فرهنگ ها و زبان های جاده ابریشم
سیما ابتیاع
چکیده
اگر ارتباط میان مردمان، جریانهاي فکري و هنري، سنت ها و آیین ها و درواقع انتقال فرهنگ به وسیله کالا باشد، ایرانیان در این انتقال مواریث فرهنگی نقش بسزایی داشته اند. مانند پارتی ها، سغديها، ختنیها، خوارزمی ها در آسیاي میانه که به نوبه خود در این انتقال سهیم بوده اند. ازطریق آسیاي میانه بود که مهاجران، بازرگانان، مبلغین دینی از غرب به شرق آسیا سفر می کردند و عامل انتقال محصولات مادي و فرهنگی و دینی بودند که گاهی در این مسیر با هجوم اقوامی مانند هونها، هفتالیت ها، هیاطله... روبرو می شدند. به هرتقدیر ایران و چین و هند عوامل مهم و تاثیرگذار در زمینه های فرهنگی و اقتصادی در این مسیر سوق الجیشی محسوب می شدند. جاده ابریشم در دوران باستان یک موضوع فرهنگی و اقتصادي بود که امروز به دلیل گشترش ارتباطات و حمل و نقل این نقش را به مراتب افزونی بخشیده است.
به عبارت دیگر جاده ابریشم یا راه ابریشم شبکه راههای به هم پیوستهای با هدف بازرگانی، مبادلات اقتصادي، انتقال علوم و فنون، فرهنگ و تمدن پیشرفته در آسیا بود که خاور و باختر و جنوب آسیا را به هم و به شمال آفریقا و خاور اروپا پیوند میداد؛ مسیری که تا سده پانزدهم میلادی بهمدت ۱۷۰۰ سال، بزرگترین شبکه بازرگانی دنیا بود.
نکته قابل توجه این که افزون بر کالاهای بازرگانی، اندیشه ها و فرهنگ های ملت ها و قوم های گوناگون از آن راه به دیگر کشورها منتقل می شد. براساس تحقیقات انجام شده در سال های اخیر و مستندات ارائه شده تاریخی درمی یابیم که ایران نیز کشوری ست که به طور کلی در مسیر راه ابریشم بوده است و مبادی ورودی و خروجی مهم مانند سرخس بازرگان بنر بوشهر(لیان) بنرعباس(گمبرون) و ... از گذشته های نسبتا دور محورهای مهم بازرگانی بوده اند. یکی از اصلی ترین این محورها شهر کاشان است. کاشان یکی از شهرهایی است که به دلیل وجود 11 کاروانسرا در بازار اصیل و تاریخی آن، تجارت ابریشم و فرآوری نخ و الیاف ابریشم نشانگر استقرار یا گذشت مسیر ابریشم به موازات این شهر در دوران قبل و بعد از اسلام از جمله دوران صفویه است. در نزدیکی شهر کاشان شهری وجود دارد به نام نوش آباد. تاریخ بسیار کهن سرزمین نوش آباد و قرار گرفتن در مسیر جاده ی ابریشم باعث گردیده تا به عنوان یکی از مراکز مهم تاریخی کشور مطرح باشد.
یکی از آثار تاریخی نوشآباد، شهر زیرزمینی اویی است، که از اهمیت ویژه ای در مطالعات تاریخی و باستان شناسی برخوردار است.
در اين مقاله به دنبال بررسي جاده ابریشم و نقش آن در انتقال فرهنگ ها و زبان های متعدد باستانی به دیگر مناطق و جایگاه شهر باستاني زيرزميني در جاده ابریشم می باشم. روش تحقیق بکار گرفته شده در این پژوهش توصیفی- موردی و تاریخی –تفسیری است.
کلید واژه ها: جاده ابریشم، انتقال فرهنگ و زبان های باستانی، شهر زیر زمینی نوش آباد، اویی.
مقدمه:
بی شک جاده ابریشم در گذشته یکی از برجسته ترین تحولات اقتصادی، سیاسی و ارتباطی و مهم ترین شاهراه ارتباطی و کانون تبادل فرهنگ، زبان، هنر، عقاید، مذهب و حتی مسایل نظامی و اقتصادی محسوب می شده است.
مقاله ای که پیش روی شماست سعی دارد این جاده را به عنوان یکی از قدیمی ترین راه های ارتباطی تمدن بشری و مهم ترین شاه راه حیات اقتصادی و فرهنگی در جهان قدیم و نقش آن در شهر زیرزمینی اویی به بحث پبردازد. راهی که با وجود گذشت قرون طولانی و اختراعات شگفت آور صنعتی که ارتباطات را نه فقط نزدیک بلکه بسیار آسان نموده است و با وجود راه های جدیدی که برای وصول به امور مختلف در جهان دیدار شده است همچنان مورد توجه است.
اگرچه این جاده دیگر ازرش اقتصادی کهن را دارا نیست و از شهر زیرزمینی دست ساز اویی چیزی جز راهروها و اتاق ها و تونلهای متعدد متروکه چیزی باقی نمانده است ولی نباید فراموش کرد که داستان بزرگ تمدن بشری به طور عمده در این مسیر و در این مکان رخ داده است و امروزه آنچه بیش از احیای اقتصادی آن ارزش دارد شناخت و توجه به مفاهیم مدنی و فرهنگی و رخدادهای ناشناخته مانده آثار عظیم انسانی در پهنه ی طولانی این جاده و این مکان می باشد.
در این مقاله نگاهی از فراز تاریخ قدیم به این جاده می افکنیم تا به فرهنگ ها و زبان های باستانی که در طول تاریخ در این جاده گسترده و با یکدیگر تلاقی می کردند دست یابیم و موقعیت شهر زیرزمینی اوویی در این جاده را نیز مورد بررسی قرار می دهیم.
جاده ابریشم:
تاريخچه:
جاده ابريشم مانند زنجيري است که هر حلقه آن را يکي از کشورهايي تشکيل داده که اين راه از آن عبور ميکرده است. جاده ابریشم یا راه ابریشم شبکه راههای بههمپیوستهای با هدف بازرگانی در آسیا بود که خاور و باختر و جنوب آسیا را به هم و به شمال آفریقا و خاور اروپا پیوند میداد؛ مسیری که تا سده پانزدهم میلادی بهمدت ۱۷۰۰ سال، بزرگترین شبکه بازرگانی دنیا بود. اگر چه اين راه طولاني امروزه از رونق افتاده، اما نگرش دوباره به آن به واقع بازبيني و باززنده سازي فرهنگ و تمدنهاي پيشين است.
، شروع ميشد و از طریق تورفان (ju)به چيني (nephrit) ، نفريت (jade) راه بزرگ ابريشم از دروازه يشم (راه شمالي) و ختن (راه جنوبي) به کاشفر رسيده و از آنجا به سمرقند و از سمرقند به مرو و بلخ رفته و از راه شمال ايران و چين در مييابيم که اوج روابط دو کشور به زمان شهرياري دودمان ساسانيان باز ميگردد. اگر چه در اين دوره علاوه بر توليد چندين نوع کاغذ در داخل ايران، از کشور چين نيز واردات کاغذ و ابريشم داشتهايم، اما طبق اسناد تاريخي در دوره پيش از ساسانيان يعني زمان فرمانروايي (پارتها) يا (اشکانيان) در ايران، (نوغان داري) وجود داشته و پيشينه نوغان داري در شمال ايران و استانهاي گيلان و مازندران بسيار قديمتر از پيشينه ارتباط ما با چين بوده است، به ويژه آن بخشي که گرگان را به شاهرود وصل می کرد و به نام "دروازه ابریشم" معروف است.
به يقين در زماني که ما رابطه گستردهاي با چين نداشتهايم يعني دوره "پارت ها " وارد کردن ابریشم از آن کشور امکان پذیر نبوده ، در حالي که پرچم سپاهيان در دوره اشکاني از جنس ابريشم بوده و در نوشتههاي اين فقيه همداني و يعقوبي ميخوانيم که ابريشم مرو، قابل مقايسه با تمام محصولات چين و حتي به مراتب بهتر از آن بوده است.
جاده ابريشم در ايران بر اساس محور شرقي_غربي به خراسان امروز وارد شده و از مسير شهرهاي توس، نيشابور، سبزوار، شاهرود، دامغان، سمنان به ري باستان ميرسيده است و از ري که شهري بزرگ بود به سوي قزوين و از آنجا به دو شاخه تقسيم ميشده است.
از قزوين يک راه به سوي شمال غرب يعني به سمت سراب ، تبريز، مرند و سپس خوي و از کشور خارج ميشده است و راه ديگر به سمت غرب يعني به سوي هگمتانه (همدان امروز) و بعد کرمانشاه و از کشور خارج ميشده است
اين اصليترين راهي است که براساس منابع مهم تاريخي و مراجع جهاني مانند يونسکو مورد تأييد قرار گرفته است. راههاي فرعي ديگر که حتي ايران را از طريق خليج فارس با ساير مناطق جهان پيوند ميداده بسيار زياد است یکی از آنها راهي است که از طريق ري باستان به اصفهان، شيراز و بوشهر ميرفته است و سپس از مسير دريايي جاده ابريشم از ايران خارج مي شده است. چنانکه مي بينيم ايران کشوري است که به طور کلي در مسير راه ابريشم بوده است و مبادي ورودي و خروجي مهم مانند سرخس، خسروي، بازرگان، بندر بوشهر(ليان)، بندر عباس (گمبرون) و مرز کويته در سيستان و بلوچستان از گذشتههاي نسبتاً دور محورهاي مهم بازرگاني و توريستي بودهاند. يکي از اصليترين اين محورها شهر نوش آباد در کاشان است. یکی از آثار تاریخی شهر نوش آباد شهرزیرمینی اویی است. علت اهمیت تاریخی این شهر زیرزمینی قرارگیری آن در مسیر ارتباطی شمال به جنوب کشور است که در حقیقت باستان شناسان آن را یکی از شاخههای فرعی جاده ابریشم میدانند.
ریشه نام
واژگان(جاده ابريشم) ذهن انسان را به گذشته دور ميبرد و نيز اين انديشه که در اين راه طولاني چه کالاي ارزشمندي را حمل ميکرده است، ابريشم و راز توليد آن در چين و ديگر کالاهايي که به همراه آن توسط کاروانيان از اين راه حمل مي شده است ، تنها بعد مادي اين راه تاريخي است.
نخستین کسی که نام ابریشم را در سال 1877 میلادی، برای این مسیرها برگزید، جغرافی دان آلمانی فردیناند ریختوفن بود. وی به سبب حمل ابریشم چین از این راه به دریای مدیترانه و مناطق گوناگون دیگر بین راه این نام را برگزید.
واژه ابريشم
از منظر زبانشناسی ابريشم يك كلمة اصيل فارسي است . در زبان پهلوي ،"اپه ريشم"، در واژگان افغاني، "ورشم"، در تلفظ پاميري، "ورشوم" و يا "ورژم"، در گويش ارمني،" اپريشم" یا "اپرسم"، و در زبان عربي، " ابريسم"، گفته ميشود.(باستانی پاريزی، 1352: 213 تا 295)
واژة "رشتن" در فارسي جديد و "رشته" در زبان هندي قديم نیز با آن هم ريشه هستند. (Eilers. W, Vol 1:. 229)
با اين حال در زبان فرس قديم كلمة ابريشم ديده نشده است. از سوي ديگر در زبانهاي پهلوي به كلمة " لاه" به معني ابريشم خام برميخوريم و هم اينك در بيرجند امروزي به ابريشم در لهجة محلي " لاس" گفته شده و عملياتِ صمغگيري نيز "لاس گيري" خوانده ميشود و البته بيدليل نيست كه شهر لاهيجان را شهر ابريشم ناميدهاند.(باستانی پاريزی، 1352: 213 تا 295)
در فرهنگهاي زبان پارسي اين واژگان "افريشم" و "بريشَم" نيز آورده شده است.(عميد، 1350: صفحه 59 )
"بريشم" به مراتب بيشتر از عبارت ابريشم بكار رفته است. حتي معرب اين كلمه "بريسم " در ادب پارسي واژه نيز بيشتر از ابريشم در ادبيات ايراني به كار رفته است بعنوان مثال فردوسي ميآورد؛ بيابيد از اين مايه ديباي روم
كه پيكر بريشم بود زرش بوم
(فردوسي)
و يا نظامي گنجوي كه براي توصيف كارگاه ابريشم كشي ميآورد؛
جهان چون دكان بريشم كشي است
از او نيمي آبي، دگر آتشي است
(نظامي گنجوي)
فرخي سيستاني نيز كه هم عصر با سلطان محمود غزنوي بوده است در مسافرتي با يكي از كاروانهاي ابريشم به مقايسة اشعار خويش با آن كالا ميپردازد و ميآورد؛
با كاروان حله برفتم ز سيستان
با حلهاي قنيده ز دل بافته ز جان
با حلهاي بريشم تركيب او سخن
با حلهاي نگار نقش او روان
هر تار او به رنج برآورده از ضمير
هر بود او به زجر جدا كرده از روان
(فرخي سيستاني)
به اين مجموعه اسناد اضافه می نمایم که رواياتي از فلكلور اصيل اين مرز و بوم را همچون اين مسئله كه در گناباد و مناطق غربي و مركزي استان خراسان ، زناني را كه در كار پرورش كرم ابريشم و تهيه ی نخ ابريشم هستند را در اصطلاح عامه "بريشم گر" می نامند.
استاد فرهيخته ، باستاني پاريزي، اعتقاد دارد اين واژه از مصدر رشتن و ريسيدن مشتق شده است (باستانی پاريزی، 1352:213 تا 295).
با اين حال واژه ابريشم در زبان پارسي معاني ديگري نيز دارد. از آن جمله بكارگيري آن در معني نوعي ساز است كه مانند تار با استفاده از زخمه يا ناخن نواخته ميشود. اين اصطلاح در پارهاي از موارد بصورت اسم فاعل و يا فعل نوازنده و نواختن نيز بكار گرفته شده است از سويي ديگر ب . لائوفر محقق پرآوازه غربي معتقد است واژه ابريشم در زبانهاي مختلف ريشه و معني ندارد.(ف. لافون ، هـ. ل. رابينو،1372: 8 تا 22 و 49 تا 52)
از آن جمله:
سمن عارضان پيش خسرو بپاي
به آواز ابريشم و بانگ ناي
(فردوسی)
و يا؛
بريشم زن، نواها بركشيده بريشم پوش پيراهن دريده
(نظامي گنجوي)
همچنين
قدح مگير چو حافظ مگر به نالة چنگ كه بستهاند بر ابريشم طرب دل شاد
(حافظ شيرازي)
مولوي نيز در جاي ديگري از ابريشم بعنوان انعامي كه براي نوازنده پرداخته ميشود نام ميبرد؛
اينقدر از بهر ابريشم بها
خرج كن، چون خرج شد، اينجا بيا
(مولوي)
از سويي ديگر حدود العام مترادف با واژه ابريشم را حرير و قز دانسته و آنرا خيط يا رشتههايي ميداند كه از تارهاي پيلة كرم بدست آمده و در دوختن و بافتن به كار گرفته ميشود.(ف. لافون ، هـ. ل. رابينو،1372: 8 تا 22 و 49 تا 52) و از اين روست كه مثلاً " قزآكند" را نوعي زره كه در بطن آن ابريشم و پنبه بكار ميبرند نام بردهاند؛
لطافت كن آنجا كه بيني ستيز نبرد قزآلند را تيغ تيز
(سعدی)
واژهها و تركيبات ابريشمي، و يا صفت های شغلي" قزاز" به معناي ابريشم فروش، علاقهبند، ابريشمتاب، ابريشم تابي، ابريشمين، قزين (پارچه ابريشمي)، نوغان (كرم ابريشم)، ابريشمزن، ابريشم رباب (ذواتالاوتار= تارهاي ابريشمي ساز) نيز در همين راستا ميباشد (براي آگاهي بيشتر ر. ك: دهخدا، علي اكبر. لغتنامه. تهران: دانشگاه تهران. 1373. ذيل «ابريشم») و يا نام برخي شهرها نیز مانند"قصدار" یا "قزدار" كه شهري در هندوستان بوده و همواره مركز صدور ابريشم و چهار راه ورود و خروج اين كالا بوده است نيز از همين ريشه است. (باستانی پاريزی ،1352: 213 تا 295 )
باستاني پاريزي حتي پا را نيز از اين فراتر نهاده است و نام شهر قزوين را كه از ديرباز چهارراه انشعابي جاده معروف ابريشم بوده است از اين واژه ميداند و ميآورد كه شايد به جهت نزديكي قزوين به سرزمين گيلان و درياي كپي و محل ابريشم خيز و اينكه راه عبور ابريشم بدان شهر ميرسيده است، كاسپيان نيز در خريد و فروش ابريشم دخيل بودهاند.(همان)
تاريخچه ابریشم:
بر اساس مدارك مستند تاريخي، اولين بار كرم ابريشم را چينيها اهلي كرده و پرورش دادند. در سال 2660 قبل از ميلاد "سي لين شي" ملكة افسانهاي چين باستان كه در عصر مفرغ مي زيسته و همسر امپراتور اسطورهاي چين يعني "هوانگ تي" بوده است، ضمن گردش در مزارع جنگلي اين كشور متوجه تارهاي نازكي شد كه روي شاخهها و برگهاي درختان توت تنيده شده بود. (سعادت نوری، 1361: 7 تا 25؛ نعمتاللهی، 1373: 11 تا 14)
در تاريخ چين از ملكه "سي لين شي" با افتخار و مباهات ياد برده شده و راهاندازي نوغانداري و بافت پارچههاي حريري را به او نسبت ميدهند. از اين روست كه او را در افسانههاي چيني "الهة ابريشم" خوانده و هر ساله در فصل بهار طي مراسمي با شكوه براي او جشن گرفته و نذر و قرباني تقديم ميكنند. (سعادت نوری، 1361: 7 تا 25؛ اصلانی، 1375: 17 تا 20)
با كشف ابريشم، سلاطين چيني نحوة توليد و تهية پارچههاي ابريشمي را نزد خود محفوظ داشته و استفاده از اين پارچهها را تنها براي درباريان و شاهزادگان طراز اول كشور مجاز دانستند. در آن سال ها پادشاهان چيني با وضع قانوني، مجازات فاش كردن اسرار توليد ابريشم و منسوجات ابريشمي را اعدام اعلام كرده بودند. (نعمتاللهی، 1373: 11 تا 14).
با مرور زمان سلسلة شيا منقرض و دودمان شانگ قدرت را در چين در دست گرفت. پادشاهان اوليه شانگ با قدرت هر چه بيشتر سعي در افزونتر كردن پايههاي قدرت سلطنت خويش را داشتند ليكن حكمرانان بعدي اين سلسله و ساير خاندانهاي حاكم در چين با لغو قوانين سختگيرانه ی پيشين عمليات نوغان كاري را از انحصار درباريان طراز اول خارج كرده و در اكثر مناطق چين باستان پرورش كرم ابريشم رواج يافت. در آن ايام تخم نوغان و الياف ابريشم پربهاترين كالا بود و در بازارهاي تجارت به نام ”پول ابريشم“ وسيله ی داد و ستد قرار گرفت. (سعادت نوری، 1361: 7 تا 25؛ النور. ج. هال، 1381: 9، 15، 106 تا 111، 149 ).
ويل دورانت از آن دوران ميآورد که:
... زنان در كلبهها يا كارگاهها انواع لباس و پارچههاي مزين و گرانبها را با نخ ابريشم بشكلي كاملاً ماهرانه براي ثروتمندان ميبافند در حالي كه خود جامة پنبهاي بر تن داشتند. آنان محصولات تهيه شده را در دكانهاي شهرهاي مختلف چين به فروش ميرسانند. در آن ادوار در شهرها اضافي مركب از كارگران و كارفرماياني كه در امر توليد ابريشم دخيل بودند شكل گرفت. (ويل دورانت، 1372: 842 تا 845)
با اين حال چينيها بيش از 3200 سال توانستند تا از خروج نحوة توليد و پرورش كرم ابريشم به خارج از امپراتوري خويش ممانعت بعمل آورند. در طي اين سالها كشور چين با صدور پارچههاي ابريشمي و ابريشم خام به خارج از كشور طلا دريافت مي داشت و سود سرشاري از اين راه ميبرد . تجارت و سود حاصل از اين داد و ستد تنها در اختيار درباريان بود و البته شاهان چيني نيز بارها جهت ايجاد ارتباط با كشورهاي همسايه پارچههاي ابريشمي را بعنوان تحفه و هديه با سفيران خود همراه ميكرد. (تكميل همايون، 1381: ص95؛ جی ـ گلاک و سومی هيراموتوگلاک ، 1349: 209 ، 180 ، 211 ، 217 ، 218)
اما با این وجود در روايتهاي ايراني از كتان، ابريشم، موي، قز، ديبا و خز در بارگاه جمشيد پيشدادي ياد شده است که در ادامه به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است (فردوسي، شاهنامه، 1374، ج 1، ص 25، (پادشاهي جمشيد). پارچههاي ابريشمي مربوط به دوره باستان در ايران گواه از آشنايي ايرانيان با اين صنعت در آن زمان دارد. نمونههايي از پارچههاي ابريشمي متعلق به دورههاي هخامنشي، اشكاني و ساساني به دست آمده است كه طرحهاي ايراني دارند. نامدارترين اثر بافته شده ابريشمي كه از طريق منابع تاريخي معرفي شده، فرش موسوم به بهارستان كسري (بهار خسرو) در ايوان مدائن متعلق به دوره ی ساسانيان بوده است. (مسكويه،1369: 325)
با نگاهي عميقتر به اين مسير درمييابيم که تأسیس جاده تاریخی و بازرگانی ابریشم، علاوه بر اینکه بیگمان یکی از برجستهترین تحولات اقتصادی و ارتباطی در جهان قدیم بودهاست در اصل راه عبور فرهنگها، گويشها و مليتهاي متفاوت از يکديگر نیز بوده، فرهنگهايي که پيشينه کهن خاور زمين هستند و بانگ کاروانيان در حال عبور از اين راه به واقع بانگ بيداري و ديرسالي باشندگاني است که اين راه از سرزمين آنها ميگذشته است.
راه های جاده ی ابریشم
با ورود ابريشم به بازارهاي جهاني و تجارت با آن ، ايجاد راههاي ارتباطي و وجود امنيت در اين راهها يكي از مهمترين مسائل روز شد. در اين ميان و به اين جهت كه ايران بر سر راه مسيرهاي تجاري قرار داشت از اهميت فوقالعادهاي برخوردار گرديد. از اين رو براي تجارت ابريشم جادهاي بطور يازده هزار كيلومتر ساخته شده كه شهر هسيان در استان شانسكي را به روم شرقي متصل ميكرد (ف . لافون ، هـ. ل. رابينو، 1372: 8 تا 22 و صفحه 49 تا 52؛ اصلانی ، 1375: 17 تا 20).
جاده ابريشم از چين آغاز ميشد و از تركستان شرقي (سين كيانك) و كاشغر و اترار ميگذشت و به جيحون و آمل الشط (چهار جوي) ميپيوست . شهرهاي عمده ی سمرقند و بخارا و مرو و بلاخره طوس، دامغان، گرگان روي نقاط اصلي عبور اين راه بودند و از قزوين راه به شعباتي تقسيم ميشد. برخي به آذربايجان، حران و طرابوزان ميپيوست و بعضي ديگر به همدان و از آنجا به بغداد، موصل، انطاكيه و يا كاپادوكيه و سارد (از مسير كنوني) منتهي ميگشت.(باستانی پاريزی، 1352: 213 تا 295؛ اصلانی، 1375: 17 تا 20).
بيشترين مسير اين راه در ايران بود و شاخههاي فرعي به آن ميپيوست كه عبارت بودند از:
راه هندوستان ، پيشاور ، خيبر ، كابل ، قندهار ، هرات ، طوس.
دنبالة راه دريايي كه از هرموز شروع و بلاخره به جيرفت ( كامادي ، گدروزيا ) ، كرمان، كوهبنان ، يزد، اصفهان و ري ختم ميشد.
دنبالة راه دريايي كه از طبس شروع و بلاخره به قصدار و سيستان و هرات و طوس ختم ميشد. دنبالة راه دريايي كه از سيراف به شيراز و اصفهان ميرسيد.
دنبالة راه دريايي كه از ابله و بصره شروع و به بابل، تيسفون ، اربل ، طرابوزان يا انطاكيه ختم ميگشت.
و بلاخره راه كناره احمر كه سواحل آفريقا را از راه مكه و مدينه به شام و انطاكيه متصل ميكرد. (باستانی پاريزی، 1352: 213 تا 295)
فرمانروايان واقعي قسمت بزرگي از اين راه، كاروانهاي سُغدي و ايغوري بودند. ارتباط شهرهاي آباد و پر رونقي كه در طول اين راه قرار داشت و مبادلات اقتصادي بين شرق و غرب به كمك همين كاروانهاي مجهز برقرار ميشد. در بعضي از شهرها و مناطق اين راه دراز مانند ختن، در تركستان چين، بخارا، سمرقند، سيليسي و ارمنستان انبارهاي بزرگي وجود داشت.(ف. لافون، هـ. ل. رابينو، 1372: 8 تا 22 و 49 تا 52 )
بازرگانان اين راه بزرگ اقتصادي با زبانهاي چيني، فارسي، تركي و عربي آشنايي داشتند و در معاملات خود به مقتضاي موقعيت شهرها به اين زبانها سخن ميگفتند. كاروانهايي كه اين مسير را ميپيمودند تمام طول مسير را طي كرده و بار قافلهها در هر واحد و دژي از تاجري به تاجر ديگر منتقل ميشد و البته با هر تغييري نيز قيمتها افزايش مييافت (ف. لافون، هـ. ل. رابينو، 1372، صفحات 8 تا 22 و صفحه 49 تا 52)
ابريشم در ايران باستان
در تاريخ اساطيري ايران آمده است كه "جمشيد … روز نوروز به پادشاهي نشست … و گرمابه و كشتي ساخت و كرم و قز و ابريشم و انگور در زمان او پيدا شده فردوسي نيز اينچنين ميآورد كه؛
"ز كتان و ابريشم و موي قز قصب كرد پر مايه ديبا و خز"
ابو علي محمد بلعمي نيز رسيدن و بافتن ابريشم را به جمشيد شاه اساطيري ايران نسبت دادهاند . حمزه اصفهاني ، مسعودي ، ثعالبي و ابن بلخي نيز از جمشيد بعنوان يكي از پادشاهان اساطيري ايران و اقدامات فراوان او در حكومت قريب به هفتصد سالهاش نام بردهاند. (باستانی پاريزی، 1352: 213 تا 295؛ ف. لافون، هـ. ل. رابينو، 1372: 8 تا 22 و 49 تا 52؛ الوند، 1350: 27، 31 تا 37 ؛ رضايی، 1378: 426 تا 428)
با اين حال در اين گفته بر اساس اسناد تاريخي نميتوان ترديد روا داشت كه براي اولين بار اين چينيان بودند كه با اهلي كردن كرم ابريشم از آن نخ تهيه كردند.
از سويي ديگر هردوت و اوستا نيز پارچهاي را با خصوصيات ابريشم ذكر ميكنند. بسياري از مورخين نيز از پيشكش پارچههايي ابريشم گونه به دربار چين نام ميبرند. حتي برخي از مورخين ميآورند كه ايرانيان از زمان اشكانيان به بافت پارچههاي ابريشمي مشغول بودهاند. هردوت نيز در توصيف شاهان هخامنشي ميآورد كه البسه شكار اين سلاطين از پارچههاي مادي بوده است.(نعمتاللهی، 1373: 11 تا 14؛ جی ـ گلاک و سومی هيراموتوگلاک، 1349: 209، 180، 211، 217، 218 )
برخي ديگر از محققين نيز بدون نگرش به اساطيري ايران و بر اساس اسناد تاريخي معتقد هستند كه حداقل 1400 سال پيش از چين ايرانيان با ابريشم آشنا بودهاند. در اين زمينه يكي از مورخان بنام "پاريزه" معتقد است موطن اصلي كرم ابريشم در ايران و تركستان بوده است. مورخين ديگري نيز اعتقاد دارند كه كرمهاي وحشي ابريشم از روزگاران قديم در نواحي خراسان وجود داشته است.
اصطخري نيز پيشينة توليد ابريشم را در ايران بسيار كهن دانسته و ميآورد " در ناحيهاي ميان گيلان و استرآباد (گرگان) اهالي، ابريشم زيادي تهيه ميكنند. (سعادت نوری، 1361: 7 تا 25 ؛ جی ـ گلاک و سومی هيراموتوگلاک، 1349: 209 ، 180 ، 211 ، 217 ، 218 )
در اين ارتباط پاريزه اثبات ميكند موطن اصلي درخت توت سياه نواحي شمالي ايران بوده و بنابراين وطن پيلة زرد ايران و پيلة سفيد متعلق به چين است. (ف. لافون، هـ.ل .رابينو،1372: 8 تا 22 و 49 تا 52)
با اين حال ترديدي در اين زمينه وجود ندارد كه در عهد ساساني ايران يكي از بزرگترين توليد كنندگان پارچهةاي زيباي ابريشمي بودهاند.
آرتور پوپ ميآورد كه ؛ " در زمان ساسانيان الياف و پارچههاي ابريشمي زيادي از چين به ايران وارد شد و بافندگان ايراني براي نخستين بار طرحهاي پيچيدهاي را روي پارچههاي چيني ميديدند كه فن بافت آنها تا آنروز براي ايشان ناشناخته بود و تقليد سادة اين طرحها روي دوكهاي بافندگي ايران عملي نبود … آنان براي چيره شدن به اين دشواري نخست تار ابريشم را تابيدند تا مانند تار پشم كاملاً سفت گردد و بصورتي كه حالتي فنري گرفته آنرا بكار برند" (اپهام پوپ، 1380: 156، 157، 158، 218)
با اين گفتار كاملاً مشخص است كه ايرانيان از چين در عهد اشكاني و ساساني ابريشم خام را وارد كرده و نسبت به بافت آن در كارگاههاي بافندگي پيشرفتة خود نسبت به تهيه زيباترين پارچههاي ابريشمي در مراكز بافت خود در شوش شوشتر و جنديشاپور اقدام ميكرند. "پلوتارك" نيز ميآورد از جمله كالاهاي صادراتي اشكانيان به روم پارچههاي ابريشمي بوده است كه در ممالك روم و آفريقاي شمالي به بهاي گزافي به فروش ميرفته است. در آن عهد رومي ها ابريشم را كُركي تصور مي كردند كه بر صفحة برگ درختي در چين ميرويد و از آن بياطلاع بودهاند (نعمتاللهی، 1373: 11 تا 14)
"راولنن" مورخ ديگر رومي نيز مينويسد در زمان ساسانيان قالي و قاليچه و انواع منسوجات ابريشمي از ايران به ديگر كشورها مخصوصاً روم حمل ميشده و ابريشم چين نيز از راه ايران به مغرب زمين ميرفته است . ايرانيان حتي حق گمركي كه در آن زمان به "حق راه" معروف بوده است را از بازرگانان چيني اخذ ميكردهاند.(همان)
كاربرد ابريشم در فرش نيز متناسب با همين روايت به نظر ميرسد كه در عهد ساسانيان باب گشته است ضمن اينكه بسياري از مورخين فرش بهارستان را كه به روايتي سيصد ذرع طول و شصت ذرع عرض داشته است را قالي ابريشم موصع ذكر كردهاند با اين حال آرتوربوپ ابريشم را براي قاليبافي مادهاي بسيار بياعتبار دانسته كه ارزش هنري آن فداي زيبايي ظاهري ميشود (اپهام پوپ،1380: 156 ، 157، 158، 218)
شايد واضحترين سند در ارتباط با ورود ابريشم خام به ايران و بافت آن در كارگاههاي ايران را ميبايست در نوشتار "تراوُفيست" مورخ نامي غربي جستجو كرد ، وي ميآورد كه، "توليد ابريشم از چين بوده است. چينيها غالباً ابريشم را كلاف كرده و به خريداران عرضه ميكردند . با اين حال ابريشم چين بطور بافته شده فروخته ميشد ليكن اكثراً بصورت كلاف عرضه ميگرديد". وي ادامه ميدهد كه كارخانههاي بافندگي ايران در بلخ ، همدان ، شوش و ايالات ديگري از ايران وجود داشت و پارچههاي ابريشمي ايران مشهور آفاق و نزد يونانيان ضربالمثل بوده است. (عذری خزائلی، 1370: 104 تا 131)
رحيمزادة صفوي نيز در كتاب ايران اقتصادي بر اين مدعا مهر تائيد ميزند و ميآورد كه ابريشم چيني غالباً كلافه شده و به خريداران در اواسط سلطنت ساسانيان از طريق سغد و باختر عرضه ميشده است.(همان)
جوليا كريستي ويلسن نيز بر اين امر كه ايرانيان با ابريشم وارداتي از چين پارچههاي بينظيري را توليد كرده و به ساير كشورها، حتي خود چين، عرضه ميكردند ؛ اصرار ميورزد او ميآورد كه " تا آنجا كه اطلاع داريم از منسوجات اشكاني چيزي در ايران كشف نگرديده است … اما مقداري از پارچههاي ابريشمي كه بدست آمده متعلق به چين است، ولي برخي داراي خصائصي هستند كه شايد از قسمت شرقي امپراتوري اشكاني باشد"
وي همچنين از پارچههاي ابريشمي با نقشههاي بر كاري كه در ايران عهد ساساني تهيه ميشده و منتهي درجه ی ترقي صنعت بافندگي در آن دورة زماني بوده است نام مي برد و خريداران فراواني را در اروپا و ساير مناطق دنيا براي آن بر ميشمرد. (ويلسن، 1366: 97 ، 104 ، 115 ، 116 )
.
نگارش و پژوهش: سیما ابتیاع
نظرات
0