لباسی یَشمی وفُرم بتن داشتند.
از آموزگار کلاسمان پرسیدم اقا اجازه اینا چکار میکنند.؟
و او درحضور همکلاسی ها فرمود:
به اینها میگویند سپاه ترویج آبادانی،سپاه ترویج کشاورزی، و سپاه دانش،سپاه بهداشت هم داریم.
و بعد ادامه داد، بعداز انقلاب سفید وواگذاری اراضی به کشاورزان بی زمین تحت عنوان (اصلاحات ارضی) دولت جوانان دیپلمه ای را که دوره سربازیشان فرا رسیده، آموزش کاربردی می دهد وآنان را رسمن تحت عناوین فوق به روستاها می فرستد.
اینگونه بود که سپاه دانش پیکار با بیسوادی میکرد، سپاه ترویج آبادانی در توسعه وآبادانی فعال بود وسپاه ترویج کشاورزی به مزارع وبین کشاورزان می رفت.
نگارنده چون ازکودکی هم علاقه مند به همین عنوان ترویج کشاورزی شده بودم درهمین راستا مقاله را تداوم میبخشم.
بدلیل تعلق خاطری که به لباس فرم وموزونی و آراستگی اوپیدا کرده بودم سعی میکردم کاراشو غیر محسوس رصد کنم اما چون ازش واهمه داشتم ،حریم وفاصله را رعایت میکردم.
او صبح که از منزل می زد بیرون راهی مزراع کشاورزی میشد.
همیشه خودکار ودفتر یادداشت همراهش بود. گاهی هم کیفی که حاوی مقادیر کمی از انواع سموم دفع آفات گیاهی بود که بصورت رایگان به کشاورزان داده می شد. یعنی این سپاهی ترویج از هرسَم یک شیشه یا قوطی پودر بر میداشت،به میان کشاورزان می رفت گاهی فردبفرد گاهی چندنفری که مزارعشون کنار هم بود باشوق جمع می شدند وتو کِپَـــر می نشستندو سپاهی مذکور براشون حرف میزد اونا از نوع آسیب و ضرر و زیانی که از دست آفات می دیدند، می گفتند وجوان سپاهی از چگونگی مبارزه با اون آفت می گفت. وقتی درمورد آفتی حرف میزد خوب که توضیح می داد بلند می گفت کسی درمیان جمع هست که متوجه نشده باشه من چه گفتم؟
جملگی میگفتن:
(نَ قربان) بعد سپاهی دست میکرد تو کیف ویک شیشه درمیاورد و براشون توضیح میداد که شما در پُمپ سَم کولیتون این مقدار بریزید.
اونقد توضیح میداد که همه شیرفهم می شدن، بعد اسامی را یادداشت می کرد ومی گفت دولت سمومی رایگان فرستاده شما غروب بیایید سهمتان را
بگیرید.‼️کشاورزان میگفتن ظهر میاییم، چراغروب؟
و سپاهی جوان میگفت من روز را برای کارهای میدانی گذاشتم وشب را برای کارهای سکونی و تحقیقی.
گاهی کشاورزی توجه نمی کرد یا اصلن اهمیتی برای آموزش های سپاهی قائل نبود، او با آرامش ومتانت وی را توجیه میکرد ، اگر متقاعد میشد که فبهاالمراد،و اگر نمیشداسمش را یاداشت می کرد، سه نفرکشاورز را شاهد ماجرا می گرفت بعد تمردش را به اداره کشاورزی شهرستان گزارش می کرد.
در ضمن به کشاورزانی که اطراف زمین کشاورز متمرد زمین زراعی داشتند آموزش می داد که اگر محصول شما درکناراین کشاورز متمرد از قانون دچار آفت وآسیب شد،حق شکایت واخذ خسارت از او برای شما محفوظ است. یادم نمی رود که این سپاهی در طول روز آرامش وآسایش نداشت وهر روز یک مزرعه را ارزیابی میکرد.
چیزی ک آن روزها نَه،امروز ذهن مرا بشدت بخودش درگیر کرده اینه که هیچگاه این سپاهی به کشاورزان امرونهی نمیکرد که یکجا جمع شوید من بیایم فورمالیته یه چی برای رفع تکلیفی بگم وشما هم درک نکنید وبروید. نع!
هیچگاه بابت سمومی که به وفور به کشاورزان میداد وجهی مطالبه نمیکرد. ایشون معلم کلاس متمرکز نبود ایشون دانش آموزانش را بسمت خودش فرا نمیخواند اوخودبسوی دانش آموزانش (کشاورزان)می رفت. کلاسش کپــرهای مزارع بود. تعهد وتعهد وتعهد داشت، نیامده بود زمان را مدیریت کند که کی سربازی اش تمام می شود که برود، اوآمده بود ترویج دهنده باشد، ترویج کند، آموزش بدهد، تولید را افزون کند تولید را تضمین کند تولید را کیفیت ببخشد واینها را خدا گواهه انجام میداد. .
روحش شاد مهندس پارسا سرباز وظیفه و عضو سپاه ترویج چه رؤیاهایی
به قلمِ مهاجر
نظرات
0