
1- مقدمه
آنچه حقيقت انسان را تشكيل ميدهد، قلب و روح انسان است و هر دو جنس خلقت نيز از یک نفس و جان آفریده شده اند ، چنان كه خداوند متعال ميفرماید: «اي مردم! از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدي» آفرید و جفتش را )نيز( از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسياري پراكنده كرد، پروا دارید»... پس خميرمایة مرد و زن یكي بوده و هيچیک بر دیگري برتري ندارد، بلكه هر دو مكمل و نيازمند یكدیگرند اما تفاوتهایي دارند كه ميتوان به برخي تفاوتهاي رواني و جسمي كه خداوند به اقتضاي طبيعت و خلقت زن و مرد در نظر گرفته است. به عنوان مثال سيستم روحي زن را با عاطفهتر و مرد را عقلانيتر كرده است و یا در مسائل جسماني یک سري وظایف را بر عهدة مردان گذاشته كه انجام آنها براي زنان سخت و مشقّتآور است. و از جهتي این كارها براي زن ارزشيتر است؛ زیرا كه استخدام مرد را به دنبال خود دارد )خميني،(1386 و به گفتة امام علي اميرالمؤمنين ـ عليه السلّام ـ: «النساء ریحانه ليست بقهرمانه)»مطهري، (1360 اما در این كه یک سري آزاديها به مرد داده شده، ولي زنان در آن مسائل محدودیت دارند هر كدام از اینها داراي توجيه و حكمت هستند. به طور طبيعي این دو نميتوانند مساوي باشند و ممكن است حقوقي مربوط به زنها باشد و مردان از آن بيبهره باشند و بالعكس و در مواردي كه براي یكي از این دو، حقوق بيشتري قرار داده، وظایف بيشتري نيز بر عهدة آنها نهاده است.افزون بر این، قانون خلقت این تفاوتها را به وجود آورده تا پيوند خانوادگي زن و مرد را محكمتر كند تا آنها به دست خود حقوق و وظایف خانوادگي را ميان زن و مرد تقسيم نماید، قانون خلقت اگر تفاوتي بين مرد و زن قائل نميشد به هر دو جفا ميشد)خميني، .(1386 با این وجود در عصر مدرن بنا به دلایل مختلف مانند عدم سازش زوجين و یا تهاجم فرهنگ غربي این پيوند ها گسسته شده و منجر به آمار بالاي طلاق مخصوصا در جامعه اسلامي شده است.امروزه تعداد كساني كه همسر خود را بر اثر طلاق از دست داده اند رو به افزایش است و به دنبال آن خلاء عاطفي و استرسهاي رواني مشكلاتي است كه افراد مطلقه با آن دست به گریبانند. به همان ميزان كه طلاق در زندگي خانوادگي رو به افزایش است آثار و پيامدهاي آن نيز هر روز بيش از گذشته حيات جامعه و سلامت روان افراد جامعه را تهدید ميكند، در این ميان ميتوان به پيامدهاي طلاق توجه كرد، تحقيقات در ایران و در كشورهاي مختلف نشان ميدهند بعد از طلاق زنان و مردان دچار علائم بسياري همچون افسردگي، گوشه گيري، احساس نااميدي، یأس و فقدان مسئوليتپذیري؛ ضعف رواني و تمایل به سرزنش خود مي شوند.
-2 طلاق
طلاق به معني پایان قانوني ازدواج و جدا شدن همسران از یكدیگر است و در پي آن حقوق و تكاليف متقابلي كه بين زوجين در هنگام ازدواج وجود داشته از ميان ميرود. طلاق معمولًا وقتي اتفاق ميافتد كه استحكام رابطه زناشویي از بين ميرود و ميان زوجين ناسازگاري و تنش وجود دارد. طلاق اجتماعي، تغييرات در دوستيها و سایر روابط اجتماعي است كه مرد یا زن طلاق گرفته با آنها سر و كار دارد. طلاق رواني، موقعيتي است كه از طریق آن فرد پيوندهاي وابستگي عاطفي به همسرش را قطع كند و به تنها زیستن تن در دهد )اسكوردر، موریس، فلک3 ،.(2017 طلاق عامل گسيختگي بنيادي ترین بخش اجتماعي یعني خانواده و یكي از فقدان هاي عمده زندگي خانوادگي است كه بعد از مرگ همسر نيازمند بيشترین تغيير در زندگي فردي ميباشد. .طلاق به عنوان افزایش بي ثباتي زناشویي از اصلي ترین ویژگي هاي تغيير خانواده است كه به عنوان دومين تغيير جمعيتي شناخته مي شود و علاقه مندي زیادي را بين دانشمندان علوم اجتماعي و عموم مردم به وجود آورده است )هاركونن4 ، .(2017 دلزدگي كه ميتواند مهمترین عامل طلاق باشد تصور دیدن واقعيت ها و آرمان ها تفسير ميشود كه فرد از همسر خود دلسرد شده و نسبت به او یاس و نا اميدي و سوء نظر دارد و در شدیدترین موارد فرد از خود و زندگي اش نااميد ميشود )بک5 ، .(2004 با آنكه در گذشته زندگي بشر، تلاشهاي فكري و قانوني براي جلوگيري از طلاق، هرگز به اندازه امروز نبود و مانند امروز درباره علل پيدایش و افزایش و راههاي جلوگيري از طلاق به فكر نبودند، اما طلاق در گذشته بسيار كمتر از امروز بود. طبيعي است علت افزایش طلاق در دنياي امروز وضعيت زندگي اجتماعي و روابط و اخلاق انسان مدرن است كه علل طلاق و گسست خانواده را فزوني بخشيده است در اسلام نيز طلاق منفور و مبغوض است و ثابت شده است كه به دليل طبيعت زن و مرد راه طلاق نباید به طور مطلق بسته باشد بلكه در جایي كه امكان ادامه زندگي نيست نباید به زور قانون زن و مرد را در كنار هم نگه داشت و نيز ثابت شده است كه طبيعت و روانشناسي زن و مرد اقتضا ميكند كه حق طلاق به طور عادي و طبيعي در اختيار مرد باشد هر چند در مواردي نيز زن ميتواند از دادگاه تقاضاي طلاق نماید یعني راه طلاق از ناحيه زن نيز بسته نيست هر چند محدود است. در زمانهایي نه چندان دور، طلاق رویدادي غمبار و یا یک رسوایي تلقيّ ميشد. افراد اندكي جرأت ميكردند از
لزوم طلاق آسان سخن بگویند، زیرا با واكنش اكثر مردم مواجه ميگردیدند، اما در فاصله سالهاي 1960 و 1985، ميزان طلاق دو برابر شد، به طوري كه تقریبا نيمي از ازدواجها به دادگاه طلاق ختم ميشد. در حدود سال 1985، دیگر كسي طلاق را رسوایي به حساب نميآورد. حمایت از طلاق از دهه 1970 آغاز شد. امروزه سرزنش زن و مرد به خاطر طلاق، نه تنها از فرهنگ عامه مردم حذف شده، بلكه در كتابهاي حقوقي نيز دیگر نشاني از آن وجود ندارد در ایالات متحده ، نرخ طلاق براي افراد فقير و تحصيل كرده در حال افزایش است ، در حالي كه از دهه 1990 براي افراد ثروتمند و تحصيل كرده رو به كاهش است. این روندهاي واگرا در نرخ طلاق توسط آموزش و پرورش و طبقه اجتماعي به عنوان شكاف طلاق گفته مي شود. تداوم نابرابري اجتماعي اقتصادي ، اختلاف طبقاتي در تشكيل خانواده ، نگهداري مرزي بين گروه هاي اجتماعي و انتقال بين نسلي صفات اجتماعي و ژنتيكي از جمله پيامدهاي اختلاف طلاق است.
ریشه هاي طلاق را ميتوان در نوع ازدواج هایي جستجو كرد كه بدون شناخت كافي از هم و در گاهي اوقات عاشق شدن هاي كوركورانه ، با دروغ گفتن ها و مخفي كاري ها ، با ظاهر فریبي ها و گول زدن ها ، نادیده گرفتن ناتوانایي هاي اقتصادي و اجتماعي ، بيماري هاي جسمي یا رواني و اعتياد مشخص ميشود. معمولًا زنان از طلاق بيش از مردان از نظر اقتصادي زیان ميبينند، اما فرایندهاي سازگاري رواني و اجتماعي براي مردان و زنان تفاوت چنداني ندارد. بعضي از مردان و زنان ممكن است پس از طلاق به ازدواج مجدد تن در دهند)گومز ، رومِآ، اورتگا11 ،.(2016كودكاني كه والدینشان از ازدواج خود راضي نيستند اما با هم زندگي ميكنند، ممكن است تحتتأثير تنش ناشي از روابط آنها به اضطراب یا افسردگي مبتلا شوند. كودكان پس از جدایي پدر و مادرشان نيز به اضطراب عاطفي دچار ميشوند. كودكان بزرگتر بهتر ميتوانند انگيزههاي پدر و مادرشان را براي طلاق درک كنند.
شواهد حاكي از آن است كه نوجواناني كه در خانوادههاي تک والدي بزرگ شدهاند بيش از همسالان خود كه در خانوادههاي دو والدي تربيت شدهاند، به سمت رفتارهاي پرخطر تمایل دارند، شامل مصرف دخانيات، نوشيدن الكل، خشونت، روابط جنسي ناامن و اقدام به خودكشي. تحقيقات نشان ميدهد كه طلاق تاثيرات كوتاه مدت و بلند مدتي در كودكان طلاق دارد كه این تاثيرات بسته به ویژگي تعارضات والدین متفاوت ميباشد.این تحقيقات نشان ميدهد اگر درگيري و تعارض بين والدین خيلي كم باشد و كودک شاهد این تعارض نباشد تاثيرات بلند مدت آن به حداقل ميرسد).
نظرات
0