نظریه کاشت بر آثار تدریجی و درازمدت رسانهها؛ بویژه تلویزیون بر شکلگیری تصویر ذهنی مخاطبان از دنیای اطراف و مفهومسازی آنان از واقعیتهای اجتماعی تأکید میکند. این نظریه عبارتست از اینکه تلویزیون در میان رسانههای پیشرفته چنان جایگاه محوری در زندگی روزمره ما پیدا کردهاست که به غلبه آن بر افراد انجامیده و پیامهایش در مورد واقعیت، جای تجربه شخصی و سایر وسایل شناخت جهان را گرفته است. درواقع، رسانهها؛ به ویژه تلویزیون روایت هایی یکسان و نسبتاً مورد وفاق از واقعیتهای اجتماعی رائه میدهند و مخاطبان خود را نیز سازگار با آن فرهنگ پذیر مینمایند. این نظریه یکی از اشکال اثر رسانهها در سطح شناختی بوده و مربوط به این موضوع است که قرار گرفتن در معرض رسانهها تا چه حد میتواند به باورها و تلقی عموم از واقعیت خارجی ، شکل دهد؟
فرض اصلی این نظریه این است که بین ساعات تماشای تلویزیون بر واقعیتپنداری در برنامههای تلویزیونی ارتباط مستقیم وجود دارد، یعنی بینندگانی که ساعات زیادی را در روز به تماشای تلویزیون مینشینند، اطلاعات و ایدههایی را آموزش دیده، آنها را طبقه بندی کرده و تحت تأثیر در معرض رسانه بودن چیزی را تولید میکنند که پرورش نامیده میشود.
جرج گرنبر(واضع نظریه کاشت) معتقد است درسهایی که ما در دوران کودکی از تلویزیون میآموزیم، احتمالاً پایههایی برای جهانبینی وسیعتر میگردند. گرنبر مدعی است که میان تماشای تلویزیون و اظهار نظر در مورد واقعیت های دنیا رابطه وجود دارد و تماشاگران پرمصرف تلویزیون نسبت به واقعیات زندگی با بینندگان کم مصرف اختلاف نظر دارند.
این نظریه معتقد است که تلویزیون در بلند مدت موجب تأثیر در جهان بینی و نظام ارزشی بینندگان پرمصرف خود میشود و به آنها نگرش تلویزیونی واحد در مورد واقعیات میبخشد در واقع نظریه گرنبر با تفاوت قائل شدن بین مخاطب عادی و پرمصرف، تأثیر زیاد تلویزیون بر مخاطب پر مصرف را اثبات میکند.
تلویزیون منبع معنا داری از ارزشهای عمومی، عقاید و دیدگاهاست. نظریه کاشت یا گسترش برای ارائه الگویی از تحلیل، بیان شدهاست؛ تا نشاندهنده تأثیر بلند مدت رسانههایی باشد که اثاثاً در سطح برداشت اجتماعی، عمل میکنند.
این نظریه در ادامه با انتقادی روبرو شد. گرنبر نیز در واکنش به انتقادات، در این نظریه تجدید نظر کرده و عناصری رابه آن افزود. در تجدید نظری که توسط گرنبر در این نظریه رخ داد، وی دو مفهوم متداول و تشدید را به این نظریه افزود. تلویزیون دیدگاهی مشابه را در میان بینندگان پر مصرف از گروههای مختلف اجتماعی، گسترش میدهد.
او این تأثیر تلویزیون را متداولسازی نامید . بنظر گرنبر، اثر تشدید بر بینندگان زمانی رخ میدهد که آنچه در تلویزیون میبینند ، با تجربههای آنها در زندگی تشابه دارد.
با این مفاهیم این واقعیتها در نظر گرفته میشود که تماشای بیش از حد تلویزیون برای گروههای اجتماعی مختلف نتایج متفاوتی دارد.
با افزودن این دو مفهوم، نظریه کاشت، دیگرمدعی اثر همسان و سراسری تلویزیون برهمه تماشاگران پر مصرف نیست؛ بلکه ادعای نظریه این است که، تلویزیون با متغیرهای دیگر در تعامل قرار میگیرد؛ به شیوهایی که تماشای تلویزیون بر بعضی از گروههای فرعی اثری قوی گذاشته و بر بعضی دیگر تأثیری نخواهدداشت. بر اساس این تجدید نظر، صرف پرمصرف بودن مخاطب، موجب تأثیر فراوان تلویزیون بر مخاطب و تغییر باورهای او نخواهدشد بلکه متغیرهای محیطی نیز در این اثرگذاری نقش ایفا میکنند. نظریهها را باید به عنوان ابزار نگاه کنیم، هر نظریه معایا و مزایایی دارد، بنابراین باید ببینیم که یک نظریه در کجا میتواند کاربرد داشتهباشد. اگرچه انتقاداتی به نظریه کاشت مطرح شده که تا حدودی هم درست است؛ اما این به معنای آن نیست که این نظریه بیفایده است؛ چراکه نظریه کاشت ویژگیهایی دارد که آن را از سایر نظریههای علوم ارتباطات متمایز میکند.
این نظریه به اثرات درازمدت و اثراتی که بصورت ناآگاهانه در افراد شکل میگیرد، اشاره دارد؛ بنابراین اگر از تلویزیون زیاد استفاده شود و افراد بر تماشای آن مراقبت نداشته باشند، بسیاری از نتایجی که این نظریه در مورد فرآیند شکلگیری فرهنگ؛ به ویژه درمورد کودکان گرفته است، می تواند درست باشد.
با توجه به اینکه هم اکنون انحصار ((کاشت)) از دست تلویزیون خارج شده و فرهنگ سازان جهانی، ابزارهای بسیار متنوع تری همچون اینترنت، بازی های رایانهای و شبکههای ماهوارهای دیجیتال را نیز در اختیار دارند.
بدیهی است ارتباط تأثیر و تلقی ذهنی القا شده از سوی این رسانهها با حرکت جامعه، از واقعیت دنیای خود، به سوی واقعیتی که تلویزیونها، رسانهها، وبگاهها و بازیهای رایانهای طبق امیال برنامه ریزان پشت پرده آنها نشان میدهند؛ باید مورد توجه برنامه ریزان کشور قرار گیرد.
مدیریت تربیت آموزش و پژوهش پایگاه دریایی بوشهر
نظرات
0