گلچینی از فرهیختگان عرصه اطلاع رسانی بوده که در توسعه آگاهی عمومی ایفای نقش می نمایند
اخبار فوری
آخرین اخبار
گفتگوی اختصاصی نشریه دریاکنار با سرهنگ بهزاد پاینده. از تکاوران تیپ نیرو مخصوص ارتش جمهوری اسلامی ایران (کلاه سبزها)
به گزارش نشریه دریاکنار: دبیر کمیته مذهبی این نشریه با یکی از قهرمانان و استوره‌های چتربازی ایران و جهان به گفتگو نشست. در این گفتگو سرهنگ جانباز بهزاد پاینده با کلماتی سرشار از عشق و علاقه به وطن و لباس مقدس سربازی خاطراتی را بیان می کند. سرهنگ پاینده: از افتخارات دوران دفاع مقدس من این است که 21 مرحله در قالب تیم های نیرو مخصوص و کلاه سبز با کردهای پیشمرگ مسلمان در عمق خاک عراق عملیات انجام دادیم. و بعد از جنگ تحمیلی نیز در کل دنیا اولین کسی هستم که از ارتفاع 150 متری از هلی‌کوپتر پریدم و بعد از آن به خواست خداوند در 30 شهریورماه 1385 با لباس نظامی و کلاه سبزم از برج میلاد از ارتفاع 270 متری پرش انجام دادم و افتخاری برای ارتش جمهوری اسلامی ایران کسب کردم.


بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و احترام، خدمت مردم عزیز ایران اسلامی و همچنین یادگاران هشت سال دفاع مقدس، بخصوص سرور ارجمند سرباز مدافع وطن جناب سرهنگ بهزاد پاینده.

در آغاز سخن، جهت آشنایی و ارتباط قلبی با خوانندگان عزیز، لطفا به طور کامل خوتان را معرفی بفرمایید.

به نام خدا
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت خوانندگان عزیز نشریه دریاکنار

بنده سرهنگ بازنشسته بهزاد پاینده هستم، متولد فروردین ماه 1342 کرمانشاه، اما در سن دو سالگی خانواده ام به تهران نقل مکان کردن و ادامه زندگی را در تهران گذراندم.
خدا را شاکرم که توانستم بر حسب وظیفه، من همیشه شعارم این است انسان های خوب آنهایی هستند که صادق باشند و به خودشان دروغ نگویند.
من از خودم رضایت دارم و 35 سال صادقانه در این لباس مقدس در واحد نیرو مخصوص، کلاه سبزها در 8 سال دفاع مقدس حضور داشتم و به صورت تخصصی از سال 79مدرس دوره های چتربازی شدم و توانستم خیلی از جوانان مملکت را در بحث نیروهای مسلح و غیر مسلح آموزش بدهم.

بنده اصالتا اهل کرمانشاه هستم و از دوسالگی در تهران بزرگ شدم عرض کردم در سن 17 سالگی وارد ارتش شدم و در نیروی مخصوص 35 سال خدمت کردم. 18 دوره ویژه‌ دیدم که دال بر خودستایی نباشد 17 دوره را نفر اول ارتش و در بعضی دوره ها نفر اول نیروهای مسلح شدم.
این افتخار را دارم که 64 ماه منطقه عملیاتی بودم از ناحیه چشم چپ دست راست پای راست جانباز هستم. شیمیایی شدم. مورد اصابت گلوله قرار گرفتم و در اکثر مناطق عملیاتی شمال غرب و غرب کشور و جنوب به ندرت خدمت کردم.
در مناطق جنگی بودم. تخصص اصلی من در رهایی گروگان خدمت می کردم 15 سال در رهایی گروگان یا ضد تروریست انجام وظیفه کردم چندین سال در امنیت پرواز هواپیمایی کشوری بودم محافظ چندین شخصیت مهم مملکتی بخصوص سردار سرلشکر شهید صیاد شیرازی بودم.
در بحث آموزش حفاظتی در بحث چتربازی و در مسائل مختلف کار کردم بالغ بر 2500 تا 2800 تا پرش دارم.
البته دقیق خاطرم نیست اما در دفترچه ثبت پرش های من بیش از 2500 پرش از هواپیما و هلی‌کوپتر به ثبت رسیده است.
در زمان هشت سال دفاع مقدس در پاوه، ایلام، سنندج، گيلان غرب، حضور داشتم.
به نوعی حتی در زمان جنگ هم به آموزش نیرو می پرداختم. در ارومیه و دره قاسملو به مدت یک سال با چند نفر 700 نفر یا چند گردان نیروی سپاه پاسداران را آموزش دادیم.
و در ارومیه به همین صورت 6 ماه در حین جنگ نیروهای بسیجی آموزش دادم.
در شمال غرب بیشترین مناطقي که در زمان جنگ حضور داشتم، شهرهایی مثل پیرانشهر، بانه، سردشت، مهاباد بود که در بانه یک بار مجروح شدم در سردشت سه بار مجروح شدم در سال 67 در سردشت مورد اصابت سلاح شیمایی دشمن قرار گرفتم که گاز شیمیایی باعث شد از قرنیه چشم چپ آسیب ببینم.
در درگیری مستقیم با نیروهای عراقی بحث ساعت پنج دقیقه به 12 شب در ارتفاعات دوفازه عراق درگیر شدیم که من از ناحیه دست راست و کمرم مورد اصابت چند گلوله قرار گرفتم و در بانه پای چپم در بمباران هواپیمای دشمن آسیب جدی دید.
به روایتی می توانم بگم جانباز هستم البته من حقیقتا دوست ندارم در مقابل دیگران‌ این جمله و این کلمه را نسبت به خودم بیان کنم.
چرا چون من عزيزاني را دیدم که جلو چشم خودم با چه وضعی و با چه شجاعتی و به صورت اسفبار به شهادت رسیدند. که هيچ وقت آن صحنه ها را فراموش نمی کنم.
الان عزیزانی هستن، از دوستان من از هم دوره ای  های من که از ناحیه دو چشم دو تا دست و پا و .... جانباز شدند.
واقعا این خیلی سخت است. من دیگر چگونه می توانم بگویم گلوله خوردم.
 با این که وضعیت چشمم خوب نیست و بینایی ام در حد 70 درصد است می توانم بگویم هنوز فعالیت می کنم و در زمره  شهدای زنده هستیم.
خدا را شکر می کنم و یاد و خاطره  شهدا را گرامی می داریم جاشون در میان ما خیلی خالی هست.

جناب سرهنگ بفرمایید چه سالی و چگونه وارد ارتش شدید؟

در اوایل سال 59 بنابه علاقه ای که به لباس نظامی داشتم و خدمت در نیروهای مسلح و بخصوص نیروهای ویژه هوابرد و چتربازی و کلاه سبز ها و به قول مردم عام تکاوری داشتم وارد ارتش شدم و حدود 35 سال این لباس مقدس سربازی را بر تن داشتم.

جناب سرهنگ بفرمایید در آغازین روزهای جنگ تحمیلی کجا بودید و چه عکس العملی نشان دادید؟

بنده هنگام هجوم دشمن در حین آموزش بودم در آموزشگاه افسری اواخر دوره بود که عملیات فتح المبین تمام شده بود فتح خرمشهر هم تمام شده بود که من در حین آموزش کتباً درخواست کردم، نه من بلکه خیلی از بچه ها درخواست کردیم اما متأسفانه در فتح خرمشهر حضور نداشتم ولی در عملیات بدر عملیات حاج عمران بعد از آموزش حضور داشتم.

می توانم بگویم اواخر آموزش داوطلبانه رفتم جبهه وقتی هم که مجروح شدم به مدت کوتاهی به بیمارستان های نظامی انتقالم دادند. صراحتا عرض می کنم که من با دست آویزان به گردن و کمر بسته مجددا به منطقه رفتم که یادم هست بعضی از دوستان گفتند. [( من این را به مزاح عرض می کنم)
دوستانی که مناطق جنگی بودن با دل و جان می جنگیدن روزها و سالها از خانواده دور بودند و بیان چنین مطالبی صرفا برای شوخی و سرگرمی بود.]

وقتی برگشتم چند نفر از دوستان گفتن که تو گلوله رهایی بخش خوردی چرا برگشتی می ماندی پیش خانواده ات ولی من گفتم که من استخدام شدم برای همین کار ما اسممون سرباز هست و بخصوص ما کلاه سبز هستیم. دیگر خوردن یک گلوله و بستن کمر نباید تاثیر گذار باشد و من آن را بهانه قرار بدهم برای ماندن و چند ماه استراحت کردن.
یادم هست بعد از این که بهبود پیدا کردم. بعد از گذشت دوماه مجددا از ناحيه پای راستم ترکش خوردم.

یکی از افتخارات من این است که 21 مرحله در قالب تیم های نیرو مخصوص و کلاه سبز با کردهای بارزانی در عمق خاک عراق عملیات انجام دادیم.
پایگاه های مختلف عراق را عملیات ایذایی انجام دادیم و در یکی از بزرگ‌ترین عملیات ها یکی از پایگاه های بزرگ هلیکوپتری عراق یک اسکادران هلی‌کوپتر عراق را با یک تیم نیروی مخصوص و کرده‌ای عراق نفوذ کردیم و منجر کردیم و یادم هست اخباری که به ما رسید آن زمان، صدام حسین دستور داد فرمانده آن موقع سرلشکری بود که من حضور ذهن ندارم دستور داد از ارتفاع از داخل هلی‌کوپتر به بیرون پرتاب کنند همین موضوع در منطقه سرو صدای زیادی برپا کرد که نیروی مخصوص ایران چنین عملیات بزرگی را انجام داده اند.

جادها می بستیم شب ها عملیات اجرایی انجام می دادیم به پایگاه های عراق حمله می کردیم.

 و یکی از بهترین خاطراتم این است که من در عمق 40 کیلومتری خاک عراق در مرز اشنویه در منطقه دشت هرت پشت ارتفاعات کاراج در خاک عراق با 5 تن از دوستانم و چند نفر از کردهای بارزانی بعد از اتمام عملیات حاج عمران، تعدادی از شهدا جا مانده بود و برخی هم زنده مانده بودند توسط مردم بومی تغذيه می شدند حمایت می شدند داستان آن بسیار طولانی است و یکی از این عزیزان که در سال 85 استانداری استان مرکزی سمت بالایی داشت که البته  الان هیچ اطلاعی از ایشان ندارم مجروح شده بود که ما  بعد از اینکه 91 روز در خاک دشمن بودیم و زمانی که قصد بازگشت داشتیم. کردهای عراقی که به سمت ایران فرار کرده بودند و در مرز ایران چادر زده بودند به ما اطلاع دادن که چنين اتفاقی رخ داده است.
ما با اینکه بسیار خسته بودیم و لباس کردی به تن داشتیم با چند نفر از کردها یک مقدار تغذیه گرفتیم و مقداری دینار عراقی گرفتیم حدود 5 شب (ما فقط شب ها می توانستیم در خاک عراق حرکت کنیم نفوذ کنیم روزها در دید دشمن واقع می شدیم)  رفتیم و این عزیز را پیدا کردیم که روزهای آخر را سپری می کرد ولی به خواست خدا هنوز زنده بود از ناحيه چشم گلوله خورده بود از ناحيه کمر سه چهار گلوله خورده بود دستش گلوله خورده بود ولی جز معجزات بود بعد از 16 روز که از آن عملیات گذشته بود یکی از عملیات ها بود در حاج عمران ما توانستیم او را نجات دهیم. یادم هست نی های تبریزی را قطع کردیم با لباس های کردی و بند های چتر که همیشه همراه داشتیم برانکارد درست کردیم و توانستیم بعد از 7 شب ایشان را به نیروهای خودی برسانیم.

از این لحظه به بعد  تمایل دارم گفتگو را به صورت یکطرفه ادامه دهیم و بنده و خوانندگان محترم نشریه به پای خاطرات تلخ و شیرین، با بیان شیوای شما بنشینیم، البته خواهشمندیم در این بین از یاران و همرزمان عزیزتان هم نام ببرید تا هم ادای دینی کرده باشیم و هم  با مدافعین واقعی وطن عزیز بیشتر آشنا شویم.
درخدمت هستیم.


یکی از بهترین خاطراتم این است که منافقین خبرنگار بی بی سی را وارد ایران کرده بودند در روستای پیران سردشت که می خواستن شب به پایگاه ما حمله کنند قبل از اینکه حمله کنند ما خبرنگار بی بی سی را دستگیر کردیم و  چند نفر از منافقین را هم به هلاکت رساندیم و چند از بعثی که همراه آنان بود.
اگر بخواهم خاطرات بگم خاطرات جنگ خیلی زیاد هست اما الان حضور ذهن ندارم و شاید هم فراموش کرده باشم. که بتوانم الان تعریف کنم.
بعد از قطعنامه 598 در سال 67 نیروی مخصوص و ارتش جمهوری اسلامی ایران تا سال 72 در منطقه حضور گسترده داشتند و البته  الان هم در مرز حضور جدی  دارند.

اما بعد از اینکه بر گشتیم از  سال 73 من به صورت تخصصی کار آموزش سقوط آزاد و چتربازی سقوط آزاد و چتربازی اتوماتیک فعال شدم و جز مربیان قرار گرفتم و از سال 79 به عنوان سرمربی تیپ 65 نیروهای مخصوص هوابرد و تیپ نوهد و کلاه سبز ها به عنوان سرمربی بودم و این افتخار را دارم که با تیمی که همراهم بود مثل آقای تازوکه مثل آقای سخایی البته اساتید بودند اینها استاد سخایی استاد تا یکه استاد کاکایی  و اساتید دیگر در کنار من بودند توانستم در نیروهای مسلح 437 نفر را سقوط آزاد کنم و چترباز اتوماتیک خیلی آموزش دادم در دوره های مختلف. 6 دوره سرمربي و فرمانده دوره های ضد تروریست بودم در یکی دو مورد عملیات تروریستی حضور داشتم، هواپیما ربایی، نجات دادیم هواپیما را عرض کردم که یک سال و اندی امنیت پرواز بودم و این افتخار رو دارم که 5 دوره مسابقات ارتش های جهان در کشور ترکیه امارات ایتالیا سوریه و دو دوره المپیک هندوستان و ایتالیا حضور پیدا کردم کشور اندونزي مالزی برای مسابقات اعزام شدم و اولین کسی هستم که به عنوان متولی بیس جامپ یعنی پرش از هدف های ثابت (یعنی هدف هایی که متصل به زمین هستند) در ایران و خاورمیانه هستم سال 85 بعد از 7 سال که تلاش کردم از مسئولان خواستم حمایت کنند.
با آموزش های تئوری که از رسانه ها گرفتم از قهرمانی دنیا گرفتم بعد از 7 بار پرش از ارتفاع 150 متری از هلی‌کوپتر که کار ریسک بالایی دارد که در مجله اسکای دایوینگ که تمام روزمه من ثبت شده. (این مجله یکی از بزرگترین مجلات در حوزه چتربازی است که در آمریکا به چاپ می رسد )
اولین کسی هستم که در دنیا از ارتفاع 150 متری از هلی‌کوپتر  سقوط آزاد پریدم و بعد از آن به خواست خداوند در 30 شهریورماه 1385 با لباس نظامی و کلاه سبزم از برج میلاد از ارتفاع 270 متری پریدم و افتخاری برای ارتش کسب کردم.

این را نیز به عرض برسانم قبل از اینکه خواستم از برج میلاد بپرم شرکت های مختلف مثل ال‌جی ایران‌خودرو شرکت‌های خارجی کانادایی که در برج کار می کردن اسپانسر شدند که من لوگو آنها را حمل کنم من با لباس آنها بپرم و مبالغ زیادی هم به من پیشنهاد دادند که سال 85 حداقل مبلغ 20 میلیون تومان بود برای یک نظامی خیلی زیاد بود ولی من صراحتا اعلام کردم که من می خواهم با لباس نظامی ام و کلاه سبزم که من عاشق این کلاه هستم و همیشه گفته ام من هر چه دارم از کلاه سبزم دارم و کلاه سبزم به خاطر مردم ایران پا در رکاب بوده و با این کلاه احساس غرور می کردم.
لباسم و پوشیدم و کلاه را بر سرم گذاشتم. سبزی این کلاه رو که نگاه می کنم که نشانه صلح و دوستی هست. ولی در پشتوانه اش جسارتی نهفته است که من در مجله جوانان در سر تیترش نوشته شد و گفته ام که کلاه سبزها جسور سرسخت و جان گذشته هستند این لباس را تنم کردم در بلندی برج میلاد قرار گرفتم و از ارتفاع 270 متری اولین پرش بیس جامپ را انجام دادم با یک چتر غیر تخصصی که کوچکترین چتر در دنیا اولین بیس چامپری بودم که این کار را انجام دادم و این نوع پرش دیگر تکرار نشده است. حرکت من در آن مقطع مورد استقبال مسئولان و مردم قرار گرفت و این افتخار بزرگی برای من بود. درسته از من با یک سکه و یک لوح تقدیر تشویق کردند ولی خیلی برای خودم گرانقدر بود تا آن مبلغ هنگفت را می گرفتم.

4 سال بعد نیز این رکورد را تکرار کردم بنابه دستور فرمانده نیروی زمینی.
امیر پوردستان گفت یک بار دیگر انجام بدهید که در سال 89 روز ارتش این کار انجام گرفت که بعد از آن فرمانده نیرو مرا تشویق کرد که مشرف شدم به خانه خدا این هم یکی از بهترین افتخاراتم بود.که چنین هدیه معنوی به من داده شد.

بعد از این 4 سال تصمیم گرفتم که شروع کنم جوانان را آموزش بدهم در رشته بیس جامپ در دو رشته سقوط آزاد و اتوماتیک. البته این دو بحث خودشان را دارند وقتی تصمیم گرفتم این آموزش را انجام بدهم فرمانده نیرو آمدن منزل ما گفتن در صبحگاه نیرو زمینی و نیروهای مسلح شما مورد تشویق قرار می گیرید و دیدم که این نوع تشویق و این جشن باید در کنار خانواده ات باشد. آمدن از همسر من تقدیر کردن و سفر حج نیز به خانمم دادن آنجا بود که گفتند که خواسته ای از من داشته باش خواسته مادی که من گفتم امیر من به جوانان قول دادم که راه را برای آنها باز کنم و ادامه بدم که ایشان را مجاب کردم 12 تا چتر بیس جامپ خریدیم که  شروع کردیم به آموزش هم نظامی و هم غیر نظامی الان حدود 70/ 80 نفر نیرو آموزش دادم و در حال حاضر بعد گذشت 17 سال تا به امروز، البته 12 سال است که آموزش را شروع کردم بیس جامپ هایی را ما در ایران داریم که هنرجوهای ما هستن من چون بر حسب وظیفه آموزش دادم و الان جز بهترین ها شدند. در واقع از خود من هم جلو افتادند. مثل محسن مداح، مثل مصطفی شهبازی مثل محمد رئوف، فرشاد مهرجویی که البته ایشان شاگرد محسن بوده که فرقی نمی کند مثل مرحوم عرشیا اقدسی، محمد بزرگی و.... این چند نفر را چرا اسم بردم چون بیش از قبل الان فعال شدند افتخار آفرین شدند و قدمی از من جلوتر گذاشتند و باعث افتخارم شدند و هنوز هم دارم آموزش می دهم و این افتخار رو دارم که 12 بار از برج میلاد پریدم.

مهد آموزش بیس جامپ از پل قطور شهرستان خوی شروع کردم علاوه بر این شاگردان من یازده دوره آنجا برگزار کردند. بالغ بر هفصد جلسه پرش آنجا انجام دادن  و خودم تقریبا 100 تا از پل قطور پرش انجام دادم پل لالی خوزستان انجام دادم اکثر سخره های ایران و بیشتر استان فارس انجام دادم. ساختمان های زیادی را پریدم.
این افتخار رو نیز دارم که در معیت استاد کامران مقدم که یکی از بهترین چترباز های ایران هستند در سال 2016 میلادی به عنوان اولین ایرانی مجوز گرفته و رفتیم در جشنواره ایون که هر ساله در مهرماه در شهر کوالالامپور مالزی برگزار می شود. اولین ایرانی با حضور 22 کشور جهان و 130 قهرمان نخبه دنیا در آن مسابقه شرکت کردم که 18 پرش انجام دادم برج مخابراتی 300 متر ارتفاع 14 بار روز و 4 بار شب پریدم کارهای بزرگی انجام دادیم که تعریف کردن آن دال بر منیت می شود فقط من آرزو دارم هیچ وقت کشور وارد جنگ نشود ولی اگر هم نیاز باشد باز هم لباسم را بر تن می کنم کلاه سبزم را بر سر می گذارم و جوانان را هدایت می کنم برای دفاع از این آب و خاک که مطمئنا دنیا به اینجا رسیده که دیگر به سمت ایران چشم طمع نداشته باشد برای اين که شکر خدا آنقدر توانمند هستیم از نظر نظامی هم از لحاظ تجهیزاتی و هم از لحاظ نیروی انسانی که همیشه گفته ام سرمایه ما نیروی انسانی هست تجهیزات جایگزین می شود. نیروی انسانی خوبی در کشور وجود دارد در نیروهای مسلح ارتش سپاه فرقی نمی کند نیروهای بسیج باز پا در رکاب هستم و در بحث چتربازی هم تا موقعی که بتوانم حرکت کنم چتربازی انجام می دهم. این را فراموش کردم اولین کسی هستم که البته گفتن اینها منیت می شود اما به شاگردانم توصیه می کنم کارهای انجام شده را بگویید تا تبلیغ شود هیچ ایرادی ندارد گفتن واقعیت ها. مثل اولین مخترع برق، یا اولین سازندگان هواپیما و...
بنده افتخار می کنم بنیانگذار یا به اصطلاح پدر بیس جامپ  ایران و خاورمیانه هستم.
اولین کسی هم هستم که در سال 83 پرش دو نفره از هواپیما را (حمل مسافر) خودم انجام دادم و از ارتفاع 4000 پایی از هواپیما پریدم و در بحث آموزش نیروهای مسلح، آموزش نیروهای سپاه، فراجا و بخشی از بسیج نیروهای زیادی آموزش دادم دوره‌ های زیادی دیدم و به عنوان قهرمان ماندگار تابلو فرش از من بافته شده و در موزه دفاع مقدس گذاشته شده است. که خدا را شکر نامی از من به عنوان قهرمان ماندگار در کشورم به جا مانده و اگر روزی هم که مرگ حق است رفتیم حداقل اسمی از خودمان به جا گذاشته باشیم که انگیزه ای برای جوانان باشد ان شاء الله. همه سلامت باشند و ارتقاء پیدا کنند و تا جایی که بتوانم علاوه بر خودم که پرش انجام می دم آموزش های نظامی می دهم دوست دارم جوانتر ها پله به پله از من جلوتر بروند و قله های ترقی را طی کنند.

من یک مطلبی را فراموش کردم ... استحضار دارید که ارتش 48 هزار شهید داده و در واحد خودم کلاه سبزها دوستانی داشتیم که من یادی از آنها کنم مثل صبح بیداری ها نجاریان قره باغی سرهنگ کشوری، سرهنگ سهیلی و شهید صیاد شیرازی که من دو سال در رکاب ایشان بودم خاطره ای از ایشان دارم در ارتفاعات الله اکبر در یک سنگری بودیم ایشان قیام برای  نماز کرده بود، عراق می خواست منطقه را بمباران کند وقتی صدای غرش هواپیما ها ی عراقی در منطقه شنیده شد طبیعی است، عقل حکم می کند همه جان پناه بگیرند علاوه بر این که ضدهوایی ها به کار افتادن افرادی هم که سلاح به دست بودند توان مقابله با هواپیما رو نداشتند دنبال جان پناه بودند ولی امیر صیاد شیرازی که بنده و دو نفر دیگر در کنار بودیم ایشان اقامه نماز کرده بودند و نماز داشتن می خواندن به جرات می توانم بگویم ایشان از جایش حرکت نکردند و ما هم به تأسی از ایشان در کنار ایشان ایستادیم و جایی که ایشان نماز می خواندن جان پناه خوبی نبود و آن لحظه اتفاق خاصی نیفتاد و می خوام بگویم که چه افراد شجاعی داشتیم. در عملیات حاج عمران من در حضور امیر صیاد شیرازی در حین آتش بس در یک منطقه ای رفتیم برای پاکسازی ایشان هم آمدن که منطقه را رصد کنند گلوله ها از بالای سر ما رد می شد ولی ایشان اصلا اهمیت نمی دادند.

یا سرلشکر فلاحی این خاطر را همه شنیدید وقتی به ایشان گفتند در خطوط مرزی نیم خیز حرکت کنید اشگ از چشمانش سرازیر می شود همه فکر می کنند که شاید امیر ترسیده است و سوال می کنند چرا نارحت هستید می گوید نارحتی من از این است که باید در کشور خودم نیم خیز حرکت کنم (بغض می کند) و قامت خودشان را راست کرده و حرکت می کنند که می گویند شهدای ما راست قامتان تاریخ بودند درست می گویند.

شهید آبشناسان در 50 متری بنده شهید شدند که دوست بنده اصغر  و مدت کوتاهی در منطقه من به عنوان محافظ در کنار ایشان بودم که یادم هست یک روز همه ما را جمع کرد و گفت تا کمتر از 48 ساعت دو نفر اسیر می خواهم. هم دوره ای داشتم به نام غلام  ویسی جوان برونمندی بود دستش را بلند کرد و گفت امیر چند نفر؟
من نگاهش کردم. فی البداهه جواب داد و امیر هم انسانی تودار و با جذبه بودند و همیشه در نوک پیکان بود. و من هم گفتم امیر من هم با ایشان هستم چندتا اسیر می خواهید؟
برخی به ما خنديدن و فکر می کردند در کنار امیر چیزی گفتن و فراموش می شود ولی امیر هر حرفی می زد باید عملیاتی می شد و قسم یاد می کنم من و غلام ویسی سه روز بعد دونفر عراقی را اسیر کردیم و تحویل دادیم و این باعث شد اطلاعاتی کسب بشود چون ایران قرار بود عملياتی در خاک عراق انجام دهد. امیر آبشناسان استوره دشت عباس بود

و اما امیر دادبین.....
امیر دادبین من ستوان بودم ایشان سرگرد بودند در منطقه خیمه در خاک عراق بودیم که من دیدم به چه صورت خودش جلو همه حرکت می کرد و با دشمن درگیر شده بودند  که متأسفانه آنجا چند نفر شهید تقدیم شد که متأسفانه اسامی شهدا را حضور ذهن ندارم و امیر دادبین از جمله افسران شجاعی بودند که در کردستان به اسم از ایشان یاد می کردند.
ما شهید اخلاقی را داشتیم درجه دار بسیار لایقی بود. شهید نجاریان را داشتیم که لایق بودند که در درگیری های نزدیک رشادت های بیشماری به خرج دادند.
من می خواهم این را به مردم عزیز بگویید که ارتش اگر در زمان جنگ تبلیغ نکرد فیلمبرداری نکرد برای این بود که بحث های حفاظتی اجازه نمی داد ولی عملیات های بزرگی انجام داد 48 هزار شهید تقدیم کرد.
اگر نام شهدا را حضور ذهن ندارم نه اینکه نامشان فراموش شده بلکه من حضور ذهن ندارم این ها نامشان در تاریخ و مهمتر از آن در پیشگاه الهی ثبت شده است انسانهای بزرگی که اگر نبودند نقشه کشورمان طور دیگری ترسیم  می شد .
بخش‌هایی از خاک عراق در زمان آتش بس در اختیار ما بود که بعد از قطعنامه همه به مرزهای خودشون بازگشتند.
اگر من ذهنم یاری نکرد نام شهید نجات بهرام که همدوره بنده بود. مثل ثروتی یاد و خاطره آنها گرامی باد جایگاه آنها بهشت است و بس.

در پایان من بزرگترین آرزویم این است به خدای سبحان قسم یاد می کنم
ما چتربازها شعارمان این است هر چه به ارتفاع می رویم به خدا نزدیکتر می شویم به خالق نزدیکتر می شویم و همیشه او حامی ما بوده. من آرزو دارم به مرگ طبیعی از دنیا نروم و با لباس نظامی و در راه دفاع از کشورم از دنیا بروم برای اینکه شهادت اسم والایی است. شاید ما استحقاق شهادت نداشتیم روح تمام رفتگان شاد بخصوص شهدای ایران کل نیروهای مسلح و 48 هزار شهید دفاع مقدس ارتش. خدا نگهدار

شناسه خبر : 13066
تاریخ : 1402/10/3 10:39:21
لینک خبر :  https://daryaaknar.ir/sl/UEKaUY
نویسنده خبر :
X

🔶جلیل آقامحمدی
🔹 روزنامه نگار | مدرس
🔹 دبیر کمیته مذهبی  دریاکنار
🔹 عضو صندوق هنر وزارت ارشاد
🔹 عضو انجمن خبرنگاران و روزنامه نگاران استان بوشهر
🔹مدیر کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام ( مجمع جهانی خادمین شهدا )
🔹دبیر مذهبی انجمن خبرنگاران و روزنامه نگاران استان بوشهر
🔹فعالیتهای اجرایی : تدوین دو جلد کتاب حقیقی شهدایی و ٥ جلد کتاب دیجیتال در زمینه های فرهنگی اجتماعی ، بصیرتی و....
🔹آثار :کتاب خط سرخ، حدیث صابرین، جریان شناسی تاریخ معاصر.... 
🔹نگارش و تدوین دهها مقاله فرهنگی ، انتشار و چاپ انها در فضای اجتماعی مجازی وروزنامه و.....
🔹با ولایت تا شهادت

برچسب ها #دریاکنار #مصاحبه #بهزاد پاینده #کلاه سبزها #دفاع مقدس

نظرات

0
دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد. پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.