مسئله ی اول این است که انسان در بسیاری از موارد حتی دیده و شنیده شده که قبل از حصول و نتیجه نهایی، شادی یا اندوه میکشند! به نوعی پیش بینی! که این در بطن خود
یک امر طبیعی است اما همانطور که پیش بینی میشود، پیش نمیرود. هر چه خرسند پنداشت، زیان یا نافرجام و هر چه را خسران پنداشت، سود و خرسندی
حاصل زندگی اوست.
مسئله ی دوم این است که انسان هر چه را به دست می آورد به نتیجه ی آن دامن میزند! شادی میکند تا چندین شبانه روز . حسرت و بار اندوه میکشد حتی در بسیاری از افراد
تا ابد و یک روز! مشخص است که نتیجه ی مطلوب حاصلش نمیشود! از خرسندی باید پلی سودمند برای خرسندی دیگر و از خسران باز هم دنباله روی انتظار میرود!
گاهی ادمی انقدر از چیزی هم خرسند میشود که بسیاری از مسائل زندگی خود حتی در موارد جزیی هم غافل میشود و انقدر مشغول ان شادی میشود که به هر دلیل مطلقا منفی
در مدتی آتی ممکن است شادی را زایل و تمام آنچه را که ارج میداده دیگر در نظرش هیچ و پوچ است!
مرد فاضل تمام زندگانی خود را صرف به دست آوردن نمیکند! او در لحظه زندگی میکند. خسرانش را عبرت و خرسندش را متوسل به مرگ میکند. چرا که میداند این جهان فانی و هر چه داراییست
میماند برای افراد بعد از او.
فی الواقع ارج نده در هر چه که خسران ببینی. روزگارت ای دوست بسیار فانیست. همت کن که جهان نهایی را تنها نیک ببینی که عاقبت تو و هر که مانند توست جز این اگر باشد هر دو زیستن به رنج و خطاست.
نظرات
0