قطرههای احساس از سوی سبزمنش منتشر شد
قطرههای احساس"مجموعهی دو بیتی و رباعی" بانو مریم همایون کابلی(عضو شورای مؤسسان بنیاد جهانی سخن گستران سبزمنش) از سوی واحد انتشاراتی سبزمنش و نشر پژوهشی نو آوران شریف در تهران منتشر شد.
به گزارش دریاکنار: کتاب قطرههای احساس"مجموعهی دو بیتی و رباعی"مریم همایون کابلی، در 196 صفحه با قطع رقعی، که دربرگیرندهی حدود 600 قطعه دوبیتی و رباعی میباشد با ویراستاری دکتر شفیقه یارقین دیباج(عضو شورای مرکزی بنیاد جهانی سبزمنش) و طرح جلد آقای عبدالله نیازی، بعد از طی مراحل قانونی و گرفتن شابک بینالمللی، رده بندی کنگره، رده بندی دیویی و شماره کتابشناسی ملی، امروز در تهران حلهی مبارک چاپ به تن نمود و روانه بازار کتاب شد.
بانو مریم کابلی، این گزینه شعریاش را به پدرش(الحاج سید همایون اشرفی) و مادرش(بیبی حاجی عابده اشرفی) اهدا نموده و زیر عنوان(چند سطری در بارهی خودم و این مجموعهی شعر)، افزوده است:
(قطرههای احساس" دومین مجموعهی دوبیتیها و رباعیات من است که چاپ میشود. ویرایش شعرهای این مجموعه را شاعر و پژوهشگر صاحبنام افغانستان دکتر استاد شفیقه یارقین دیباج گرانقدر با حوصلهمندی و دقت بسیار انجام دادهاند که از این محبتشان صمیمانه ابراز سپاس میکنم.
از محترم حبیبالله صدیقی به خاطر رهنماییهای شان و از محترم دکتر بسم الله شریفی(مؤسس و دبیرکل اجرایی بنیاد جهانی سخنگستران سبزمنش) بهخاطر نظارت و همکاری در چاپ این مجموعه، سپاسگزارم).
همچنان ویراستار این مجموعه(دکتر شفیقه دیباج) در مقدمه نوشته است:
(... دوبیتیها و رباعیهای این شاعربانو دربرگیر مضامین متنوع و گوناگون است. او اگر از یک سو عاشقانههای پر از شور و شیدایی سروده است، از سوی دیگر درد و اندوه عظیم ویرانی میهنش، آوارهگیهای مردمش، فقر و بیکاری، تبعیض و بیعدالتی، خشونت و محرومیت حاکم بر مردم و به ویژه زنان و دختران سرزمینش را با اشک قلم و خون قلبش به نظم کشیده است.
او مثل هر شاعر رسالتمند، شعرهای خود را آیینهی رویدادهای خوش و ناخوش، خوب و بد، زشت و زیبا، ستوده و ناستودهی زمان و مکان زندهگی اش ساخته و این رویدادها را به روشنی در قالب دوبیتیها و رباعیاتش گنجانده است).
هیأت رهبری بنیاد جهانی سخنگستران سبزمنش، با نشر نمونهای از دوبیتیها و رباعیات این شخص پر تلاش و افتخارآفرینِ سبزمنش؛ چاپ و نشر دومین گزینه شعری او را به شاعر و تمام اهالی فرهنگ و ادبیات خجسته باد میگوید.
وطن را از دل و جان دوست دارم
به مثل نور ایمان دوست دارم
مهاجر گشتهام هر هموطن را
همیشه چشم گریان دوست دارم
دوای درد و درمانم تو باشی
به شبها ماه تابانم تو باشی
بهسان برگ و بار و سبزه و گل
شگوفه در بهارانم تو باشی
شگوفه، باد و باران بهاری
تو خود هدیه ز لطف کردگاری
میان شوق و عشق زندگانی
شَکر بر کام تلخ روزگاری
بر کاغذ من رنگ قلم میریزد
هر حرف دلم چه بیرقم میریزد
از شاخه گلِ عمرِ عزیزت، مریم
هر شاخهی آن قدم، قدم میریزد
تردید از این که دل تو سنگ شود
یا باز نزاع کنی و در جنگ شود
یک روز نبینی تو اگر صورت من
“شاید دل تو برای من تنگ شود”
نظرات
0