جهان ای مردم دانای جیرفت
ندارد ارزشی منهای جیرفت
زخون گرم مردان غیورش
تراودگرمی از ماوای جیرفت
به تنهایی کجا شهری ز ایران
رسد از هر نظر همپای جیرفت
زمستانش بهشت عنبرین
مصفا شهر بی همتای جیرفت
به تابستان شمالی همچو رضوان
خدا کرد از کرم اهدای جیرفت
سراسر سبزه دارد سبزواران
فصول گرم هم سرمای جیرفت
کنار صندل و گنج نهانش
بود تاریخ پر پیدای جیرفت
بنای شهر و دقیانوس بینی
جنوب سدو بر بالای جیرفت
صدای زمزم سد هلیلش
بلند اوازه دارد نای جیرفت
چو هند کوچک از میوه طلا شد
تمام فصل ها صحرای جیرفت
جهان از تندر نیروی برقش
منور می کند فردای جیرفت
خیار و هندوانه ,گوجه 'گرمک
زچین فالیزه کاری های جیرفت
بر زرین یا لیموی زر فام
گشاید پر بسان عنقای جیرفت
انار و گردو و انگور ییلاق
رسد ناول چه از بکرای جیرفت
شده مشهور از خرما اگر بم
نباشد کم ز بم خرمای جیرفت
طلای معدن بهراسمانش
بود بالا ترین کالای جیرفت
هوای دل کش دلفارد و ساردو
فرح بخشد به انسان های جیرفت
نبینی خاک حاصل خیز زر بیز
بسان ملک گوهر زای جیرفت
دراین جا مردمش مهمان نوازند
چنان سایه فرح افزای جیرفت
همه صاف و عفیف و مومن و پاک
بنازم مردم بینای جیرفت
بود استان سبز سبزواران
که باشد مرکزش پهنای جیرفت
نظرات
3خیلی عالی هست
شعر بسیار عالی از زنده یاد شاعر گرامی سلطانی بسار بسیار عالی
بسیار عالی و بی نظیر