پاییز شاید شبیه کیسه سلفونهاییست که مادرها روی غذا میکشند. اگر غصهدار باشی غصهات را تمام و کمال روکش میکند، حال خوبت را خوب نگه میدارد و به سخنی فصل بیرنگی است که رنگ دلت هر چه باشد همان را سلفون میکشد تا ماندگارتر شود.
در یک عصر پاییزی ساعتی مهمان کلبه سید جعفری بودم. دکانی دنج در چهار راه علمیه. سید جعفری به صندلیاش که با رواندازی خوشنقش پوشیده شدهبود تکیه زده بود و نشسته بود به تماشا. من هم صندلی چوبی مهمان را برکشیدم و سخن آغاز شد. از درخت کُنار پرسیدم که چقدر خوب جایش را با دکان تنظیم کرده. از شیطنت گربههای خیابانی گفت که کندوی روی درخت را پرت زمین کردهاند و پس از آن گذار زنبورها هیچگاه به آنجا نیوفتاده. از روزمرگیها صحبت کردیم و دکان پنجاه سالهاش که این روزها مشغولیت دهه هشتاد زندگیاش است. از اجناس دکان پرسیدم و فرایند تهیهشان. و اگرچه مخاطب محصولات دم مصنوعی نبودم اما ساعتی همنشینی و از هر دری با سید گپ زدن نفس من را برای ادامه زندگی تازه کرد. آنچنان که نوشتهای از سیمین دانشور با من زمزمه شد: (( آدمیزاد حکایتی است. میتواند همهجور حکایتی باشد. حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت سازش.. و حکایت صفا...))
و الحق که صفای وجود سید جعفری جلای آن روز پاییزی من شد.
نظرات
10نوشته هات من رو هم برای زندگی امیدوار میکنه. بهت افتخار میکنم
واسه چی اینقدر قشنگ و دلنشین و ناززز؟؟؟ یه حس گرمی تو دلم شُرّه کرد با خوندن متن و دیدن عکسا
علاوه بر متن زیبا عکاس رو واقعا تحسین میکنم چرا که من به شخصه کاملا تونستم با عکس ها ارتباط بر قرار کنم و حس کنم که اونجا هستم.
خیلی عکسا حال و هوای خوبی داشتن ناخودآگاه آدم بعد از دیدنشون و خوندن متن قشنگ و متناسبی که زیرشون بود ، حس و حال نوستالژیک و متفاوتی میگرفت به شخصه این حالت رو دوست داشتم.. دمت گرم فاطمه
این عکاس رو باید تحسین کرد.هم عکس های خارق العاده ای رو تهیه میکنه و هم متن های زیبایی رو به اشتراک میزاره ^^
و چقدر خوب عکس ها بیانگر صفای توصیف شده هستند
عالی بود*_* حس عکسا و متن واقعا جالب بود
فوقالعاده زیبا و دلنشین؛ با توصیف های عمیقِ در عین حال ساده! خسته نباشی.
خیلی قشنگ و قابل لمس بوووووود ಥ‿ಥ
زیبا و جالب