پيامدهاي حمله مغول به ايران
مغولان و حاكميت آن ها در ايران به دو دوره تقسيم مي شود :
الف ـ تهاجم : تهاجم مغولان كه در ابتدا توسط چنگيز به ايران انجام مي شود و حكمرانان مغول كه نام قاآن را براي خود برگزيده بودند پس از تهاجم و ويراني و نابودي شهرها و كشتار مردم ايران را ترك كردند .
پس براي گذران امور خود در اين كشور نيازي به بهبود و اوضاع اقتصادي و بازرگاني ، پيشرفت علم و آباداني شهرها نمي ديدند.
آمدند ، كندند ، سوختند ، كشتند ، بردند ، رفتند . (جويني ، ۱۳۷۵ : ۱۲۷)
ب ـ استقرار ايلخانان : حكمرانان مغول از هلاكو به بعد را ايلخان مي نامند . ايلخانان پس از حمله به ايران ، در اين كشور استقرار يافتند . آن ها در ايران ماندند و حكومت كردند . بنابراين براي گذران امور خود نياز به بهبود وضعيت اقتصادي و بازرگاني ، پيشرفت علومي به اميد بهره برداري و آباداني شهرها داشتند . بنابراين براي به دست آوردن اين موارد تلاش هاي زيادي نمودند كه نگارنده در جاي خود به تفصيل به اين موضوع مي پردازد .
به گفته پطروشفسکي هجوم صحراگردان به ايران پيامدهاي زيادي داشته که همه آنها به نوعي باعث اختلال در حيات اجتماعي و فرهنگي شهرها شد . از جمله اين پيامدها مي توان به :
ـ کاهش جمعيت شهرها در اثر کشتار ، برده گيري ، اسارت و بيماري ها ؛
ـ افول اقتصاد کشاورزي و شهرنشيني در اثر خرابي ارکان اقتصاد شهرنشيني و منابع آبياري و کاهش جمعيت ؛
ـ عدم وجود صلح پايدار و امنيت و ثبات ؛
ـ افزايش تعداد قبايل چادرنشين نسبت به جمعيت شهرنشين و حمايت ايلخانان از اين روش . (پطروشفسکي ، ۱۳۶۳ : ۱۶-۴)
ـ نابودي شهرها ؛
ـ رکورد اسلام ؛
ـ نابودي علم ؛
ـ مهاجرت و گريز دانشمندان و علما ؛
ـ نابودي کتابخانه ها .
علل تغيير رويه و سياست گزاري مغولان در ايران
مغولان وحشي و خون ريز که در مناطق فتح شده آسياي مرکزي جز ويراني و نابودي ثمري نداشتند ، با سکون گرفتن در ايران و مسلمان شدن ، خوي ايراني گرفتند و پس از مدتي واضع آباداني و پيشرفت گرديدند . از مهم ترين دلايل اين رويه جديد عوامل زير قابل تأمل هستند:
تأثير وزراي ايراني
دوران فرمان روايي ايلخانان مغول در ايران را مي توان يکي از شگفت انگيزترين و پر تحرک ترين ادوار اين کشور به شمار آورد . در اين عهد است که درخت فتوحات چنگيزي به بار مي نشيند و براي بازماندگانش ثمري شيرين مي دهد ؛ ولي اين ثمر گلوگير است و به دشواري مي توان آن را بلعيد و در کام فرو برد . از اين روست که در طول زندگي حکومت ايلخاني ما پيوسته دو تلاش متقابل و در ضمن خستگي ناپذير را از جانب حکومت و مردم مشاهده مي کنيم . از يک سو ، تلاش حکومت به منظور تحکيم هر چه بيشتر مباني قدرت و قبولاندن آن به اتباع ايراني و از سوي ديگر تلاش مردم در جهت راست کردن و تجديد حيات ملي و فرهنگي خويش . بيگانگان با شمشير سلطه خويش را مسلم ساخته و اينک با همان حربه در صدد حفظ و استحکام آن بودند و خودي ها با قلم به جنگ شمشير رفته و در صدد بازآفريني نقش هاي گذشته بودند . از اين روست که فرمانروايي و فرماندهي در دست مغولان و وزارت و ديوان در اختيار ايرانيان قرار مي گيرد و ديوانيان مي کوشند تا در بطن حکومت و اندرون دستگاه رسوخ کنند و خواست هاي خويش را عملي سازند . چون اداره ملک از مغولان ساخته نيست ، به زودي عنصر ايراني توفيق مي يابد که در گردانندگي امور شرکت جويد و اين بار اوست که جنگي نهاني را با بيگانه آغاز مي کند . قدرت در برابر قدرت و فرهنگ در برابر فرهنگ قرار مي گيرد و سلاح هايي برنده چون ديوان و دين به کار گرفته مي شوند و سرانجام به پيروزي مغلوب مي انجامند. شدت وحدت مبارزات گاه نهان و گاه آشکار مردم با بيگانه در اين دوران کم نظير است و درسي است که هميشه به ياد خواهد ماند . اين تلاش بار ديگر راز بقاي ايران را بر ما آشکار مي سازد .
ايرانيان سعي دارند تا هر چه بيشتر زمام امور را در دست گيرند و بيگانه را از محدوده عملياتي خويش دور کنند ، هر چند که اين کوشش به قيمت جان ها تمام شود . چنان که ، به جز يک مورد استثنايي، وزيري را نمي يابيم که در گيرو دار تحريکات و دسيسه ها جان نباخته باشد .
درست در همين زمان که سرزمين هاي اسلامي در آتش هجوم مغول مي سوخت ، گروهي از ايرانيان چنان به قلب حکومت دشمن راه يافتند که امپراتور شمني يا شايد بودايي را وادار کردند تا مهري براي خود انتخاب کند و برفراز فرمان ها بزند که نام پيامبر اسلام (ص) بر بالاي آن حک شده باشد و چنان به وي تفهيم کرده بودند که بدون اين جماعت ايراني ، چرخ عظيم امپراتوري گردش صحيح و سريع نخواهد يافت و نظر وي را آن گونه به اسلام مساعد کرده بودند .» (بياني ، ۱۳۸۱ : ۶۹/۱)
همين روش را بعداً گروهي ديگر از علما و فرزانگان دنبال کردند و در اين ميان به ويژه نقش خواجه نصيرالدين طوسي حقيقتاً نقشي مهم و حساس بود و به جرئت مي توان مدعي شد که سهم وي در تجديد حيات فرهنگ و تمدن اسلامي بيش از همه ي کساني بوده است که تا آن زمان خواسته اند در اين عرصه ها نقشي ايفا کنند .
نفوذ فرهيختگان ايراني در ميان مغولان به سرعت در حال فزوني بود . بسياري از بزرگان ايراني به لشکر مغول و حتي دربار مغول پيوسته و نقشي فعال در يک کنش فرهنگي گسترده داشتند . حتي زماني که گرگوز نامي بودايي به حکومت خراسان رسيد ، تحت تاثير فرهنگ قوي اسلام در ايران ، مسلمان شد . گرچه دشمنانش وي را به قتل رساندند (جعفريان ، ۱۳۸۶ : ۵ـ ۳۴)
نفوذ دانشمندان و علماي مسلمان
دانشمندان و علماي زيادي به خدمت دربار ايلخانان درآمدند که يکي از آنان خواجه نصيرالدين طوسي بود . يکي از اقدامات شايسته خواجه نصير اين بود که هولاکو را برانگيخت تا شخصي را به بلاد عربي بفرستد و دانشمنداني را که از ترس مغول و حمله خرابکارانه آنها فرار کرده بودند و به اربل و موصل و جزيره و شام رفته بودند ، تشويق کند و آن ها را به ايران بازگرداند و نيز از دانشمندان آن بلاد گروهي را به مراغه بياورد . هولاکو براي اين کار فخرالدين لقمان بن عبدا… مراغي را نامزد کرد .
از کارهاي بزرگ و ديگر خواجه اين است که در محل رصدخانه مراغه کتابخانه بزرگي احداث کرد و بنا به فرمان هولاکو کتاب هاي نفيس و سودمند بسياري که از بغداد و دمشق و موصل و خراسان غارت شده بود و در کار رصد خواجه هم لازم بود به آن کتابخانه آورده شد . خواجه در بيشتر دانش هاي متداول روزگار خويش به ويژه فقه و حکمت و کلام و منطق و رياضيات و فلک و نجوم و اخلاق و برخي ديگر مهارت شايان داشت و در اغلب اين رشته ها تأليفات ارزنده نفيس دارد .
خواجه با اين که در زمينه روانشناسي اثر مستقلي از خود به جاي نگذارده است ، ولي در تمامي
کتاب هاي فلسفي و اخلاقي خود به اين مسئله مهم توجه داشته و براي آن اهميت ويژه قائل بوده است . (ورجاوند ، ۱۳۸۱ : ۱۲۴)
از جمله مواهب سنيه و عطاياي جليله که هلاکوخان را ميسر شد يکي آن که خواجه نصيرالدنيا و الدين الطوسي در آن عصر بود و با وي مصاحبت مي نمود .
خواجه نصيرالدين طوسي شخصيت بلند مرتبه معاصر با جويني ها بود و فراتر از نفوذ سياسي قابل توجه بيش از حيث نبوغ عقلي نيز مورد احترام بود و به ظاهر بدون سختي و زحمت از دوران تحصيل در نيشابوري که تحت سلطه خوارزمشاه قرار داشت به خدمت جنگ سالاران اسماعيلي قهستان درآمد .
اين همان مردي است که خواند مير در ادامه وي را چنين مدح کند نصير ملت و دين پادشاه کشور فضل يگانه اي که چو او مادر زمانه نزاد (جورج لين ، ۱۳۸۸ : ۳۱۳)
بسياري از کتاب هايش که در آغاز به دو زبان فارسي و عربي نوشته شده بودند در قرون وسطي به لاتين و ديگر زبان هاي اروپايي ترجمه شدند . (جورج لين ، ۱۳۸۸ : ۳۲۱)
در رصدخانه خود در مراغه توانست با برابري و بدون تبعيض با علمايي از سراسر امپراتوري مغول همکاري کند . «دوستان و همکاران وي عبارت از چيني ها ، ترکان ، فقهاي ايراني و عرب ، فلاسفه ، دانشمندان الهيات ، عرفا ، رياضيدانان ، منجمين و غيره با تعلقات مذهبي مختلف بودند .»
آثار وي به جاي زبان عربي غالباً به زبان فارسي غيررسمي نوشته شده اند و از مقالات غيراسلامي ، فلسفه يوناني و سنن پيش از اسلام و با موضوعات اخلاقي پذيرفته شده در آيين شهرياران ، و متون کلاسيک درباره ي ايران مملو است . سبک و مضمون آثار وي با مخاطبينش متناسب اند . او مي توانست خود را با زبان رايج سازگار کند و واژگان مغولي و ترکي را با فارسي ساده ترکيب نمايد يا هنر خود را در استفاده مؤثر از الفاظ را در بهترين حالت در زبان فارسي بيارايد و در عين حال با فارسي عالي و عربي کلاسيک از انديشه هاي خود در کلام و فلسفه حمايت کند . مخاطبينش متفاوت بودند و مي دانست که براي نوآيين ها موعظه نمي کنند .
به مانند اربابان خود جوياي قدرت بود اما برخلاف آن ها قدرت را به جاي سلطه شمشير در دانش
مي جست . احاطه وي بر علوم و قواعد اسلامي مقام وي را به فراتر از دو پهلو گويي هاي فرقه اي ارتقا داد و در مقدمه خود موسوم به زيج ايلخاني نشان داد که مخاطبين و اخوتي را مي جويد که از حدود زمان وي فراتر بودند . نصيرالدين يک دانشمند الهيات با مخاطبيني گسترده و شنوندگاني انبوه بود . خواجه نصيرالدين آن چنان که ده باشي عنوان مي نمايد نقش خود را در حکيم ـ وزير حامي انگاشت و در
تلاش هاي خود براي نشان دادن فروتني . (جورج لين ، ۱۳۸۸ : ۳۲۷)
وصاف و رشيدالدين بر نقش خواجه نصيرالدين در انهدام بغداد ، تاکيد کرده اند . وصاف مدعي است که وقتي نصيرالدين در همدان بود ، هولاکو به نزد وي رفت تا از او بخواهد که براي اطمينان بيشتر با ستارگان مشورت کند و وي توانست او را مطمئن سازد که علائم مساعد بودند و انجام عمليات ممکن و
بي مشقت خواهد بود .
معلوم شد که اين حرکتي زيرکانه از سوي شخصي بود که زماني نماينده کفر نزاري بود و با اين کار موجبات پذيرش خود را در دربار مغول تضمين مي کرد ، نه تنها استعدادش در ستاره شناسي کاربرد پيدا کرد ، بلکه در پناه پيشرفت مستمر هولاکو در نواحي غربي توان وي در نويسندگي نيز به کار آمد . اين چيرگي خواجه بر هر دو زبان عربي و فارسي بود که در بسياري از نامه هاي هولناک ارسالي به سلاطين و حکامي که هنوز به امتيازات سلطه ايلخان قانع کننده بودند تجلي يافت . (جورج لين ، ۱۳۸۸ : ۳۲۲)
در فلسفه ، سهم وي در منطق و متافيزيک به ويژه رساله وي در منطق موسوم به اساس الاقتباس شناخته شده است ، اما اثر وي در اخلاق با عنوان اخلاق ناصري و پيش از آن با عنوان اخلاق محتشمي از مشهورترين آثار وي در اين زمينه بوده و قرن ها مورد پذيرش بودند . هر چند که بعدها اين هر دو اثر را که در ابتدا به حاميان اسماعيلي وي تقديم کرده بود پس گرفت ؛ اما به نحو قابل بحثي کتاب هايي ملهم از انديشه هاي اسماعيليه به شمار مي روند . در جهان اسلام قرن سيزدهم تمايز ميان فلسفه و کلام که هنوز هم بعضاً مبحثي مظنون به حساب مي آمد ، چندان مشخص نبود و در واقع غالباً بسيار مبهم بود . در طول دوره سي ساله که به عنوان اسير نزد اسماعيليان گذراند اثر مهم ديگري به نام روضه التسليم به علاوه شماري از رساله هاي کوتاه تري نوشت که با صراحت ايدئولوژي اسماعيلي را انعکاس مي دهند . (جورج لين ، ۱۳۸۸ : ۲۱ـ ۳۲۰)
خواجه نصيرالدين که دانشمند و به خصوص فيلسوفي بزرگ و هوشمندي صاحب انديشه بود ، از لحاظ علم دين تنها به فقه و اصول اکتفا نمي کرد و به همين دليل در فرهنگ اسلامي روح تازه اي دميد و آن را از حالت خشکي و سکوني که بعضي متشرعين سني مذهب به آن بخشيده بودند ، رها ساخت و اين جهان بيني را بيش از همه مديون آرمان هاي اسماعيليان بود که از رهگذر حشر و نشر با آنان در مدت زماني دراز کسب کرده و آن را با انديشه هاي شيعي دوازده امامي خود درآميخته بود . (بياني ، ۱۳۷۵ : ۴۰۴\۱)
به هر حال بر اساس آن چه از شواهد برمي آيد ، اسلام خواجه رشيد نمي تواند از روي اجبار و به طريق رياورزي باشد و خدمات وسيع او به پيشرفت فرهنگ و تمدن اسلام خود گواه اين مدعاست .
پطروشفسکي مي گويد که خواجه از بزرگان مذهب شافعي بود و سه کتاب در فقه و الهيات شافعي نوشته است .(پطروشفسکي ، ۱۳۶۳ :۱۴۸) او حتي تفسيري بر قرآن نوشت و در آن سعي کرد به شبهات علماي يهود در مورد دين اسلام جواب دهد .
هر چند که اين اقدام او با واکنش برخي از فقها از جمله فقيه معاصر او قطب الدين شيرازي مواجه شد و او پس از اطلاع از اين اقدام خواجه گفت خوبست من هم تورات را تفسير کنم (بياني ، ۱۳۷۱ :۴۹۱\۱) هم چنين بر اساس مکاتباتي که از او در مجموعه مکاتبات رشيدي باقي مانده ، در همه جا مي توان مشاهده نمود که او به کارگزاران خودش ، دستور پرداخت صله و پاداش به علما و سادات را صادر کرده و آن ها را به دينداري و اداي فرايض ديني و مبارزه با کفر و الحاد سفارش کرده است . (کثيري ، ۱۳۹۰ : ۵۲)
اقدامات سنجيده ي گروه انديشمندان مسلمان ، خاصه خواجه رشيدالدين و خواجه نصيرالدين طوسي، بود که از ميان طوفان سهمگين مغول ، سرانجام اسلام و فرهنگ اسلامي با قوت بيرون آمد ، دوباره به بار نشست و مغولاني را که روزي کمر به نابودي اسلام بسته بودند به حاميان و مروجان دين تبديل کرد . درست از همين زمان است که اسلام و نيز زبان فارسي به چين نيز راه يافت و فرهنگ و تمدن اسلامي و ايراني در اين بخش مهم از جهان شروع به انتشار کرد . همان گونه که علوم و معارف چيني نيز زمينه ي انتشار در ايران را يافت و به ويژه از منجمان چيني به گرمي استقبال و از اندوخته هاي آنان به خوبي استفاده شد . (ولايتي ، ۱۳۹۰ : ۷۳۸\۲)
ادامه دارد…
نظرات
0