گلچینی از فرهیختگان عرصه اطلاع رسانی بوده که در توسعه آگاهی عمومی ایفای نقش می نمایند
اخبار فوری
آخرین اخبار
فریاد کلمات ( نگاهی به زندگی و شعر محمد فرخی یزدی شاعر لب دوخته ایران)
شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

کلماتش گویی تیری رها شده از کمان است‌. اشعارش همانند باروت جهانی را به آتش می کشد‌ و شخصیت مستقل و مبارزش یاد آور مشروطه خواهان تاریخ ایران است. لبانش را دوختند تا شعر نخواند اما مگر می شود با شکنجه و تهدید شاعری را متوقف ساخت! او که حکم به زندانی و دوختن لب هایش صادر کرد قطعا از قدرت کلمات و قلب یک شاعر اطلاع نداشت. شاید هیج گاه شعری نخوانده بود و یا شاید اصلا با کتاب و فرهنگ و هنر غریبه بود‌. 

محمد فرخی یزدی از شعرای مشروطه است که زندگی پرماجرا و در عین حال غم‌انگیزی را پشت سر گذاشته است. او از دوران نوجوانی استعداد زیادی در سرودن شعر داشت و شعرهای آن دوره‌ی او را می‌توان تمرینی بر پایه‌گذاری غزل سیاسی و عاشقانه دانست. محمد فرخی یزدی در شهر یزد زندگی می‌کرد. در آن روزگار بنیاد استبداد  بسیار قوی‌تر از آن بود که قوانین مشروطیت در آن تاثیری داشته باشد. به همین علت او در اشعار خود حکام را اندرز می‌داد و آنها را به رعایت قانون و حقوق مردم تشویق می‌کرد. به دنبال سروده‌ها و اشعار مبارزه طلبانه‌ی فرخی، او به زندان افتاد و به دستور حاکم یزد دهان فرخی را با نخ و سوزن دوختند، دستوری که آوازه‌ی آن تا دولت مشروطیت رفت و نام او مورد توجه افراد بسیاری قرار گرفت. او در نهایت از زندان آزاد شد اما به فعالیت‌های آزادی‌خواهانه و ملی‌گرایانه‌ی خود ادامه داد.

محمد فرخی یزدی فعالیت‌های سیاسی خود در تهران را با نگارش مقالات تاثیر گذار درباره‌ی آزادی آغاز نمود . او هم‌چنین به عنوان نماینده‌ی مجلس شورای ملی در هفتمین دوره قانونگذاری از جانب مردم یزد انتخاب گردید. فرخی یزدی سرانجام در زندان جان خود را از دست داد اما صدای اعتراضات او پس از گذشت سال‌ها همچنان باقی مانده است.

چون شرط وفا هیچ به جز ترک جفا نیست

گرترک جفا را نکنی شرط وفا نیست

کس بار نبست از سر کویت که دو صدبار

درهر قدم او را نظری سوی قفا نیست

برخواهش غیر از چه تو را هست سرجنگ

با آن که مرا غیر سر صلح و صفا نیست؟

از وسوسه زاهد سالوس به پرهیز

کآن سان که کند جلوه به ظاهر, به جفا نیست

بیمارغم عشق تو را تا به قیامت

گر چاره مسیحا کند امید شفا نیست


اشعار روان و تاثیر گذار فرخی یزدی آنچنان قوی و حرفه ای سروده شده است که هر مخاطبی جذب آن می شود. شیوایی در  سرودن و بازی با کلمات، استفاده از سوژه های ناب و زبان دوپهلوی اشعارش دلیلی بر ماندگاری او در تاریخ ادبیات ایران شده است.  تصویر سازی، توجه به مشکلات اجتماعی و سیاسی در دوران اواخر حکومت قاجار و بی ثباتی اوایل  پهلوی اول از مولفه های مهم سروده های فرخی یزدی است. 

فرخی خودش را شیرگیر انقلابی معرفی می‌کند. می‌گوید من نه نسبت به شاعری تفاخر می‌کنم و نه روزنامه‌نگاری و سیاست، بلکه مباهاتی که دارم از دهقان پیشگی است. فقر و آزادی هم بسامد بسیار بالایی در شعر این شاعر دارد به طوری که کلیدواژه آزادی اصلی‌ترین واژگان شعری اوست و به صورت مسقیم  ۳۳  بار از این واژه وام می‌گیرد.متاسفانه با وجود اینکه این شاعر زندگی خود را وقف مبارزه و آزادی کرده، متاسفانه آن توجه‌ای که باید به این شاعر توانمند نشده و حتی کتاب‌هایش در بازار کتاب کمیاب و دیریاب است.  شیفتگی محمد فرخی به مسعود سعد از ایام کودکی و نوباوگی شعر خود حکایت عجیبی است که در ادامه سرگذشتی مشابه او هم پیدا می‌کند. اما یک تفاوت بارز میان مسعود سعد و فرخی یزدی وجود دارد؛ مسعود سعد ۱۹ سال از عمر خود را در دوره غزنویان در زندان گذراند که عمده دلیل آن ارتباط با سلجوقیان و به قول خودش سعایت بدخواهان بود. 
اما زندان‌های چند باره فرخی ارزشی انسانی دارد؛ دفاع از آزادی و سر خم نکردن در برابر ظلم. می‌توان این گونه عنوان کرد که حبسیه‌های مسعود سعد از «من» فردی می‌گوید و اشعار فرخی از «من» اجتماعی و دغدغه‌های انسانی شاعر. فرخی حتی جانش را بر سر همین نگاه می‌بازد. 

حال باهم معروف ترین شعر فرخی یزدی را می خوانیم شعری که تیر خلاصی بر پیکر استبداد و خفقان دوران " پسا قاجاری " است. 

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی

دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را

می دوم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز

حمله میکند دایم بر بنای آزادی

در محیط طوفان زا ، ماهرانه در جنگ است

ناخدای استبداد با خدای آزادی

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین

می توان تو را گفتن پیشوای آزادی

فرخی ز جان و دل می کند در این محفل

دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی


میرزا محمد فرخی یزدی فرزند محمد ابراهیم سال ۱۲۶۸ هجری شمسی در شهر یزد به دنیا آمد. محمد دارای یک برادر به نام عبد


الغفور بود که یازده سال از وی بزرگ‌تر بود. فرخی علوم مقدماتی را در یزد فراگرفت. قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل کرد. فرخی تا نوجوانی درس خواند و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. او در حدود ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد و به در مشاغلی مانند نانوایی و پارچه‌بافی روی آورد، فرخی برخلاف تصور عموم در طول زندگی خود بسیار پیشرفت کرد به طوری که به عنوان نماینده مردم یزد در مجلس شورای اسلامی برگزیده شد و هم عصر با شعرایی مانند «ملک الشعرای بهار» که یکی از مشروطه‌خواهان خراسانی تبار بود، فعالیت‌هایی جدی در زمینه حزب دموکرات داشت. 

یزدی در اواخر سال ۱۳۲۸ هجری قمری به تهران کوچ کرد و در آن‌جا مقالات و اشعار مهیجی را درباره آزادی منتشر کرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ها قرار گرفت. هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران، از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سو قصد قرار گرفت. در دوران نخست وزیر وثوق‌الدوله، با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدت‌ها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، مدتی در باغ سردار اعتماد زندانی شد.

میرزا محمد فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده‌است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردیده‌است. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون «پیکار»، «قیام»، طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» مقالات و اشعار خود را منتشر می‌کرد. 

در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری، از طرف مردم یزد انتخاب شد و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا می‌شنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.  فرخی یزدی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر کرد. یزدی در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذ فروش ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای او تشکیل شد. فرخی ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل شد. 

یزدی نوروز ۱۲۹۷ برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده‌ای در مدح حاکم و حکومت وقت می‌ساختند در مقابل ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم وقت یزد، اشعار شکوائیه خود را قرائت کرد و حاکم دستور دوختن دهان او را صادر کرد و در نهایت نیز او را به زندان انداخت. 

این اسطوره که باید او را " قلم مبارز " بنامیم سرانجام در بیست و پنجمین روز از ماه مهر سال ۱۳۱۸ بوسیله " آمپول هوا " در زندان قصر کشته شد. آمپول هوایی که اورا در تاریخ ادبیات ایران جاودان ساخت‌. 


مهدی بیرانوند روژمان

شناسه خبر : 5909
تاریخ : 1401/12/3 10:20:38
لینک خبر :  https://daryaaknar.ir/sl/zOyTwD
نویسنده خبر :
X

🔶 آیدا عالی پور
🔹 روزنامه نگار
🔹 دانشجوی کارشناسی معماری دانشگاه فنی و حرفه ای استان بوشهر
🔹 کاردانی مشاوره
🔹 مسئول سایت دریاکنار
🔹 جوانترین خبرنگار عضو صندوق هنر وزارت ارشاد در کشور
🔹 عضو انجمن خبرنگاران و روزنامه نگاران استان بوشهر

 

برچسب ها #فرخی یزدی #بررسی شعر یزدی #مهدی بیرانوند #تحلیل و نقد اشعار فرخی یزدی #یاداشت ادبی #مهدی بیرانوند روژمان #مجموعه اشعار فرخی یزدی

اخبار مرتبط

نظرات

0
دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد. پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.