با گسترش شهر نشینی و افزایش جامعه شهری و به تبع آن استقرار امکانات بیشتر در شهر ها، میل و رغبت عمومی جامعه نسبت به پدیده شهر نشینی افزایش پیدا کرد. این پدیده یکی از ویژگیهای اصلی عصر حاضر است که پس از انقلاب صنعتی در کشورهای اروپایی اوج گرفت و در سالهای پس ازجنگ دوم جهانی در کشورهای در حال توسعه نیز شتاب قابل توجهی یافت.
از سویی باید اذعان داشت فرایند شهرنشینی نمادی از پویایی جوامع انسانی است. شهرها به واسطه حضور اقوام و صاحبان مشاغل مختلف و بی شمار مراکز علمی، درمانی، دانشگاهی، تفریحی، آموزشی و ... به رکن توسعه اجتماعی جوامع مختلف تبدیل شده اند و تمایل افراد به انتخاب شهرهای بزرگ برای سکونت منطقی به نظر می رسد. با این وجود تمرکز بر شهرنشینی و تجمیع امکانات به ویژه در شهرهای بزرگ و کلان شهرها برخی تبعات منفی را با خود به همراه آورده است که از جمله می توان به آلودگی هوا، شلوغی بیش از حد مدارس و مراکز عمومی، حاشیهنشینی، زاغهنشینی، تکدیگری، تشکیل شهرک های خوابگاهی، ایجاد گروه های خلافکاری، افزایش بیکاری، اعتیاد، بزهکاری، مشکلات و ناسازگاریهای فرهنگی اشاره کرد.
بر همین اساس در سال های اخیر راهکارهای متعددی برای پیشگیری از توسعه نا متوازن شهر های بزرگ و کلان شهر ها و پیشگیری از مهاجرت افراد به سکونگاه های شهری بزرگ، در نظر گرفته شده است. از جمله این راهکارها می توان به اتخاذ سیاست تبدیل «روستاها» به «روستا شهر» اشاره کرد که هدف آن انتقال فرایند توسعه به نواحی روستایی از طریق ایجاد مراکز شهری است.
در دو دهه گذشته توجه ویژه ای به نقش این سیاست در توسعه نواحی روستایی و عملکرد مثبت آنها در الگوی سکونتگاهی مناسب در کشورهای مختلف شده است. چرا که این مراکز کوچک کارکردهای مهمی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دارند. ایجاد فرصت های نوین شغلی، بازار مناسب فروش تولیدات کشاورزی، ارائه خدمات آموزشی، فرهنگی و اجتماعی بیشتر و تمایل افراد فاقد مسکن جهت سکونت در این نواحی از جمله کارکرد های مثبت سیاست ایجاد تبدیل روستا ها به شهر است.
هر چند با اعمال چنین تغییراتی، گشایش های ملموسی در زندگی مردم ایجاد می شود، اما باید پذیرفت تنها با اعمال تغییرات در ساختار جغرافیایی و تغییر نام یک منطقه توسعه و تحول ایجاد نخواهد شد و امکانات و توسعه یافتگی شهرهای بزرگ از منظر زیرساخت ها در حوزه حمل و نقل، وجود مراکز متعدد دانشگاهی، درمانی،مذهبی، تفریحی، اقتصادی و ... همچنان بر آتش رغبت به مهاجرت به شهرهای بزرگ می دمند.
امروزه الگوی قطبی شدن شهرهای پرجمعیت و چیرگی پدیده تجمیع امکانات نظام شهری به یک ابرچالش تبدیل شده است و مدیریت کلان شهرها را با چالش های جدی مواجه ساخته است. این امر دستاویز عدم تعادل و ناموزونی شهری- منطقه ای در کشور گردیده و با برتری و حکمروایی بر شهرهای میانی و کوچک دشواریهای بسیاری را فرا روی ساکنان دیگر شهر قرار داده است.
در چنین شرایطی و به منظور تمرکز زدایی از شهرهای بزرگ و کلان شهرها، داشتن نگاه های توسعه به شهرهای کوچک و قدیمی و باز تعریف در نقش این شهرها می تواند به عنوان چاره ای منطقی و اصولی در نظر گرفته شود و در راستای تعادل بخشی در نظام شهری- منطقه ای کشور، شهرهای کوچک میتوانند تأثیرگذاری مثبت داشته باشند.
به طوری که این دسته از شهرها در نقش حلقههای ارتباطی و پیوندی بین روستا و شهرهای میانه و سپس شهرهای بزرگ، چنانچه سطحی از امکانات درخور و شایسته برای این دسته از شهرها فراهم شود، از کارایی بایسته و مناسب در خدماترسانی به ساکنین حوزه سرزمین خود برخوردار گردیده و احساس رضایت نسبی شهروندان را فراهم خواهند نمود.
با تحقق این الگو افزون بر بهبود و گسترش تعادلهای منطقهای، این روند به هرچه متعادلتر شدن نظام شهری کشور میانجامد و از میزان نابرابریهای توسعه ای و جمعیتی و همچنین گسستگی اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی زیادی که در شرایط کنونی بین شهرهای بزرگ، میانه و کوچک هست کاسته و شهرهای کوچک خواهند توانست در توسعه منطقهای بیش از پیش نقشآفرینی جدی و مثبت نمایند.
توزیع متوازن امکانات و زیر ساخت های نوین در هر یک از شهرهای کوچک استان ها می تواند چاره گشای تمرکز زدایی از مراکز استان ها و شهرهای بزرگ باشد و از سویی برطرف کننده نیازهای گوناگون مردم از لایه های مختلف اجتماع باشد.
نظرات
0