آخرین اخبار
نتایج جستجوی برچسب : عطیه ارجاسبی
ریتمِ نا تمام (نوشته:عطیه ارجاسبی) - قسمت سوم
انقدر پیاده راه اومده بودم که صدای تپش قلبمو میشنیدم ،با دیدن پیرمرد خیلی هم بیشتر شده بود. طاقت نیاوردم برسم بهش و صداش کنم از همون اول پیچ جاده صدا زدم: سلام پیرمرد.
انقدر بلند صدا زدم که با همون یه بار صدا زدن روشو به سمت من چرخوند، مثل اینکه از دیدنم خیلی تعجب کرده بود، دستشو روی سنگهای لبه جاده گذاشت و بلند شد و به سمتم چند قدم برداشت ،با عجله به سمتش رفتم :بشینید خودم میام، خودم میام.
ریتمِ نا تمام (نوشته:عطیه ارجاسبی) - قسمت سوم
این دیدار خیلی فکرمو مشغول کرد خونه که رسیدم لباسهامو عوض کردمو دست به کار شدم ،وسایل شام رو آماده کردم، همینطور که مشغول آشپزی شدم به پیرمرد فکر میکردم یعنی باز هم میتونستم ببینمش واز زندگیش بیشتر برام حرف بزنه از داستان زندگیش، همسرش ،تجربه هاش اصلاً چرا من اسمشو نپرسیدم؟ چرا شماره ای آدرس دقیقتری!؟ فقط از حرفاش فهمیده بودم که اسم همسرش فروزان است و بس.
ریتمِ نا تمام (نوشته:عطیه ارجاسبی) - قسمت دوم
هر دو زدیم زیر خنده، گفتم:پدر جان تنها زندگی میکنید؟
گفت:نه خیلی تنها، با بنجی زندگی میکنم، سگمو میگم !باخاطراتم زندگی میکنم،با یادگاریهای همسرم،گلهاش ،پرنده هاش،کتاباش!
پرسیدم؟ چرا نمیرید پیش پسراتون؟
ریتمِ نا تمام (نوشته:عطیه ارجاسبی) - قسمت اول
ریتمِ نا تمام داستان زندگیِ یک موزیسین است که نویسنده به طور اتفاقی باهاش دیدار می کند و زندگی نامه اش را تبدیل به داستان می کند