گلچینی از فرهیختگان عرصه اطلاع رسانی بوده که در توسعه آگاهی عمومی ایفای نقش می نمایند
اخبار فوری
آخرین اخبار
رویدادهای فرهنگی ایران
«نگرشی جامع درژانر ادبی طرا شعر از امین افضل پور»
نویسنده: گیتا قلاوند فوق لیسانس علوم ارتباطات روزنامه نگاری

نویسنده: گیتا قلاوند فوق لیسانس علوم ارتباطات روزنامه نگاری

نگرشی جامع از منظر جامعه شناسی ادبیات و ارتباطات

زندگی همچون حبابی است /  بیش ازآنکه بترکد آن را تصویرکن.
«منقوش بر دری/  از درهای قدیمی شهرِ نجف.» 
باز باران خبر- سرویس فرهنگ و هنر: این سئوال به ذهن متبادر می‌شود که پایگاه ادبیات کجاست؟ شاید دردنیای پست کریتیکال که کاملاً دنیایی انتقادی – تحلیلی است و می‌خواهد شرحی برجهان تکمیلی که همان مدرن است را بنویسد دیگر نمی‌توان پایگاه و جایگاه مشخصی برای ادبیات درنظر گرفت ولی با این تعابیر بازسخن گفتن از ادبیات سخن از میراثِ معرفتی بشر،طی تاریخ بشر است . از زمانی که انسان روی زمین گام نهاد، برای فهمیدن و فهماندن از زبان کمک گرفت حال چه نوع زبانی، جای خود دارد(شفاهی،کتبی …) ولی بابهره گیری از زبان و پیچیده ترشدن همین بافت زبانی و از جهاتی واردکردن مطالب گوناگون درزبان و تزئین و طراحی بایستگی‌های همین زبان، درطی زمان ادبیات را پدید آورد هرچند قبل و درابتدای اختراع خط ، ادبیات به صورت شفاهی و نه کتبی وجود داشت؛ اما همان نیز ادبیاتی قابلِ ملاحظه و آرکائیک محسوب می‌شد.. بنابراین انسان شناسی ادبیات بیان کننده‌ی این است که ادبیات با انسان و زندگی او به وجود آمد و تابعی از وضع زندگی او اعم از طبیعی، اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی بوده است.
با این تعابیر، این بررسی می‌تواند روش تحلیل ادبیات باشد که متأسفانه دردنیای امروز و درکشور ایران درچنین قالبی کمتر  به ادبیات نگاه شده و اگرشده کافی و وافی نیست و علت شاید این است که دردنیای امروز جامعه شناسی معرفتی مسیری غیر ازمسیراولیه درشرق که بحث وجود شناختی خیلی مهم بود والبته مسیراولیه  اروپایی خود را که درجهان مدرن متداول شد تا حد زیادی طی نکرده  و درمسیرهای فرعی جهان امروز قرارگرفته است و نکته‌ی دیگراین که  با حضور ادبیات پست مدرن با مؤلفه‌های دیگری همچون ناپایداری ،بی نظمی ،زبان ستیزی و ناهمپایگی که دارد به ادبیات معرفتی و جامعه‌ی شناختی معرفتی ادبیات سُنتی و مدرن کم‌تر توجه می‌شود و اگر توجهی باشد بیشتر درقالب و بافتی خُردتر و کوچک‌تر است و این نگاه فرمیکال و درجهاتی تکنیکال  به گونه‌ای شد که ادبیات را معادل «نظریه کنش متقابل نمادین و بررسی «معارف روزمره.» و«شعورعامه » قرارداد و عقلای فکر و ادبی ظهور کردند که  بررسی آن را درچرخه بین معنا و کنش روزمره مردم محدود کرده‌اند و این شد که ادبیات از بررسی فلسفه ، ادبیات ، هنر و ایدئولوژی‌ها و فرهنگ عامه و دین باز ماند و درنتیجه نتوانسته است به صورت تاریخی و به عنوانِ یک کاربست چندگانه محورمباحث را بررسی و وارسی کند که این روند و سیراندیشگی را بیشتر می‌توان درجهان امروز و جهان پست مدرن دریافت نمود چرا که به نظرم ادبیات معرفتی و وجود شناختی ریشه درادیان و افکارِ فرهنگ جوامع شرقی دارد که دارای هرمنوتیک و تأویل متن هستند و به مباحثِ ادبی و زبان ادبیات نگاهی متافیزیکال دارند.جامعه‌ی امروز توجه به اصالت زبان را مدنظر دارد و ادبیات مهم‌ترین وسیله‌ی زبان است که ارتباط ما را با زندگی و مؤلفه‌های جامعه برقرار می‌کند. هرقوم و قبیله و یا گروه و قشری و احیاناً طبقه‌ای از ادبیات و باورداشت ها و آدابِ خاص خود بهره مند شده و ارتباط و گفت و گو با جامعه براساس همین ادبیات صورت می‌گیرد.
درجامعه شناسی ادبیات می‌توان گفت که ادبیات چه رمان باشد و چه داستان و قصه و چه شعر و نثر و سایرتولیدات فرهنگی باشد همه‌ی این‌ها دربطن اجتماع و طبیعت نُضج و بارور می شوندو آبشخور آن‌ها جامعه است. یک کتاب یا رمان و یا یک فیلم حامل پیامی به جامعه است و تقریباً الگوواره‌ی جامعه همین تولیدات فرهنگی و هنری‌اند که به ساختمان جامعه جلا و عظمت می‌دهند.این که جوامع  جهان سوم و حتی جهانی به این نوع بررسی جامعه شناسی معرفتی از ادبیات به عنوان رسانه ارتباطات و دست کم به طور تاریخی و سندی تاریخی و تبارشناسانه یاد نمی‌کنند چیزی جز این نیست که درواقع درقالب یک پیام یا بازتاب یک پیام یا یک نماد و … غافل مانده‌اند.دیگر نکته این که ، امروز بین مفاهیم جامعه شناسی ادبیات و جامعه شناسی ادبی تفاوت قائل شده‌اند به طوری که جامعه شناسی ادبیات درباره‌ی بررسی مسائل اجتماعی تولید عناصر ادبی(کتاب، روزنامه ، مجله و …) و مصرف آن از نظر کیفی و کمی صحبت می کنداما جامعه شناسی ادبی درباره‌ی ساختارصورت و محتوایی ادبیات بحث می‌کند که می‌توان چنین برداشت کرد که جامعه شناسی ادبیات به کیستی‌های ادبیات می‌پردازد اما جامعه شناسی ادبی سعی برپردازش به چیستی‌های ادبیات دارد و نوعی مفهوم شناسی را ازادبیات درذهن می‌پروراند..نکته‌ی بعدی فلسفه‌ی ادبیات یا وجود شناسی آن است . باید دید که ادبیات از نظر وجودی درکجای عالم وجود قرار دارد. اگر بخواهیم جای آن را درعالم و جهان فکر پیدا کنیم باید بگویم که ادبیات بعد از هنر قرار دارد و به عبارت مباحث فلسفه که معنای ارائه شده درقالب انتزاعی است چه درنثر و چه درقالبی حس تر و کمتر انتزاعی ارائه می‌شود و البته درداستان، این نکته بسیار واضح‌تر است. از اینجاست که می‌توان گفت لحظه‌ای که یک فیلسوف می‌نویسد و ادبیات فلسفی را تولید می‌کند نوعی گذار از حالت انتزاع به حس را طی می‌کند و عینِ این موضوع درادبیات مصطلح نیز بسیار واضح است.

ادبیات مصطلح(زبانزد) نظریه‌های فلسفی را به صورت ملموس به جامعه ارائه می‌کند خصوصاً ادبیات عامه ، چه شفاهی و چه کتبی بنابراین هنر زمینه را برای رشد ادبیات به وجود می‌آورد ضمن اینکه اساس و بنای ادبیات وابسته به هنر است و شکوفایی ادبیات بستگی تام به هنر دارد. زیرا بدون هنر از قدیمی‌ترین تا جدیدترین آن یعنی موسیقی هرگز ادبیات به وجود نمی‌آمد و شاید اصلاً شعری سُروده نمی‌شد. چون موسیقی یک متنِ موزون انتزاعی برگرفته از طبیعت است و آنچه موسیقی به معنای مصطلح آن تولید می‌کند ادبیات است ؛ بنابراین معنا که نت‌های خود را درادبیات جاری می‌سازد به گونه‌ای است که می‌توان شعر را کلامی موسیقی وارنامید. ازطرفی، رابطه‌ی ادبیات با تئاتر بسیار واضح است چرا که خودِنمایشنامه نوعی ادبیات مصطلح است، سینما نیز همین گونه است و آن نیز ادبیات خاص خود رادارد ادبیات فیلمنامه ها و نمایشنامه‌ها را به وجود می‌آورد اگر ادبیات نمایشی و فیلمنامه ای مدل رمان ضعیف باشد کشور فیلم‌های خوب تولید نخواهد کرد. (به طورمثال مکتبِ رمانتی سیسم شرقی درهند حاکم است که می‌تواند فیلم‌های عشقی تریلر(هیجانی و احساسی) تولید کند. ادبیات برهنر نیز تأثیر می‌گذارد مثل تأثیر ادبیات برنقاشی  و بدون تردید ادبیات نقاشی ما را شکل می‌بخشد هرچیزِ نقاشی‌ها از طبیعت تأثیر می‌پذیرد ولی نوعی نقاشی و سبک‌های حاکم برآن درارتباط با ادبیات است تا چه رسد به نقاشی‌هایی که از نظر محتوایی ازادبیات تأثیر پذیرفته‌اند مُدل نقاشی مینیاتور(تذهیب )ایرانی که محتواهای خود را از شعر فردوسی، حافظ، سعدی  و مولوی برگرفته است و سبک آن به شدت با سبک غزل حاکم دردوره‌ی صفوی مرتبط است چون نقاشی مینیاتور سبک موسیقی وارنقاشی است و غزل موسیقی وارترین شعر است. پس نقاشی هم درسبک و هم درمحتوا تابعی از ادبیات مصطلح و جاری است. تقسیم بندی دیگری از ادبیات هست به نام فرم و محتوا . فرم سبکی است که ادبیات محتوایی خود را درآن ارائه کرده است و سبک رومانتی سیسم و واقع گرا محتوای آن پیامی است که درآن سبک مقصود و محور اصلی ادیب  و سُراینده بیان می‌شود. سپس این سبک و فرم شیوه پیام رسانی است و حال آنکه محتوا خود پیام است واز اینجاست که ادبیات وارد مقوله‌ی ارتباطات می‌شود و ازهمین طبقه بندی‌هاست که به ارتباطات جامعه شناسی با ادبیات خواهیم رسید. نکته‌ی دیگر اینکه  ادبیات هنجارشکن است و سعی می‌کند با استفاده از تخیل از قواعد اجتماعی فراتررود و دراین حیث و زاویه برجنبه‌ی اجتماعی و دیالوژیسم آن افزوده می‌شود. درنتیجه می‌توان گفت ادبیات جاری پیام فلسفی است که ما زبان خاص آن را ارائه می‌کنیم و سپس زبان خاص ادبی است که شکل به محتوا و شکل فلسفی به آن می‌بخشد به گونه‌ای که از نظر ماهوی معرفت دیگری تولید می‌کند که با معرفت محافل علم، دین، فرهنگ عامه و هنر تفاوت دارد. ادبیات معرفتی دارد که با پشتوانه‌ی خاص خود آن را معرفی و درقالب سبک‌ها و صورت‌ها آن را ارائه می‌کند. تأثیر متقابل بین فرم و صورت از طریق محتوا و ماده از طرف دیگر به ادبیات شکل و معرفتی خاص خود را می‌بخشد که دراین باره عقلای ادب و فکر بسیار گفته‌اند و فراوان نوشته‌اند.
سپس با توجه به مباحث و مطالب سه گانه فوق که شامل: جامعه شناسی ادبیات، معرفت شناسی و ارتباطات می‌شود، می‌توان گفت که ادبیات معرفتی خاص از حوزه‌های معارف شش گانه بستری است که هر جامعه‌ای فرآیند خاص خود و برآیندهای مربوط به خود را دارد که همه را از نظر جامعه شناسی معرفتی می‌توان بررسی و وارسی کرد. غالباً ادبیات را افکاریا فلسفه‌ای می‌توان پنداشت که پشت پرده پنهان شده و آن را بایستی تجزیه و تحلیل کرد تا به افکارعمده­ای که درآن بیان شده است پی بُرد.دیگر نکته  تمدن یا حوزه‌ی فرهنگی است که شامل دین، هنر،خط، زبان، ادبیات، فلسفه، علم و تکنولوژی است و اصولاً هرتمدنی را می‌توان با این شاخصه‌ها شناخت به عنوان مثال درحوزه‌ی فرهنگی کشور ما فردوسی نابغه‌ای است که درتاریخ ایران ودراین زمینه خوب درخشیده و شاهنامه اقیانوسی است که کرانه­ای بیکرانه داردبه طوری که این اثر ادبی، تاریخی،درواقع متون سنجی جامع الاطرف، درحوزه‌ی فرهنگی به شمارمی رودکه درابتدای قرن سوم و ابتدای قرن چهارم زندگی می‌زیسته است که درآن زمان حدود سه قرن ازورود اسلام در ایران گذشته و مشکلات نژاد پرستی حکومت اعراب امویان وتا حدی بنی عباس درهمین راستا و گذشته قرار می­گیردبه شکلی که درآن زمان و ادوار، حالِ کشور ملوک الطوایفی بود که فردوسی سعی نمود فرهنگ ایرانی را درآن شرایطِ بُغرنج ،پی ریزی کند. شکل وزبان و ادبیات فارسی را بنا نهاد به گونه‌ای که قبل ازآن زبان عربی و به دنبالش هندی و بازوی دیگر این زبان ترکی درکشور ما حضورداشت.ضمن این که از نخست و ازمنه‌ی تاریخ اصل این زبان و اصالتِ زبانی نزد ما ایرانیان بود و ایجادگر و نهادِ آن مربوطِ به ایرانیان بود و فقط کسی مثل فردوسی بزرگ را می‌طلبید تا که این زبان فاخر و قادر را احیا، پویا و گویا نماید.
بی شک فردوسی یکی از بنیانگذاران و مفکرین و نواندیشان بزرگ اجتماعی است که بن مایه و جان مایه‌های فلسفی و اجتماعی بسیار بلند و خرسند را وارد ادب و فرهنگ ما کردند که این روند با استعانت از سبک خراسانی به بیآیش و وینش آمد.لذا خودِاین موضوع وحرکت فرهنگی توسط فردوسی  عاملی شد که بین ادبیات و علوم ارتباطات رابطه‌ای دیرینه برقرارشود به طوری که همه‌ی مردم ایران و فارسی زبان‌ها با همین زبان فردوسی مکالمه و امرارمعاش و البته داد و ستد و هنرآفرینی می‌کنند.پس بیائیم و ادبیات را یک پیام بدانیم و آن را درقالب ارتباطات و مفاهیم اجتماعی تعریف نمائیم  تا که بتوانیم از این زاویه ادبیات را به خوبی به دایره‌ی تحلیل ببریم که این نوع تحلیل از ادبیات می‌تواند شناخت شناسی ما را ابتدا از نَفْسِ ادبیات و بعد از جامعه و نوع تعاملات ِدرجامعه بالنده‌تر و گسترده‌تر نشان دهد.ادبیات می‌تواند به عنوان حوزه‌ی جدیدتری درجهان ارتباطات محسوب شود به طوری که کشوری که بیشتر می‌خواند و بیشتر می‌نویسد درواقع درحوزه‌ی ارتباط و فرهنگ پیروز است. اگر بخواهیم کنش متقابل و واکنش متعادل جامعه را نسبتِ به مسائلِ روزمره بررسی نمائیم به این نتیجه می‌رسیم که زیرساختِ همه‌ی این کنش‌ها و واکنش‌ها ادبیات است که خود را درقالبِ ادبیاتِ گفتاری و نوشتاری درحوزه‌های متعدد نشان می‌دهد. اگر فرهنگ و دانش را از انسان‌ها بگیریم چیزی برای گفتن ندارند و درواقع با حیوانات و سایر موجودات دیگر هیچ گونه تفاوتی را نمی‌توان مشاهده کرد. تاریخ تفکر اجتماعی –سیاسی و فرهنگی – اقتصادی و البته فلسفی یک جامعه برپایه‌ی ادبیات آن استوار است و همیشه ادبیات بوده و هست و این مائیم که ازآن غاقل شدیم و با آن اغیاریم.  وقتی صحبت ازادبیات و اجتماع می‌شود درواقع دو روی یک سکه‌اند و تاریخ ارتباطات درایران به وسعت تاریخ ادبیات درایران می‌شود. می‌خواهم بگویم که رابطه‌ی ادبیات با ارتباطات یک رابطه دیرینه و قابلِ توجه است چرا که ادبیات به عنوان زبانِ هر گفت و گو و کنش و واکنشی عمل می‌کند و همان کنش متقابل که جامعه شناسان مطرح می‌کنند به معنای این است که یک رابطه‌ی چند سویه و چند گویه فی مابین ادبیات و علوم ارتباطات و حتی خودِ ارتباطات عمومی و اجتماعی وجود دارد. به هرروی علت و ضرورت چنین بحثی لازم وضروری است که بدانیم ادبیات ، ارتباطات و جامعه یک مثلث متساوی الاضلاع هستند که اگر یک ضلع ازآن نباشد این مثلث شکل هندسی به خود نمی‌گیرد و ادبیات ایران یک ادبیات همراهِ با مدنیّت و مدرنیّت است و بی گمان آن عاطفه و خیال و صورخیالی که دراقلیم و جفرافیای طبیعی ایران و حتی زبانِ گونه به گونِ ما وجود دارد درجای دیگری پیدا نمی‌شود به طوری که ایران از نظر جغرافیایی درنقطه‌ی مرکزی یک ضربدر واقع شده که یک سرخط غرب و اروپا یک سرآن شرق ، هند و پاکستان و سرِ دیگرخط خاورمیانه عربی و اسلامی و دیگرسرِ آن، آسیای میانه و روسیه است که فردوسی به درستی و آگاهانه به این نکته  یعنی قطب بندی جغرافیایی  پی برد و به خوبی تشخیص داد که باید زبان و ادبیات فارسی قلمرو زبانی و جنبه‌های فکری و ادبی خودش را پیدا کند. مهم‌تر اینکه حاکمیت فرهنگ استبدادی سبب به وجود آمدن شعر درایران شد و فردوسی میراثِ اسلامی این شعررا گرفته و آن را درراه احیا و زبان فارسی به کاربرد و از احساس و عاطفی بودن ایرانیان درجهتِ توسعه‌ی معرفتی فرهنگی و هنری آن‌ها استفاده و سعی کرده که درکنار عاطفی بودن ایرانیان عقل خرد تزریق کند و حاکمیّت فرهنگ شفاهی به صورت سینه به سینه منتقل شده تا که ایرانیان درفرآیند این تغییر خودشان را دریابند و ایرانی بودن خودشان رادرک کنند. بی شک چنین حرکتی اومانیستی که از جانب فردوسی شکل گرفت به سهم خود کنشی متقابل بود دربرابر واکنش زبان‌هایی که فرهنگ و ادب ایرانی را به رسمیت نمی‌شناختند. شاهنامه از نظر تنوع، تکثر، حوزه‌ی تصویر و تقدیر درمیان دفاتر منثور و پرشُور فارسی یکی از شاهکارهای خیال شاعرانه سُرایندگان زبان پارسی است. بزرگ‌ترین خصیصه و خصائلِ شاهنامه را باید تعادل و هماهنگی و همپایگی اجزای آن درهندسه‌ی شعر وپایداری و همبستگی و الگوواره­گی آن را درتئاتر و سینما و حتی داستان کند و کاش و دریافت نمود.لذا بااین مقدمه چینی به ژانر ادبی “طراشعر“ می‌رسیم که این ژانر می‌تواند یکی از گونه‌های ادبی جامعه‌ی ما باشد که اگرچه نوپاست اما مسیر خود را خوب پیدا نموده و می‌تواند درراهِ خود یک راهی باشد. طرا از سه کلمه‌ی اول طراحی اقتباس شده و به معنی همان طراحی است و شعر به معنی شعور و آگاهی است و البته ازآن با عنوان‌هایی چون: سُروده و سرواد و چامه و چکامه نیز یاد کرده‌اند. شعر با مردم ایران کلافی عمیق خورده به طوری که حتی زبان معمولی و فرمیکال مردم ایران به خودی ایهام و استعاره دارد و به تعبیری حرف و صحبت ساده‌ی مردم ایران چندگانه معنا و تصویر است بنابراین این تنوع زبان و فرهنگ و حتی هنر درایران خود عاملی شده تا که مردم ایران و به ویژه شُعرا درسبک های متعددی ظاهر شوند به طوری که درایران ما شاهد سبک‌هایی چون: خراسانی(سامانی)، آذربایجانی(آرانی)، سبک وقوع،  عراقی، هندی، بازگشت، سبک نیمایی و سایر ژانرهایی هستیم که درجهان امروز وجود دارد و هرکدام زیست مندی خود را درمسیرآگاهی و شعور تداوم بخشیده‌اند. طرا شعر یک سبکِ متفاوت نیست اما می تواندقالبی متفاوت با شکل و شمایل و طراحی متفاوتی باشد چرا که تاریخ شعر تصویری و دیداری به اروپا و ایران برمی گردد و قبل از افضل پور دراین زمینه کارِ بسیار شده که می‌توان به کارهای مولانا و افرادی درجهان امروز مثلِ طاهره صفارزاده و مهرداد فلاح و غیره اشاره نمود اما تفاوت کار افضل پور با سایرین می‌تواند در نوع بافت و ساخت و حتی طراحی باشد چرا که افضل پور درکاهایش سعی نموده از صنعت ایجاز استفاده نماید که با انتخاب کلمات کوتاه دربافت و ساختی کوتاه، معانی بلندی را خلق نماید. یک شعر توسط تعدادی کلمه به وجود می‌آید که برگونه‌ی یک حرف یا بیشتر کارطراحی به سرانجام می‌رسد که می‌توان یک ارتباط فی مابین معنا و تصویر را درشعر ملاحظه نمود.
ایجاد معنا و تصویر برای یک حرف یا کلمه و بسط دادن این طراحی را به کلِ شاکله‌ی شعر درجهتِ به وجود آمدن یک معنای واحد از عمده مؤلفه‌های طراشعر به شمار می‌رود. شعر با علوم ارتباطات رابطه‌ی خوبی دارد و شاید بتوان گفت زبان اغلب مردم ایران برای ارتباط و گفت و گو زبان شعر است به طوری که درصناعاتِ خمس داریم که برای گفت و گو و ایجاد ارتباط شعر یکی از این صناعاتِ پنج گانه است و اگر چه درکشورهای دیگر از صنعت برهان و یا سفسطه و جدال استفاده می کنندولی مردم ایران بیشتر گفت و گوی خود را با شعر تزئین و مزین کرده‌اند. حال هر ژانر شعری می‌تواند شامل پیامی باشد و البته ارتباطی را با جامعه بگیرد که طراشعر به سهم خودازاین پروسه‌ی ارتباط به دور نیست.درجامعه شناختی معرفت برای شناخت یک قالبِ شعری یا یک اثر کلی باید پارامترهایی از قبیل: تفکر، ایدئولوژی، زبان، فرهنگ، زمان و تاریخ ، من شخصی-فردی و منِ اجتماعی و سلایق روحی –روانی و علایقِ رفتاری آن اثر را به خوبی شناخت که فکر می‌کنم ژانر طراشعر از منِ شخصی فردی و منِ اجتماعی برخورداراست و البته جنبه‌ی زبانی آن نیز به دوراز توجه نیست اما تا رسیدن به یک زبان پخته و ساخته زمان نیاز است. شاعر باید بیشتر کارکند و حتماً مانیفست علمی خود رادراین زمینه تکمیل کند وگرچه کتاب مبانی نظری طراح شعراز«علیرضانصیری خانقاه» خود مانیفستی است اما این ایده باید به نام خودِ شاعر لحاظ و به ثبت هم برسد و انتشار کتاب شعر بیشتر نیز می‌تواند به جایگاه این ژانر شعری کمک نماید.
دیگرنکته ی مهم فرهنگ تصویر و تصویرگری و رابطه جامعه با آن درازمنه ی تاریخ است که باید گفت ازابتدای تاریخ، بشر به دنبالِ تصویر بوده و از همین طریق می‌خواسته منظور ، مقصود و مفهوم خودش را به دیگران منتقل نماید . این روند شاید به ۳۵ هزارسال قبل از میلاد مسیح برمی­گردد که نقاشی‌های درون غارها به عنوان زبانی برای نوشتن بودند ودرواقع مفاهیم زندگی روزمره را منتقل می‌کردند. تصاویری که به عنوان خطِ تصویری ازآن ها یاد می‌شد و رویدادهای مختلفی اعم از شکار و یا حوادثِ مختلف را با اشکال متعدد به نمایش می‌گذاشتند و برای اولین بار این اتفاق درتمدنِ سومر رخ داد که با ابزارآلات علامت‌هایی را روی خاکِ رس می‌کشیدند. بنابراین خط تصویریا پیکتوگرافی ریشه درفکرآورد و دستاورد بشر به مثابه‌ی بشر هنرمند دارد و خود ِخطِ هیروگلیف مصداقی از هنرِ بشر دردورانِ سومریان است که این خط درجهانِ امروز به کشورِ مصر تعلق گرفته است. حروف خط هیروگلیف صرفاً از نقوش و تصاویر تشکیل شده بود که هرکدام ازآن ها نشان دهنده‌ی اشیای طبیعی بودند.  پس نتیجه می‌گیریم که تصویرگری و تصویرسازی دردیرینه های تاریخ بابشر بوده و البته درکشورهای متمدن چون ایران قابلیّت و کیفیّت مصوّرشدن را بیشتر به نمایش گذاشته به طوری که چه درهنر و چه درادبیات و شعر همیشه طراحی مدنظر هنرمندان بوده و هست و خلق آثاری گونه به گون دربافتِ فرهنگِ ما کاملاً مشهود و مبرهن است.
بنابراین “طراشعر” به معنی طراحی با حروف است که پیامی شاعرانه و هنرمندانه را به مخاطب می‌رساند این که بگوئیم چنین چیزی وجود نداشته غلط است اما نوع، شکل، بافت، رنگ، و شیوه و حتی زبانی که می‌خواهد مفاهیم را به خواننده انتقال دهد می‌تواند متفاوت باشد. نوع سبک و شیوه‌ی نگارش و طراحی “طراشعر” می‌تواند تازه باشد اما این فرآیند فکری باید به آن مسیرِ کارآمد و کارگشای خویش ادامه دهد تا به تداوم و تعامل بهتری درجهتِ بقای سازنده‌تری دست یابد. هرکسی جهان هنری خودش و بعد محیطِ پیرامون (جامعه-طبیعت) را می‌نویسد و هرچه قدرطراح خوب باشد به همان اندازه‌ی خوبی نمایان می‌گردد.
دیگر نکته این که توجه به نماد و نشانه‌ها و تصویرگری ریشه درتاریخ ادبیات مانیز دارد و این خود عاملی شده تا که شعرتصویری و تصویرشعر در ایران تداوم یابد به طوری که این ریشه و پیشه هم درحوزه‌ی زبان ، نماد و نشانه و هم در مکاتب ادبی و در هنر اروپایی  و البته درخط و کتابت و اشکال هندسی ملاحظه و به چشم می آید و هم اینکه  از دوران فردوسی درشاهنامه و دراسناد و هنر تصویرگری و البته در اشکال هندسی و درکتاب های عربی سُمن و جادوگران هندی نیز به وفور پیداست.
با نگاهی به ادبیات  درمی یابیم که تصویرگری هم به صورت ساده سازی و نگاهی مستقل به گذشته و آینده درادبیات و ارتباطات با استفاده از عناصر بصری نقطه ، خط ، شکل بافت و رنگ صورت پذیرفته و هم این که اساس و کلید پدیده‌های دیداری ازتمام آثارگرافیکی درسیر و دیرازمنه‌ی تاریخ ، به چشم می‌خورد. درادبیات و هنر بحث دال و مدلول نیز متداول است که درواقع بحثی زبان شناسانه است که فردینادوسوسور آن را درمکتب ساختارگرایی خویش مطرح می‌کند که با این حال درواقع به دال و مدلول توجه بسیاری می‌شود و البته سایر داشمندان نیز دراین باره نظردارند به طوری که : چارلز سند اس بی اس(peirce) نشانه‌ها را برگرفته از مثلث دال و مدلول و مصداق می‌داند که اضلاع این مثلث به صورت: ۱- دال: صورت قابلِ ادراک نشانه است ۲- مدلول چیزی که دیگری را تأویل یا تعبیرمی­کند. ۳- مصداق، چیزی که نشانه به آن دلالت می‌کند و یا آن را بازنمایی می‌کند که این عناصر طبعاً درشعر تصویری می‌توانند حضور داشته باشند و شعر تصویری از حیث نشانه شناسی نیز محل بحث می‌باشد چرا که درهمین “طراشعر” و سایر اشعار تصویری شما می‌بینید که یک شاعر با استفاده از کلمات یک درخت یا تخم مرغ را تصویر می‌کند که البته مبانی آن و مصالح و مواد آن همان کلمات‌اند و چون کلمات، تصویر و مفاهیم درطراشعر و یا شعر کانکریت وجود دارند لذا این روند می‌تواند روندی جامعه شناختی و حتی معرفتی  هم باشد . از جانب دیگر درجهان امروز شاعر از نشانه‌های لوگوتایپ یا نشانه نوشته –آیکوتایپ نشانه شمایلی یا تصویرگری، لوگومیکس یا نشانه‌ی تطبیقی که درمبحث گرافیک مطبوعات فقط نشانه‌ای کاربردی است، استفاده می‌کند. ضمن این که ، درشعر تصویری می‌توان پارامترهای دیگری را به مانند :تایپوگرافیک و کالیگرافیک که از خوشنویسی مایه می‌گیرد و نشانه نوشته هندلترینگ را مشاهده نمود. درشعر تصویری نشانه نوشته مبنی برهماهنگی شکل و معنا درحرکت است.
شعر تصویری و تصویرگری و تصویرگرایی درایران و کشورهای شرقی مسبوقِ به سابقه است و ازاین کشورها به اروپا و آمریکا راه یافته است به طوری که هنر تصویرگری انسان برای نخستین باربا ترسیم مثلث دایره خط افقی خط عمودی شکل تیززاویه وارو … الفبایی را تدوین می‌کرد که نوعی انعکاس جهان ناشناخته بود که گاه سرد می‌شد و گاه گرم لحظه‌ای از روشنی می‌درخشید و زمانی درظلمات و تاریکی فرو می‌رفت. روزهایی درآرامش و سکوت ایامی درتهدید کافی بود تا اندیشه‌ای از اعماق جمجمعه ای توسط دستگاه‌های غریبی به نام چشم به این هستی خیره شود. اندیشه‌ای که دستی را به کار وا می‌داشت تا نوسان و ضربان درونی‌اش را برسنگ و صخره حک کند. ضمن این که  با استفاده از هنرهای تصویرگری دوران قاجارتا هنراروپایی به عنوان مثال رومانتیسم درمعنای علمی به دوره‌ای اطلاق می‌شود که کیفیت عاطفی و تخیلی درهنر و زندگی تأکید دارد و حتی  شعرنیما را هم می‌توان شعری ناتورالیسم یا طبیعت گرایی با بازنمایی از طبیعت و جامعه تلقی نمود.شعر تصویر به آن گونه که هست توجه دارد به گونه‌ای که برمسئله‌ی وراثت اهمیت قابلِ توجهی می‌دهد.نکته‌ی دیگر مسئله‌ی زبان، تصویر و متن  به عنوان نماد غالب هنری- انسانی هستند که یک اثر را برای بودگی همراهی می‌کنند.زبان یک کاربست اجتماعی دارد بدین لحاظ که وسیله‌ای است برای ارتباط با جهان بیرون و سوای از این که از ویژگی‌ها وصفات خاص و بی بدیل موجودی به نام انسان درجهتِ ارتباط است درواقع درشعر و هنر کارکردی بایسته‌تر دارد چرا که نوعی زبان پُرشور است که مسمم تر و محکم‌تر و با شعورتر و باشورتر از زبان معمولی سخن می‌گوید و به همین خاطر زبان شعر زبان شعور انسان است و روح و روان انسان‌ها را به آسایش و آرامش می‌رساند و تصویر همان چیزی است که دیده می‌شود و آن نقش و نگاری است که دردرون خود مدلول‌هایی را به مخاطب منتقل می‌کند و اما متن همان قالبی است که دردلِ آن می‌توان نوشتاری و یا مدلول و مفاهیمی سازنده و سرشت مند را جستجو کرد. بنابراین چه درنثر و چه شعر و چه درتصویر و نقاشی و حتی هنر و موسیقی این سه پارامتر حضوری مستمر و کارآمد دارند و البته درهراثری وجود دارند اما کم و کیف و پایگاه و جایگاهِ آن‌ها بالا و پایین و ضعف و شدت دارد. دیگر این که، دو مکتب رومانتی سیسم و ناتورالیسم از عمده مکاتبِ هنری – ادبی در اروپا هستند که رابطه‌ی قابلِ توجهی با توجه به بافتِ معنایی که دارند با شعرِ تصویری و هنر تصویری برقرار می‌کنند به طوری که مکتب رومانتیسم درمعنای عام به درون مایه‌هایی اطلاق می‌شود که کیفیت‌های عاطفی و تخیلی درهنر و زندگی مورد تأیید قرار می‌گیرد و درواقع این برجسته کردنِ سمبل‌ها و رمانتیک بازی‌ها را شما دریک شعر همراهِ با طراحی و درنقاشی و تابلوها و سنگ نبشته ها به خوبی می‌بینید ضمن این که درخودِ ناتورال نیز چنین مفاهیمی وجود دارد اما با برداشت و تصویر و مفاهیم دیگری که ناتورالیست‌ها طبیعت را محورهمه‌ی امورمی‌دانند و حتی انسان را نیز موجودی دردست طبیعت می‌پندارند. آن‌ها به مسئله‌ی وراثت اهمیت زیادی می‌دهند و نقاشان ناتورالیست ظواهرطبیعت را آن گونه که به نظر می‌آید بازنمایی می‌کنند. اصولاً پرسشی که پیش می‌آید این است که شعر و هنرچرا به دنبالِ تصویرگری است و اصولآً تصویرگری چیست که انسانِ ذهنیت گرا را به سمتِ خود می‌کشد که برداشت این است: تصویرگری ممکن است بصری و غالباً کلامی مکتوب و خیال انگیز باشد و کلام درست همان چیزی است که باید درتصویرگُم شود .یک تصویر باید احساس و اندیشه را با مضمونی وسیع‌تر از واژه توضیح دهد. درواقع آن چیزی که نوشتار به دلیل محدودیت بیان به تنهایی از عهده‌ی ارائه‌ی آن برنمی آیدگُفتمان«تصویر»باید آن را نشان دهد و بلافاصله معانی آن به مغز منتقل شودو برخلاف زمان نیازی به رمزگُشایی یا ترجمه‌ی ذهنی و معنایی ندارد. ماریاربوس نویسنده و تصویرگرمعاصر ایتالیامی‌گوید:«زبان روایتگرتصویرگری که روزی زبان نماد و نشانه برای ارتباط ِ انسان ما و مبنای خارج بوده با اختراع ماشین چاپ دردوران رنسانس ، درکنارِ کلام بنشست و تصویرگران دوشادوش نویسندگان کارانتقال تجارب و دانش را با تکنولوژی جدید همراه ساختند.» تصویر پردازی قدرتمندترین و دقیق‌ترین توصیف کلامی است. اصولاً تصویرگری به معنای خلاق آن یک فرآیند هرمنوتیک است و طراح با سنجش با حذف با برگزیدن ، تفسیر و تحلیل با ترتیب با تأیید و بالا و پایین کردن سازمان و زمینه‌ی طرح و با اندیشیدن دردرون مایه و قلب طرح درواقع راهی به درونِ مفاهیم پنهان نوشتارمی­جوید. تصویرگری خلاق وقتی رُخ می‌دهد که میوه‌ی کال ذهن هنگام خوانش «متن» رسیده شود و از فرط رسیدن به شکل«تصویر» بیفتد. دیگر نکته درشعرتصویر و درهنر مبحثی به نامِ هرمنوتیک است به طوری که،  مخاطب باید به آن زیرلایه های معرفت شناسانه‌ی شعر وهنر دست یابد. هرمنوتیک هنر یا فن تأویل و ریشه‌ی آن از واژه‌ی یونانی (hernoht) است به معنای تأویل کردن و به فهم درآوردن است و به معنای قابلِ فهم ساختن و روشن کردن نیزتعبیر شده است. هرمنوتیک همراه با دو نظرگاه مورد شناسایی قرار می‌گیرد: یکی اینکه سوژه تأویل‌گر باید به نیروی دگرگون کننده‌ی متن تن دردهد و دیگر اینکه معنای متن تنها به واسطه‌ی ابتکارات خلاق تأویل گر حاصل شود و دیگر مهم عناصر هنری درکارِ تصویری است ،عناصری به مانند: نقطه، خط، شکل بافت و رنگ که از عناصری بنیادی هستند که بایدهای دیداری احکام و احمال آثارگرافیکی را تشکیل می‌دهند.
تصویرگری چالش بزرگی است چرا که تصویرگر با متن نزاع می‌کند و باید هردو زبانِ: نقش – نوشتار را بداند، تصویر او باید طعم متن رامنتقل کند و جلوه‌ی طرح و رنگ و خط او فرآورده‌ای را خلق کند که درجوارِ متن بنشینند تا از این طریق رسانه جایی فراتر از عرضه یک پیام نوشتاری، وظیفه‌ی دیگری برعهده بگیرد. وظیفه‌ای که عشق توجه و دلشوره­ای را آشکار می‌کند . درتصویرگری تصویر باید مصوّر باشد و خواننده و یابنده دریافت و برداشتِ معنایی و ذهنی خاصی از تصویر داشته باشد به طوری که ذهن خواننده را به خود مشغول کند و با خواسته‌ها و مطالبات فکری آن ارتباط برقرار نماید.  تصویر با متن به منزله متن با تصویر است به طوری که این دو باید یکدیگر را به خوبی فهم ودرک نمایند و با کمک هم بتوانند یک پیام و پی آمد سازنده را به جامعه منتقل نمایند ودیگر،فرآیند خلق تصویراست. تصویرگر پس از مطالعه‌ی متن هرگز برمبنای حدس و گمان و سپس نقطه‌ای و سلیقه‌ی فردی دست به کارنمی­شود او به دنبالِ سطحی از بیان تصویری متناسب با سبک نوشتار و درون مایه‌ی «متن» است وبه طورکلی از سه راه می‌توان متن را به تصویر تبدیل کرد.
۱-فرآیندخلق تصویر به شیوه‌ی انتزاعی(abstract)
۲- فرایند خلق تصویر به شیوه‌ی سمبلیک(symbolic)
۳- فرآیند خلق تصویر به شیوه‌ی واقع نمایانه(Realistic)  که من احساس می‌کنم دراشعار دیداری و تصویری اعم ازکانکریت و سایرِ ژانرهایی چون طراشعر و غیره این سه فرآیند حضور دارند چرا که هم فرایند واقع نمایانه درشعر و هنر هست و هم فرآیند انتزاعی و سمبلیک که باز بستگی به نوع تفکر و ایدئولوژی و زبان و البته من شخصی و منِ اجتماعی و ازاین ها مهم‌تر تجارب زیسته و اجتماعی شُعرا هم دارد.
نتیجه کلام این که هدف از نوشتن این مقاله‌ی تحلیلی،اصولاً نمایان ساختن هرچه بیشتر کارکرد ادبیات، ارتباط، جامعه و تصویر بود که درچه مسیرهایی یکدیگررا ملاقات می‌کنند و احیاناً درچه مسیرهایی اصلی به مسیر فرعی سوق می‌یابند و از یکدیگر جدا می‌شوند. شعر بیانگر زبانِ مردم است و با بیان خود، جامعه و طبیعت را تصویر می‌کند مضاف براین که  شعر تصویری شعری است که با کلمات رابطه‌ی خوبی دارد و این رابطه دیرینه است. شعر نوعی زبان ارتباط دارد که این زبان ارتباط توسط کلمات صورت می‌گیرد و شاعر آنچنان به واژگان تصویر می‌دهد که بسامد خیال آن گویی به آسمان‌ها پرواز نموده و این معانی را ازآن دورها کشف نموده که البته میلان کوندرا Milan Kundera)) نویسنده ی اهل جمهوری چک درباره شعر می‌گوید:«درآن فراسوها بوده و تنها کار شاعر کشف کردن آن است.» شعر تصویر و تصویرِ شعر ارتباط عمیقی با هم دارند و نقاشی با واژگان خود نوعی تکنیک است که اغلب شُعرایی که دراین حوزه کار می‌کنند یا نقاش هستند و یا با کارِگرافیکی سر و کار دارند. پس نتیجه می‌گیریم که یک ژانر ادبی برقالب و بافتِ نوعی معرفت درحرکت است که این معرفت می‌تواند نه دردنیای پست مدرن که دنیای عقل و علم است که دردنیای مدرن معرفتی کاربر و کارآمد و سازنده دارد. معرفتی که اثر را از حیثِ زبان، فرهنگ و حتی تفکر مجزا می‌کند تا که این اثر قابلِ تمیز ، تشخیص و تحلیل باشد. نقد یک اثر تنها این نیست که به بطن و متن اثر بپردازیم بلکه باید به همان چیزهایی توجه کرد که احیاناً با اثر از حیثِ مفهوم و مقصود سرسازگاری دارند. امیدوارم امین افضل پور بتواند دراین مسیر تصویرگری کند و هرروز به داده‌ها و ساده‌هایی برسد که دردلِ خود سخت به دنبالِ هنرنمایی و هنرپروری هستند. تغییر، زبان و استفاده از بسترهای اجتماعی و بهره گیری از صنعتِ روز و تکنولوژی و طبیعت ذهنی و طبیعت ِعینی به شاعر کمک می‌کند تا که مفهوم سازی جدید داشته باشد و جهان بینی آن دچار تغییر درجهتِ تحولِ  زبانی نوتر و سازنده‌ترشود.

 

 

 

 

شناسه خبر : 18037
تاریخ : 1403/8/1 10:44:05
لینک خبر :  https://daryaaknar.ir/sl/myo26E
نویسنده خبر :
X

🔶مهدی بیرانوند 
🔹متخلص به روژمان 
🔹نویسنده و روزنامه‌نگار لرستانی 
🔹بعنوان سرپرست نویسندگان و شاعران خانه ناشران ایران (حوزه مشق) و گروه کشف استعداد برتر ایران از سوی دکتر فردین احمدی انتخاب شد.

برچسب ها #امین افضل پور #طراشعر #گیتا قلاوند #دریاکنار

اخبار مرتبط

نظرات

0
دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد. پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.