی وارد جهان داستان نویسی شد و در دوره ای که استاد معروف فیضی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فعالیت داشتند، با جهان قصه و داستان بصورت حرفه ای آشنا شد و با تمرین کنار استاد یعقوب حیدری پا به این عرصه داستان گذاشت و حالا قریب به ۳۲ سال است که ساکن کوچه پس کوچه های داستان است.
تا به امروز از عملکرد، انتخاب و دستاوردهای حسن آقا راضی هستید؟
تا به امروز نسبت به عملکرد خودم راضی نیستم. دوست دارم زمان به عقب برگردد و کارهایی که در عرصه داستان نویسی می توانستم انجام دهم و انجام ندادم را استارت بزنم. الان که ۵۰ سال سن دارم، حس می کنم خیلی فرصت های بزرگ در عرصه داستان نویسی و رمان را در زندگی از دست دادم. البته حواشی موجود که بین کارهای ادبیاتی فاصله می انداخت، امور بی ارزشی نبودند و عموما موفقیت آمیز بودند ولی در کل اگر بشود به عقب برگردم، حتما درصد بیشتری از زمان های زندگی و جوانی ام را به برای داستان نویسی صرف می کنم. الان معتقدم سالهای ارزشمندی را از دست دادم.
جایی گفته بودید: (داستان کوتاه یک پیام رسان عالی فرهنگی است) ممنون میشم این مطالب رو بیشتر توضیح بدید؟
دقیقا. زمانی کتابچه های داستان در حمل و نقل متروی شهری و بی آر تی در تهران به عنوان یه کار فرهنگی خوب رواج پیدا کرد و داشت کم کم جای خودش را باز می کرد که ناگهان شاهد برچیده شدن آن شدیم. من خودم از مشتری های پروپا قرص این کتابچه ها بودم تا اینکه در یک مصاحبه انتقاد کردم که مسئولین فرهنگی شهرداری، واقعا کجایند؟ وظیفه شان چیست؟ آیا غیر از این است که دست به اصلاحات فرهنگی بزنند؟ آنهم با بودجه کلانی که در اختیار دارند. یک مدت کتابچه های داستان را خوب توی دل حمل و نقل شهری مترو و بی آر تی جا انداختند، دیگر چرا جمعش کردند؟ بجای اینکه همین کتابچه های داستانی را جهت دار کنند به سمت توسعه فرهنگ شهروندی، آمدند جمعش کردند! در حالیکه داستان و داستان نویسی می تواند عاملی برای رشد فکری و عقلی و افزایش سرانه مطالعه و در نتیجه تعالی فرهنگی جامعه شود. قطعا بهترین ابزار برای افزایش سرانه مطالعه، کتاب های داستان است. آن هم داستان کوتاه که خب در جامعه سریع امروز، خاطرخواه بیشتری دارد. همانجا گفتم، داستان کوتاه یک پیام رسان فرهنگی است و باید تاسف خورد که توی سازمان های فرهنگی و زیباسازی شهرداری ها، برخی زیر تیغ آفتاب جدول رنگ می کنند و برخی زیر کولر خنک جدول حل می کنند!
از آنجا که فعالیت هایی هم در حوزه مدیریت داشتید و کتاب های انگیزشی زیادی از جمله "کلینیک مدیریت" رو تالیف کردید، بفرمایید که بازار کتاب های انگیزشی ترجمه در ایران بیشتر است یا وطنی؟ چرا؟
ببینید، کتاب های انگیزشی را من جزو کتاب تئوریک نمی دانم. معتقدم این آثار از دسته کتاب هایی هستند که باید با دقت خوانده و به تک تک مواردش عمل شود. چرا؟ چون یک آدم موفق و عالی آن را نوشته است. هرگز ناموفق ها و آدم های عادی، کتاب موفقیت نمی توانند بنویسند. همانطوری که یک آدم عادی نمی تواند درباره موفقیت و دنیای آدم های عالی پند و اندرز دهد. چون خودش هنوز آدم موفق و عالی نیست. زمانی یک فرد به حرف های انگیزشی من گوش می کند و راه من را می رود که خودم قبلا آن را تجریه کرده باشم. وگرنه توصیه های من اثربخشی ندارد. ما در ایران افراد موفق کم نداریم و کتاب های خوبی هم دارند. حالا اینکه چرا گرایش به سمت کتاب های موفقیت خارجی بیشتر است، قضیه برمی گردد به "مرغ همسایه غاز است!" در حالیکه خیلی از نویسندگان موفقیت در خارج، دست پرورده ایرانی ها هستند. جای تعجب دارد، فلان شخصِ به ظاهر مثبت، کلی کتاب موفقیت در کتابخانه اش داد ولی یک جو جرات ریسک اقتصادی ندارد و فعل خواستن را صرف نمی کند! خب برای چه کتاب انگیزه و موفقیت می خواند؟ موفقیت حاصل عمل و حاصل خواستن هاست و خواستن ها هم برخاستن به دنبال دارد. از این دست افراد زیاد داریم که خب تاثیری زیادی بر رونق بازار کتاب های موفقیت گذاشته اند اما چه فایده؟ دریغ از عمل و انجام آنچه که نویسنده موفق کتاب، می خواهد.
ایده و طرح فیلم نامه(چارلی در تهران) به قلم شما از کجا آمده؟
همیشه دنبال چیزهای بکر بودم و هستم. حتی در بحث داستان و فیلم و اختراعات. از طرفی شیفته چارلی چاپلین هستم و هر ما کارهاشو می بینم و ساعتی را به خنده و شادی با نقش این بزرگ سینماگر جهان سر می کنم. هر چند کارهای تکراری. منتها معتقدم در لایه لایه سکانس های فیلم های چاپلین، دنیایی از حرف نهفته شده و پر از آموزه است برای دانشجویان رشته های هنری و سینما. من فیلمنامه نویسی را از دکتر محمدهادی کریمی که چند ماه پیش هم دبیر جشنواره فیلم فجر بودند، فرا گرفتم، و بعد آمدم برای تست ورود به دنیای سینما، ایده "چارلی در تهران" را نوشتم و ایده به مرحوم راستگو سپرده شد و آقای علیرضا خمسه و امیرغفارمنش و مهشید جوادی هم در این فیلم نقش آفرینی کردند به کارگردانی و مدیریت رحمان رضایی و مهدی آقابابایی. در واقع ایده اینکه یک دوره گردی بیاید در لباس چارلی چاپلین توی چهارراه های دل شهر، اقدام به اجرای نمایش کند و همه را به وجد آورد، حاصل عشق من به این سینماگر بزرگ جهان بود و به حمدلله سینماگر بزرگ ایران، استاد عزیزم علیرضا خمسه هم نقشش را بر عهده گرفت. حالا این کار کی وارد بازار اکران می شود، دقیق اطلاع ندارم. آقای رنجبر تهیه کننده باید پاسخگو باشند.
آیا عادات نوشتاری خاصی دارید؟ مثلا سکوت، اتاق کار، موزیک؟
بله. من به شدت در سکوت می نویسم، هر روز می نویسم، حداقل سه صفحه در روز و با هفت هشت ده صفحه مطالعه، آخر شب ها می نویسم، همراه با آوای کم جان و بی کلام موسیقی سنتی و اصیل تار می نویسم. چون دوره های مقدماتی تارنوازی را محضر استاد مسلم تار، کیوان ساکت و آقازاده محترمشان کیارش جان، گذراندم، عاشق نوای تارم.
(شعر می تراود از ذهن ساده ام ....نیم شاعر ولی شعر دوست زادهام ) با توجه به این سروده، استاد ایمانی خود را بیشتر شاعر، نویسنده یا مدیر، مخترع و نجوم شناس می داند؟
نه، اصلا با شعر خیلی جور نیستم. گاهی چه شود که یکی دو بیت شعر بگویم. آن هم سالی یک بیت! اما برای داستان جان می دهم و هفته ای یک داستانک دارم برای نوشتن. در حوزه مدیریت هم خب تجربیات زیادی دارم و مشاور چندین مدیر بزرگ در مجموعه های خصوصی و دولتی بودم و سخنران مدیریت. پس داستان نویسِ مدیر هستم! در بحث اختراعات هم تیم خوبی با دکتر مرتضی چمن آرا و بچه های فیزیکدان داریم که ایده های بکر و زیادی خلق کردیم و کم و بیش فعالیت اثرگذاری انجام دادیم و اخیرا هم طلای جهانی را به دست آوردیم. می شوم داستان نویس مدیر و مخترع! تلفیق عجیب و نامتعادلی است ولی خب عاشق همین عدم تعادل ها هستم و داستان نویسی هم خب بر مدار عدم تعادل می چرخد. اما نقطه اشتراک این سه گانه عجیب: تغییر، تعالی و نوآوری است. شاید به خاطر این است که برخی زیر تیغ آفتاب جدول رنگ می کنند و برخی زیر کولر خنک جدول حل می کنند!
کتابی که کاراکتر اصلی آن را هرگز فراموش نمی کنید؟
"باباگوریو" اثر بالزاک. خود بالزاک هم پیش از پایان بندی این اثر می گفت: اثر بزرگی را شروع کرده ام. باباگوریو. چیزی که کاملا خلاف انتظارتان خواهد بود. یک اثر بنیادی. به باباگوریو افتخار خواهید کرد. ورای تمام کتاب هایی است که تا حالا نوشته ام.
احساس تان در مورد هر کلمه را در یک جمله بفرمایید؟ شاعر_ کودک_ سیمین دانشور_غلام حسین ساعدی
شاعر: دومین دوست من برای دورهمی های ادبی
کودک: معتقدم هر چه گل توی دنیا هست، هیچ کدام به زیبایی رخسار کودک نیست
سیمین دانشور: شهرزاد پسامدرن ادبیات داستان ایران
غلام حسین ساعدی: نويسنده ای که نمی شود با داستانی از ایشان برخورد کرد و نخواند.
جایگاه نقد در ادبیات امروز ما کجاست؟
استنباط خیلی ها این است که نقد بسیار ساده تر از نوشتن است. من اینجوری فکر نمی کنم. معتقدم اگرچه یک داستان نیاز به تکنیک نوشتاری دارد و باید عناصر داستانی در آن لحاظ شود و سخت است، ولیکن نقد هم به مراتب پیچیده و سخت است. منتقد بهتر است خودش داستان نویسی را تجربه کرده باشد و شناخت درستی از عناصر داستان داشته باشد. اینطور نیست که هر کسی از راه رسید و درباره داستان نظر داد، بشود منتقد، خیر. کیفیت نقد داستان در ادبیات داستان ایران رضایت بخش نیست و بیشتر به سمت و سوی تحلیل و نظرهای سلیقه ای متمایل است و یا حتی غرض های تخریبی! "نقد" فوت و فن خود را دارد و فقط نقدهای یک داستان شناس حرفه ای باید حسب الخطاب قرار گیرد. آیا وقتی ماشین شما دچار نقص فنّی شد، ایراد ماشین را از مادربزرگتان می پرسید یا می برید پیش مکانیک؟ متاسفانه بیشتر منتقدین ما حکم مادربزرگ را دارند تا مکانیک!
ماریان وولف، محقق امریکایی مینویسد: (ما در دنیای آنلاین دائماً در حال اسکرولکردن، نصفهنیمه خواندن یا ذخیرهکردن متنها هستیم تا در آیندهای نامعلوم آنها را بخوانیم) این نوع خواندن دیجیتال که باعث فرارکردن از درک عمیق و چندوجهی مسائل میشه چقدر می تونه عادت درست و عمیق خواندن رو تحت شعاع قرار بده و مخرب باشه؟
نمی شود گفت مخرب به معنای واقعی. فضای مجازی و دنیای دیجیتال، ابزارهای رشد تلقی می شوند و هر کسی بسته به سبک و سیاق زندگی و کسب و کار و علائقش از این فضا بهره برداری می کند. دسترسی به اطلاعات و آثار و ارتباطات مجازی و حتی خوانش های دیجیتال اتفاقا رشد را برای داستان نویسان بسیار تسهیل دادند منتها مانده به خود شخص. بنده خودم بهترین بهره برداری را در این همین فضا برای رشد خودم در جهان داستان نویسی دارم می برم.
هدف شما از بنیان گروه و آکادمی داستان نویسان جمال و جلال چیست؟
مثل خیلی از موسسات آموزشی و کارگاه های داستان و کلاس های اساتید داستان، بنده هم تشکیلاتی را بنیانگذاری کردم در حوزه داستان که خب در فضای مجازی کار خودش را شروع کرد و در واقع هدف اصلی اش هم این است که علاقمندان به داستان در دورترین نقاط و محروم ترین شهرهای ایران به آموزش های داستان (توسط بهترین اساتید داستان نویسی ایران حاضر در گروه و همچنین مسابقه داستان نویسی و جشنواره های ادبی ما بدون هیچ هزینه ای و کاملا مجازی) دسترسی داشته باشند و به نوعی فضایی شکل بگیرد مملو از علاقمندان و افراد مستعد در حوزه داستان نویسی و نام معنوی این فضا را گذاشتیم کوچه پس کوچه های محله داستانیِ جمال و جلال. این نام هم از دو نام بزرگ در ادبیات داستان نویسی ایران عاریه گرفته شده. محمدعلی جمال زاده و جلال آل احمد.
سقف آرزوهای شما برای گروه داستانی جمال و جلال تا کجاست؟
سقف آرزوهای تیم مدیران گروه جمال و جلال این است که به مقطعی از رشد برسیم که داستان نویسان قدرتمندی را به جامعه ادبیات ایران معرفی کنیم و از یک محله داستانی، بزرگترین شهر داستانی ایران را شکل دهیم. ما دو سال پیش استارت گروه جمال و جلال را با هشتاد عضو زدیم و هم اینک قریب به چهارصد عضو از سراسر ایران عزیزمان داریم. این نشان می دهد چقدر علاقمندان به داستان و داستان نویسی داریم. گروه ما هم اینک برخوردار از اساتید بزرگی در حوزه داستان نویسی است که خودش عامل مهمی در جذب داستان نویسان به گروه بوده. به امید خدا تا ماه های آینده هم از فعالیت ادبی بسیاری در گروه، رونمایی خواهیم کرد همانطور که دیدید چطور گروه جمال و جلال در سیزده روز تعطیلات نوروز، مسابقه بهار در بهار را بصورت مشترک با رادیو تهران برگزار کرد. هم اینک هم مسابقه خاطره نویسی روز معلم و داستانک روز کارگر و مسابقه شیطنت های کودکانه ویژه کودک نوجوان و دریافت اثر در این سه گانه در حال انجام است.
نظرات
0