لطفاً خودتان را معرفی کنید؟
پوریا اسکندرزاده هستم. متولد ششم فروردین 1377 در تهران. سرمایه ام از تمام دنیا، پدر و مادری است بهتر از برگ درخت و خواهری به مهربانی مادر. هنوز مهمان قلبم از راه نرسیده و مجرد هستم. همزمان در دو شغل ایفای نقش می کنم. به تازگی در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شده ام و سعی دارم برای کنکور ارشد آماده شوم. یک آی تی من، کارمند شرکت آب و فاضلاب، دانشجو و اگر جهان داستان بنده را به شهروندی قبول داشته باشد، نویسنده هم هستم.
برنامه کاری روزانهتان چطور است؟
چقدر کتاب میخوانید و چقدر درگیر نوشتن هستید؟ چه ساعتهایی مینویسید و روزتان را معمولاً چگونه میگذرانید؟
شغل من به صورت شیفت 24،24 است و یک شبانه روز در شرکت هستم. در برنامه ام هست که اگر خدا بخواهد و سرمایه اش جور شود، یک شرکت آی تی راه بیندازم اما فعلاً در روزهای آف و استراحتم، پروژه های مرتبط با رشته ام می پذیرم و به صورت دورکاری انجام می دهم. تا چند ماه قبل و پیش از فارغ التحصیلی، دانشگاه هم می رفتم. اگر بعد از پروژه ها، فرصتی دست بدهد، برای کنکور ارشد می خوانم و تست می زنم. متأسفانه برنامۀ کاری فشرده ام، زمان زیادی برای مطالعه باقی نمی گذارد اما در فاصلۀ شرکت تا خانه یا دانشگاه، کتابهای صوتی گوش می دهم. برای نوشتن اغلب آخر شب ها را انتخاب می کنم. اگر چه جسمم در آن زمان در خسته ترین حالت ممکن است اما ذهنم از دغدغه های روزانه آزاد است و بهتر می توانم تمام حواسم را به نوشتن بدهم. داستانک را با گروه استاد ایمانی تجربه کردم و تجربۀ شیرینی بود که قصد دارم ادامه دهم. اکنون دفترچۀ یادداشت موبایلم پر از ایده های داستانی است که در صف انتظار برای جاری شدن روی کاغذ یا صفحۀ ورد هستند.
چه رشته ای خواندید؟
کارشناسی فناوری اطلاعات، اینترنت و شبکه های گسترده
نخستین خاطرات از خواندن کتاب؟
مطالعه و نوشتن در خانوادۀ ما مورورثی است. پدربزرگ مادری و مادرم بیشتر از اینکه نویسنده باشند، کتاب خوان های قهاری هستند. من نیز به تبعیت از آنها، خود به خود وارد دنیای کتاب و قلم شدم. من خیلی قبل تر از مدرسه خواندن و نوشتن را از مادرم یاد گرفته بودم. مادرم آن زمان قصه گوی کانون پرورش فکری بود و اتاقش پر از کتابهای کودک. من هم اکثر آنها را می خواندم. مادرم چند روز در هفته، من را هم مثل کتابهایش زیر بغلش می زد و به کتابخانه می برد. آنجا با بچه ها روی صندلی های رنگی می نشستیم و با صورت های نقاشی شده، به قصه های همراه با نمایش مادرم و دیگر قصه گوها گوش می دادیم و آخر قصه هم بستنی می خوردیم.
کدام کتاب در سیر بالندگی شما موثر بوده؟ من از تک تک کتابهایی که مطالعه کرده ام، توشه ای در حد بضاعت و فهم خودم برداشته ام اما هشت کتاب سهراب در ذهن من غوغا به پا می کند. می توانم بارها و بارها اشعار بی نظیرش را بخوانم و ساعتها در آنها غرق شوم و لذت ببرم.
نویسندهای که جهانبینی شما را دگرگون کرد؟
هنوز کتابی که نویسنده اش بتواند این تحول شگرف را در من ایجاد کند، مطالعه نکرده ام اما آثار مارکز از جمله صد سال تنهایی اش بسیار مرا به تفکر وا می دارد.
کتابی که سبب شد آرزوی نویسندگی را در سر بپرورانید؟
این آرزو از دوران نوجوانی و با مطالعۀ کتاب شازده کوچولو در ذهن من متولد شد. دوست دارم قلمم آنقدر قوی شود که بتوانم شاهکاری مثل آنرا خلق کنم و به جهان داستان ارائه دهم.
کتاب یا فیلمی که دوباره بعد از خواندن و دیدن به آن بازگشتید؟چرا؟
مجموعۀ هری پاتر. بعد از تماشای اولین فیلم، بلافاصله شروع به خواندن کتابش کردم تا بهتر ماجرا را درک کنم و آنجا بود که در برابر قلم جادویی خانم رولینگ سر تسلیم فرود آوردم.
دوست دارید با کدام نویسندگان ملاقات کنید؟کجا بنشینید و درباره چه موضوعهایی صحبت کنید؟
اگر حق انتخاب داشته باشم، حتماً شیراز و حافظیه و سعدیه را انتخاب خواهم کرد. از آنجا که از دوران نوجوانی قلم استاد مرادی کرمانی را دوست داشتم و خیلی ها به من گفته اند که آثار طنزم تا حدودی در سبک نوشته های ایشان است، دوست دارم توفیق دیدار با استاد را داشته باشم و نظرشان را دربارۀ کارهایم بدانم.
چشمانداز حرفهتان را در ده سال آینده چطور میبینید؟
من نوشتن را به عنوان حرفه انتخاب نکرده ام. نوشتن، عشق است. رنگی است که خدا به دنیای سیاه و سفید من بخشیده. قلم زدن گاه و بیگاهم، دوپینگی است که وسط روزمرگی های زندگی انجام می دهم تا روح و جسمم را شارژ کند و از رکود در بیایم. امیدوارم در ده سال آینده هم همینطور عاشق قلم بمانم.
جلال آل احمد یا گلشیری؟ ا
ین سؤال دقیقاً مثل گیر کردن بین دو گزینۀ صحیح در کنکور است اما من گلشیری را انتخاب می کنم. شازده احتجاب از ماندگارترین متن های حک شده در ذهنم است.
دوستنداشتنیترین شخصیت ادبی برای شما کدام است؟
برای من هر کسی که شجاعت به اشتراک گذاشتن تراوشات ذهنی اش را داشته، قابل احترم است. حتی اگر نوشته هایش با سلیقه و علایق من جور نباشد.
توصیه شما به عنوان یک جوان موفق برای در امان ماندن از آسیبهای فضای مجازی به دوستان؟
مسلماً در عصر دیجیتال، دوری کردن از فضای مجازی از محالات است. چاره این است که آنرا مدیریت کنیم. عمدۀ فضاهای طراحی شده در مجازی برای گذران بی هدف عمر است و متأسفانه کسی متوجه نیست که چه گوهر گرانبهایی را در ازای چه لذت های پوشالی از دست می دهد. توصیه می کنم در کنار همۀ گروههایی که عضو هستند، در یک گروه مثل همین جمال و جلال خودمان هم عضو شوند. حتماً نیازی نیست که فعالیت مستمری داشته باشند. فقط عضو شوند و به عنوان مستمع آزاد نوشته ها و یا حتی چت های دوستان دیگر را بخوانند. اجازه بدهند چشم و ذهنشان با زیبایی های واقعی دنیای مجازی هم آشنا بشود. آن وقت یک روز به خودشان می آیند و می بینند اصلاً دیگر تمایلی به نازیباییها ندارند. چشم و دلشان خیلی زود به زیبایی عادت می کند و دیگر هر غذای نامطبوع بصری و روحی را به خورد جسم و جانشان نمی دهند.
برای نوجوانان و نویسندههای جوانی که به نوشتن علاقه دارند، چه پیشنهاد و راهنماییهایی دارید؟
من معمولاً چیزی را که خودم تجربه نکرده باشم، به کسی توصیه نمی کنم. در یکی از کارگاه های داستان، یک جمله از استاد عزیزم آقای کامران پارسی نژاد شنیدم که همیشه آویزۀ گوشم است. ایشان فرمودند:«نوشتن اگر ده مرحله داشته باشد، نُه مرحلۀ آن خواندن است و یک مرحله نوشتن.» من طبق این رهنمون، پیش رفتم و خدا را شکر، از طی طریقم راضیام. دوستانی که علاقمند به ورود به جهان بی انتهای نویسندگی هستند، مطالعه در قدم اول و تمرین در قدم دوم را از یاد نبرند و البته که استفاده از تجربه و راهنمایی پیشکسوتان این عرصه، چراغ راه ما نوقلم هاست.
نظرات
0