رمان سکوت صفیه، با حضور پدری در مدرسه برای بردن دخترش و به زور پای سفره عقد نشاندن از آغوش خانم معلم شروع و با یک فلش بک به زندگی خانم معلم می پردازد. دختری یازده ساله به نام صفیه که با مشکلات کودک همسری، حضور و حمایت از انقلابیون و جنگ تحمیلی بزرگ و پخته می شود.او به اجبار پدر، صیغه مردی چهل و پنج ساله به نام صدرالدین و با لقب ناخدا در می آید. قرار است تا بالغ شدن با شویش همبستر نشود اما ناخدا زیر قولش می زند .صفیه همان شب لال و به حالت مرگ می افتد . سالها طول می کشد که زبان باز کند. آن هم با لکنت .در این میان با کمک پسر هووی خویش خواندن و نوشتن یاد می گیرد.بارها از خانه فرار و همیشه با شکست مواجه می شود .با شروع انقلاب و فعالیت صفیه برای پیروزی انقلاب به ساواک برده و جنین خود را از دست می دهد. دوباره نزاع میان ناخدا و صفیه شدت می گیرد. صفیه این دوران را هم به خاطر دخترش می گذراند. بعد از مرگ ناخدا او درس ش را ادامه می دهد .معلم می شود و با دختر و هوویش راهی تهران می شود. سال آخر تحصیل دختر با برادر خانم دکتری که او درمان کرده ازدواج می کند اما به علت بیماری خانم دکتر دوباره به بوشهر بر می گردد و درانجا برادر ناخدا همسرش را به قتل می رساند...،
بریده ای از کتاب:
«ناگهان موهای بافته شده ام را گرفت و کشید .مانند اسبی که افسارش را بکشند متوقف شدم.گیسم را دور دستش پیچید سرم به عقب کشیده شد . مادرم چند بار گفته بود بگذار مو هایت را کوتاه کنم. شستنش با این بی آبی سخت است .اما من موهایم را دوست داشتم .کاش می گذاشتم کوتاهش کند .شاید حالا او نمی توانست آن را بگیرد»
نظرات
1تشکر از خانم جودی برای معرفی رمانم ،سکوت صفیه. سکوتی که پر از حرف است .