لطفا خودتان را معرفی بفرمایید؟
مصطفی مهذب، متولد ۱۳۴۰ از شهرستان همدان هستم. کارشناس زبان و ادبیات فارسی و بازنشسته سازمان بهزیستی و هم اکنون دبیر انجمن ادبی (بر بال سیمرغ) هستم. نوشتن را از ۹ سالگی در کانون پرورش کودکان و نوجوانان زیرنظر اساتید اعزامی از تهران شروع کردم. بغیر از نویسندگی علاقه وافر به موسیقی، نقاشی، تئاتر و خط دارم. همسرم نویسنده است و دارای سه فرزند پسر هستم.
از سوابق کاریتان بگویید؟
بدلیل علاقه بسیار زیادی که از کودکی به مطالعه و نوشتن داشتم؛ توانستم در دوران تحصیل، مورد تشویق مسوولین وقتِ آموزش و پرورش قرار بگیرم. پس از دوران سربازی عملا نوشتن را با همکاری با مجلات و روزنامههای مختلف آغاز کردم. در مسابقه ای که گل آقا در سال ۷۹ ( زمانش شاید دقیق نباشد) برگزار کرد؛ حائز رتبه اول کشور شدم و همین باب آشنایی با زنده یاد کیومرث صابری ( گل آقا) گردید و بعضا از نوشته هایم در مجله فوق چاپ میگردید. متأسفانه بدلیل مشغله کاری کمتر به فکر چاپ مجموعه داستانهایم بودم. در سال ۱۴۰۰ با تشویق دوست عزیزم زنده یاد استاد سعید فتاحی بطور جد پیگیر جمع آوری نوشته هایم شدم که در اواخر سال ۱۴۰۱ با همکاری انتشاراتی «ناران» دو جلد مجموعه داستان کوتاه به نامهای «سنگ خدا» و «قاوال» آماده چاپ گردید. در حال حاضر دبیر انجمن ادبی، هنری« بر بال سیمرغ» هستم و انشالله در آینده نزدیک سومین کتاب داستانم را به کارنامه هنری ام اضافه خواهم کرد.
اولین و آخرین کتابی که خواندید؟
اولین داستانی که مطالعه کردم «ماهی سیاه کوچولو» نوشته زنده یاد صمد بهرنگی بود که توانست حس نوشتن را در من زنده کند و آخرین کتابی که مطالعه کرده ام؛ رُمان دو جلدی «تهران مخوف» اولین رمان اجتماعی فارسی ایران نوشته زنده یاد مرتضی مشفق کاظمی (روشنفکر مردمی) است. رمان تهران مخوف، روایتگر زندگی طبقات مختلف اجتماعی در اواخر دورهی قاجار است و مشفق کاظمی در آن شرحی از فساد سیاسی و تباهی اخلاقی آن دوران را در اختیار خواننده قرار میدهد.
آیا موقع انتخاب کتاب به جنسیت نویسنده توجه می کنید؟
به هیچ وجه به جنسیت نویسنده توجهی ندارم و آنچه برای من حائز اهمیت است محتوای کتاب و کیفیت آن است. موضوع اصلی رمانهای بانوان نویسنده ایرانی معمولا بر محور مسائل خود زنان است. نویسندگان زن ایرانی، رمان را بهترین محل برای بروز دنیای درونی، تنهایی، دردها و رنجهای خود میدانند که من با علاقه اثرشان را مطالعه می کنم. از جمله بانوان نویسنده که آثارشان مورد علاقه من است؛ سیمین دانشور و غزاله علیزاده هستند.
ژانر مورد علاقه جناب مهذب؟
البته من در ژانرهای مختلف سعی کرده ام چیزی بنویسم و بنوعی تجربه کسب کرده ام ولیکن معمولآ داستانهای من رئال است در قالب طنز که بعضآ تلخ و سیاه است.طنز تلخ گونهای از طنز به شمار میرود که نهتنها نگاهی انتقادی به جریانهای هدف دارد که این انتقاد را با تلخی و گزندگی بیان میکند. کتاب های ژانر طنز تلخ اغلب خواننده را در پی خنده به اندوهی درونی و درنتیجه به تعقل وامیدارند.
نویسندگان طنزپرداز ایرانی مورد علاقه شما؟
میتوانم از صادق هدایت، صادق چوبک، محمد علی جمالزاده، ایرج پزشکزاد، رسول پرویزی و آل احمد نام ببرم و از نویسندگان غیر ایرانی داستانهای آنتوان چخوف برایم بسیار جذاب است.
شغل، رشته تحصیلی و یا استانی که در آن متولدشدید، کلا تجربه زیسته چقدر در نوشته هایتان مشهود است؟
بازنشسته سازمان بهزیستی استان همدان هستم و افتخار میکنم که سی سال در خدمت جامعه هدف بهزیستی که همانا محرومین و معلولین هستند؛ انجام وظیفه کرده ام. رشته تحصیلی من، کارشناسی زبان و ادبیات فارسی است و چند سالی هم در مراکز علمی تدریس داشته ام. بدون شک تجربه در داستانهای من بسیار نقش بسزایی دارد و بیشتر داستانهای من متأثر از محیط زندگی ام هستند. اگر فردی مرا بخوبی بشناسد معمولا رد پایی از من در داستانهایم میبیند.
چه عاملی باعث گرانی و حذف کتاب ازسبد خانوار ایرانی شده است؟
شاید تا چند سال پیش مهمترین دغدغه اهالی نشر، فرهنگ سازی درباره کتاب و نشان داده اهمیت آن برای رشد فرهنگی جامعه بود، اما به مرور زمان مسائل دیگری ازجمله کمبود کاغذ نیز به این دغدغه افزوده شد. مهمترین ماده اولیه تولید کتاب، کاغذ است؛ به گونهای که در صورت نبود آن، تولید کتاب عملاً غیر ممکن خواهد بود. کمبود کاغذ و به دنبال آن افزایش قیمت این کالا، نقش مستقیمی در کاهش تیراژ و افزایش قیمت کتاب دارد، به همین دلیل گران شدن آن همیشه رکود نشر را به دنبال داشته است. البته باید پذیرفت که متأسفانه مردم ما کمتر با کتاب الفت دارند و اگر بطور مثال معجزه ای هم بشود و قیمت کتاب به کمترین میزان هم برسد متأسفانه مردم ما بدلیل نبود فرهنگ کتابخوانی استقبال چندانی از این یار مهربان نمی کنند.
چرا با وجود این حجم از کتابخانه و افراد تحصیلکرده در کشور مان، آمار سرانه کتاب خوانی پایین است؟
باید پذیرفت که متأسفانه مردم ما با کتاب و کتابخوانی رابطه صمیمی ندارند و این ماجرا برمیگردد به گذشته ما که در خانواده ای رشد کرده ایم که کوچکترین بهایی به کتاب نمی دادند و مسلم است که فرزند این خانواده نمی تواند در مسیر کتاب باشد. فرهنگ کتاب و کتابخوانی باید در دبستانهای ما توسط معلمین رشد داده شود و فاجعه آنجاست که بعضا معلمین ما هم بدلیل مشکلات اقتصادی حال و حوصله ای برای خواندن کتاب ندارند؛ چه برسد که فرهنگ ساز باشند. از دیگر دلایل پایین بودن آمار کتابخوانی فضای مجازی است که مردم را درگیر کرده و فرصتی برای مطالعه نمی دهد. نبود کتابخانه در مدارس، ادارات، محلات، روستاها و دیگر جاها دلیل دیگری برای عدم تمایل جوانها به مطالعه است. از دیگر دلائل نخواندن کتاب نبود تبلیغات کتابخوانی از طریق صدا و سیماست که متآسفانه هیچ توجهی به این مهم نمی کند. و البته هستند افرادی که اعتقاد دارند مردم ما از اعتماد بنفس بالایی برخوردارند و خودشان را بی نیاز از خواندن کتاب می دانند زیرا که خود را دانای کل می دانند. برای محقق شدن این مسئله بایستی دولت ضمن فرهنگ سازی تلاش زیادی داشته و زمینه های لازم را برای مطالعه ایجاد کند.
به نظر شما تشکیل انجمن های مجازی چقدر برای نوقلم ها مفید و راهگشا ست؟
وجود فضای مجازی برای نویسندگان تازه کار میتواند مثمر ثمر باشد. زیرا این فضاها امکانات زیادی را برای به اشتراک گذاشتن آثار و همچنین ارتباط با خوانندگان و سایر نویسندگان فراهم می کند. اضافه به این که وجود فضای مجازی، این امکان را به نویسندگان می دهد تا از دیدگاه سایر نویسندگان و خوانندگان، بازخورد بگیرند و از این طریق می توانند کیفیت آثار خود را ارتقا دهند. در کل، وجود فضای مجازی برای نویسندگان تازه کار و جوانان، یک فرصت فوق العاده برای پیدا کردن جمعیت خواننده و بالابردن کیفیت آثارشان است.
شما مجموعه ای به نام قاوال در کارنامه هنری خود دارید، میشه بفرمایید معنای این اسم چیه و بفرمایید ایده اولیه چطور به ذهن شما خطور کرده است؟
"قاوال" که همان دایره ی آذربایجانی است، در موسیقی آذربایجان کاربرد وسیعی دارد. ایده اصلی این داستان باز می گردد به دوران طفولیت من که در محله ما دوره گردی زندگی میکرد به نام «حاج اوغلی» که ایشان از ترکهای اطراف همدان بودند. حاج اوغلی در همه مراسمهای شادی اعم از عروسی و ختنه سوران و غیرو دعوت می شد و با نواختن قاوال باعث شادی و سرور مردم میگردید. اهالی به ایشان علاقه زیادی داشتند و من از تلفیق شخصیت ایشان با یکی از خواننده های اپرای کشورمان که در قید حیات نیستند؛ شخصیتی خاصی خلق کردم و داستان قاوال را نوشتم.
به قول آقای دولت آبادی برای چه می نویسید؟
من می نویسم برای آیندگان برای جوانهای نسل بعد. برای فرزندانم. _ من می نویسم برای خودم. برای دلم که مهمترین است. می نویسم تا همه بدانند که من هم زنده ام. _ می نویسم تا کسی را خلق کنم و به آن شخصیت دهم ،همانی که خودم می خواهم. _ می نویسم نه فقط برای تغییر جهان بلکه برای ایجاد یک دنیای جدید. _ می نویسم تا معنای زندگی را پیدا کنم و به دیگران راه پیدا کردن معنا را یاد دهم. _ می نویسم چون عاشق نوشتن هستم...
سخن آخر؟
سخن آخر را اختصاص می دهم به عملکرد انجمن ادبی (بر بال سیمرغ) که هم اکنون دبیری انجمن به عهده اینجانب است. بهار سال ۱۳۹۱ هجری شمسی در یکی از فرهنگسراهای همدان با تلاش شبانهروزی زندهیاد استاد سعید فتاحی تأسیس شد.در مدت کوتاهی، فعالیتهای فرهنگی خود را در قالب جلسات داستان، شعر، همایشهای محلی و تهیه ی مجلات آموزش گسترش داد و در مدت کوتاهی گروه علاوه بر فضای حقیقی به گروه مجازی پیوست. این انجمن ادبی در طی سالهای فعالیت خود، هر هفته به صورت برنامهریزی شده به نقد داستان اعضای انجمن توسط اساتید و نویسندگان مطرح که در گروه حضور دارند؛ می پردازد. از دیگر ویژگیهای فعالیت انجمن، داشتن انتشارات مستقل است که کلیه ی همکاران در تلاش هستند تا مجموعه ی داستانهای اعضا را در قالب مجموعه داستان به زیور چاپ بیارایند که تاکنون بیش از دهها کتاب از اعضا انجمن چاپ و وارد بازار شده است. لازم به یادآوری است که نویسندگان انجمن بارها در مسابقات استانی و در سطح کشور شرکت نموده و حائز رتبه های برتر گردیده اند. آرزوی موفقیت برای همه دوستان، اساتید، نویسندگان و همکارانم که برای بقای انجمن و همچنین کمک و یاری به نوقلم ها از هیچ کوششی فروگذار نیستند؛ دارم.
نظرات
0