زبانِ فارسی با دنیای متنوع نظم و نثرش، جزو محدود زبانهای کلاسیک جهان است که توانسته خود را از گزند محفوظ دارد و پویا و برقرار بماند. زبان فارسی، مصالح اولیه، اصلی و اساسی کاخهای برافراشته ادبیاتمان است زبانیست شاعرانه که در بیان عواطف و احساسات از توانایی ویژهای برخوردارست؛این سازه فرهنگی ظریف،ظرفیت و ویژگی خاص خود را داراست که از حد شعر و عالم خیال در گذرد و تصویری ملموستر و واقعیتر از جهان بیرون به دست دهد بدین سبب طبع موزون پسند ایرانی و سیطرهی سنگین تفکر شاعرانه بر نثرش سایه افکنده، پس روزگاری دراز باید بگذرد تا اشعاری مطلوب طبع صاحب نظر گردد و یا نثری فاخر همپایه و همانند مثلاً تاریخ بیهقی پا به عرصه بگذارد و مورد پسند واقع گردد و مصداق " سال ها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش..." است.
با انقلابات روی داده در صد سال گذشته و تحولات ایجاد شده، سطح سواد طبقات مختلف اجتماعی کشور عزیزمان نیز دگرگون شد، شعرا و نویسندگانی به فراخور دانش و معلومات خود در عرصه ادبیات فارسی قلم فرسایی کردند و به اندازه توان و دانش خود جویباری را روانه دریای پهناور ادب فارسی نمودند و بر غنای آن افزودند؛ یکی از این خیل عظیم خانم " سارا محمدی نوترکی " است که حدود یک سال پیش کتاب مجموعه داستان " با رنگی بدون اسم" را روانه بازار نشر نمودند. تا جایی که اطلاع دارم در این مدت هشت نفر از صاحب نظران، ادبا و منتقدان درباره این مجموعه داستان گل گفتند و در سفتند من پا را از گلیم فراتر نهادم و از سرِ وظیفهشناسی و دینی که پس از خواندن این مجموعه احساس کردم مطلبی را نگاشتم و از قضاوت کردن پرهیز نمودم زیرا داوری همواره متن را به سوی تک معنایی می کشاند و زمینه کار را محدود به نگاه خود می کند، ابتکار را از خواننده می گیرد و کمتر اجازه می دهد تا " هر کسی از ظن خود" یار نوشته شود و به لایه های نهفته معنایی مد نظر نویسنده و خلاقیتها و کارکردها و شگردهای او دست یابد زیرا ادبیات ما همواره مشحون از ایهام ها، ابهام ها و تصاویر غریب است.
منتقد معروف،" نور تروپ فرای" کانادایی معتقد است "در نقد ادبی باید از داوری های احساسی، غیر علمی و انشا نویسیهای مطول و پر طمطراق پرهیز کرد ( نقل به مضمون) ". در جامعه امروزی برخی با نوشتن متنهای سفارشی و به به و چه چه گفتن های بیمورد، استعدادهای گاه پایین تر از حد متوسط را بزرگ جلوه میدهند و باعث تولید آثار کم مایه و در پارهای موارد بیمایه شده به نوعی که امر را بر خواننده مشتبه ساخته و باعث سود جویی برخی ناشرنماها شده است. بنابراین گرچه نقاد واسطه میان نویسنده و خواننده است اما، بهترین نقاد متن، قدرت دریافت خواننده است و لذتی که با خواندن اثر به او دست می دهد و الفتی بین سه ضلع مثلثی که هر کدام وظیفه ای خاص دارند یعنی مولف، متن و خواننده برقرار می کند، متن نوعی گفت و گوی خواننده با مولف است که از قدرت جادویی زبان و کلمه بهرمند شده است. از آنجایی که نظر نویسنده در بطن متن مستتر است و هر داستان دارای اشخاصی خاص، زبان خاص، محل وقوعی خاص و پیامی خاص است، در واقع کار خواننده آزاد کردن معانی و برداشتهایی است که میتواند از متن داشته باشد و کار این بستگی به اقتدار و اطلاعات خواننده، جنسیت خواننده ( زن یا مرد بودن)، طبقه اجتماعی، زیست گاه فرهنگی
که در آن پرورش یافته، سن خواننده و عوامل دیگری بستگی دارد که برداشت خود را از متن انجام دهد و با تفسیرهای گوناگون حتی دور از ذهن به معانی متعدد متن برسد و گاه در نوشته شریک شود
و داستان های فرعی دیگری به تصویر بکشد تا او را به دنیای خیال انگیز دیگری رهمنون نماید گاه با قهرمانان داستان خود پنداری یا دگر پنداری برقرار کند از طرف دیگر قدرت و نقش زبان است که
نویسنده میتواند به خواننده کمک کند تا دریافت خود را از متن به نحو مطلوب برساند و در تکثر و گوناگونی متن، به معانی و دریافت های واقعی دست یابد.
اما بازگردیم به کتاب 81 صفحه ای " با رنگی بدون اسم" که از ۱۱ داستان کوتاه تشکیل شده . نویسنده اش دستش پر از این حرفهاست: صور خیال و معیارهای شاعرانه در صفحه صفحه آن چشم نواز است. داستانها در مسیر پویایی سیر میکنند و حول محور ادبیات اقلیمی میچرخند، موجز و کوتاه هستند و از نظر فضای داستان طیفی طولانی را در کوتاهترین زمان ممکن بیان می کنند این شگرد با تنک حوصلگی خواننده امروزی سازگار است، حشو و زوائد ندارند و از وحدت خوبی برخوردار هستند.نویسنده با خلاقیت خود با آوردن تصاویر متعدد و از طریق زبان و کارکردهای خاص آن،توانسته با بیان هنری به چند لایگی اثر و پرسش برانگیزی به نوشته خود جلای خاص دهد. نزدیکی اثر به شکل عاطفی خاص. داستانهای این کتاب باز تابی از مشکلات روزمره جامعهای هستند که نویسنده خود در میان آن ها بالیده و نمو کرده است و روحیات، خلقیات و رفتارهایی که در شخصیت های داستان مشاهده میکنیم در بسیاری از انسان های اطراف خود شاهد هستیم و قهرمانان داستان، راویان صادقی برای خلق و خوی و رفتار اجتماعی ما هستند.
کتاب" با رنگی بدون اسم " را می توان از زوایای متعدد کاوید از جمله از نظر زیباییشناسی و دارا بودن صور خیال در جای جای کتاب، شخصیتهای اساطیری، عناصر و نامهایی مانند: رستم، سهراب، تهمینه، بهرام و..، عناصر بومی مانند نخل، بلوط، حنا،ظروف روی، عناصر زنانگی و حضور پر رنگ زنان در تمام صحنههای داستان، عناصر فرهنگی ، عناصر فولکلوریک ، عناصر روانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی و...اما یکی از اشکال شکل گیری داستان، پرداختن به غم مردن و غم نان است که در شکل گیری تمام یازده داستان پر رنگتر است از کشته شدن سهراب در داستان " آن سوی آینه" ، سایه خون در لایههای داستان سیال است. غرق شدن و مردن معلم مدرسه در " چی رو باید خاک کنیم" که نام داستان بیانگر محتوای آن است و در اکثر داستان ها نوعی براعت استهلال ادبی وجود دارد تا بوی مرگ را به مشام برساند. غم و ناراحتی که صدای کلاغان در داستان "بعد از هجده سالگی" به خواننده القاء میکنند، سایه شوم جنگ در داستان " دریا بر نمی گردد" با آژیرهای قرمز که بیانگر حمله و کشت و کشتار است و زمین های مین گذاری شده و ناو جنگی که وسط آب لنگر انداخته خبر خوشی را بازگو نمیکند. در داستان " باور " صدای توپ و تانک و دود و انفجار و طنین صدای مسلسل، مرگ را تداعی و جوان این داستان " آهی بلند به سردی چاله ی برف نشسته" میکشد و پدر و مادر خانواده از چشم انتظار ستون هایی سخن می گویند که برای جوان از جنگ برنگشته سر پا ایستاده اند. در داستان " معالجه " از غم نان عمو یادگار، که یادگار رشادت و جوانمردیست و مورد بیمهری قرار گرفته و از یاد رفته است. در داستان " صدای دل" مرد خانه برای جبران زجر زری خانواده اش، سفره دلش را تن مرمر سنگ مزارش باز میکند. داستان " نباید توضیح داد" وضع فلاکت بار معلمی را شرح میدهد که با دود سیگار و گچ غم های خود را تسکین می دهد و مورد
تمسخر قرار میگیرد. داستان " محاکمه " که طولانی ترین داستان کتاب است، قهرمان داستان ،
تیمور، که لبش را دو نیم کرده و قهوه چشمانش تلخ و نفس گیر است و داستان با خون سرخی که دهان
پنبه را رنگین ساخته ادامه پیدا میکند. داستان "چهل تکه "، داستان فقر و فلاکت زری است و از نامهربانی زندگی شهری و آپارتمان نشینی میگوید و گریه های مرد خانواده و بیل و کلنگ برای کندن گور فرشته.آخرین داستان " شمعدانی پشت پنجره است" از اتاق احیا و چراغ گردان آمبولانس میگوید و فضای جانکاه و مرگ و مرگ و مرگ.به راستی محل زندگی نویسنده این استان زرخیز و بلاکش، خوزستان، چقدر در شکل گیری مضمون و محتوای داستانها تاثیر داشته است.
این بود دری از درهای تو در توی کتاب " با رنگی بدون اسم".
خرم سعیدی – دهم آبان ماه 1401 شهریار .
نظرات
0