کتاب مرگ بر مدرسه از زبان یک نوجوان کلاس هفتمی است که با وجود اینکه درسش خوب است، از مدرسه متنفر است. او با کمک چند نفر از دوستانش، گروه سرّیِ مرگ بر مدرسه را راه میاندازند و برای شکست مدرسه نقشه میکشند. این رمان در واقع، نقدی بر سیستم آموزشی مدارس است از نگاهی نوجوانانه.
برشی از کتاب :
دوستت ندارم مدرسه! خودت را لوس نکن. دوستت ندارم چون نمیخواهم کسی به من زور بگوید و تو تنها کسی هستی که این کار را میکنی. مجبورم میکنی صبح زود بیدار شوم. مجبورم میکنی مشق بنویسم. مجبورم میکنی سر کلاس ساکت بنشینم. مجبورم میکنی لباسهای گرم و خستهکننده و بیریخت بپوشم. مجبورم میکنی سر صف بایستم و تکان نخورم. مجبورم میکنی درسهایی را بخوانم که دوستشان ندارم. و اگر آن شکلی که میخواهی نباشم، هزار جور ادا سرم درمیآوری... یک نفر محکم بِهم تنه میزند. میخواهم سرش داد بزنم که میبینم رضاست. «هی! تو هم توی این مدرسهای؟» البته انگار رضاست! نه صدایش مثل چند ماه پیش است، نه قد و قوارهاش. خب! خیلی ممنون. مصیبت دیگری هم به مصیبتهایم اضافه شد. اینطور که پیداست همۀ بچهها بزرگ شدهاند. بعضیها سبیل درآوردهاند! ولی من همان قدی که بودم، ماندهام. استخوانهای مچ و شانهام هم تیز بیرون زده و توی صورت سفیدم هیچ مویی دیده نمیشود؛ انگار بچهابتداییام.
نظرات
0