لطفا خودتان را معرفی کنید.
مجید رحمانی هستم؛ متولد قزوین
پارهای از فعالیتهای ادبی خود را نام ببرید؟
فعالیتم را سالها قبل با عضویت در سینمای جوان شروع کردم. ساخت فیلم؛ شرکت در کارگاههای داستاننویسی، و نقد فیلم در روزنامه از جمله فعالیتهایم در آن دوره بود. در آن سالها با یک فیلم در جشنواره سینمای جوان شرکت کردم که به عنوان فیلم برتر انتخاب شد. به تدریج از سینمای آماتور به داستان تمایل پیدا کردم که حاصلش سه رمان، و دو مجموعه داستان است. همچنین انتشار بعضی از داستانهایم در مجموعههای مختلف و همکاری در نوشتن یکی از سریالهای تلویزیونی، نوشتن دو فیلمنامه بلند سینمایی که در خانة سینما ثبت شده، داوری دو جشنواره داستانی، و کسب چند عنوان از جشنوارههای استانی و کشوری هم در این زمینه بوده است. در حال حاضر داستان نیز تدریس میکنم.
چه شد که دست به قلم شدید؟
انتخاب اولم سینما بود؛ آن هم با گرایش فیلمنامه. در جواب اینکه چه شد که دست به قلم شدم، نمیخواهم جواب رایج بدهم. اما به گمانم در حال حاضر راهی جز این کار ندارم.
آیا تحصیل و شغلتان با ادبیات مرتبط است ؟
دیپلمم مرتبط است؛ اما رشته دانشگاهیام نه. حتی شغلم با این رشته همخوانی ندارد، اما طی این سالها تلاش کردم که از ادبیات و داستان دور نباشم. گرچه یک دورهای هم فاصله افتاد.
آیا با انگیزه مالی به حرفه نوشتن ورود کردید؟
واقعیت این است که در ابتدا نمیشود انگیزه مالی را پیشبینی کرد. اصلا نمیشود در موردش فکر کرد. به خصوص هنری مثل نویسندگی. آن هم با این وضع موجود. با توجه به شرایط سرانه مطالعه کتاب در حال حاضر، تصمیمگیری سختتر هم میشود. فروش کتابها، تیراژ بسیار پایین آن مثال زدنیست. اما به هر حال تعریف نویسندگی به صورت حرفهای برمیگردد به همین. یعنی کسبِ درآمد دستکمی. البته منظور من نویسندگان برند نیست.
برای نوشتن پیش آمده مجبور به سفر و تحقیق شوید؟
اصلا نوشتن بدون تحقیق و سفر شاید ممکن نباشد. برای نوشتن رمان روزگار ملخ، به خاطر اینکه قسمتی از فضای آن در درفول بود، به آنجا سفر کردم. هر چند در دوران سربازی آنجا بودم، اما اینبار شهر را خوب گشتم. پای صحبت مردمش نشستم. شلمچه را دوباره دیدم. در مورد بقیه کارهایم، حتما به محلی که باید در مورد آن بنویسم میروم.
موقع نوشتن ویروس عاشق چه بخشی برایتان چالش برانگیزتر بود؟ چرا ؟
داستانهای ویروس عاشق به تدریج شکل گرفت. کاری که من کردم این بود: تکتک داستانها را به پایگاه نقد ارسال کردم. قبلا همین کار را در کارگاه ادبی قزوین به شکل دیگر انجام داده بودم. برای همین نوشتههایم، قبل از انتشار یک جورایی نقد شد. خیلی از آنها بازنویسی شد. اما یک مسئله پیش رویم بود. وقتی داستانها نقد میشوند، ممکن است شاهد اظهارنظر کاملا متناقض از سوی مخاطبین و یا منتقدین باشی. اما وقتی از بالاتر نگاه میکنی به یک جمعبندی کلی میرسی که میتواند به نوشتنت کمک بکند. این را به نویسندگان جوان میگویم و این تجربه من است. در ضمن نقد یک منتقد آگاه، با نقد مخاطب عام یک نکته دارد. نکتهاش این است که منتقد آگاه میداند چرا از یک داستان لذت میبرد، در حالی که مخاطب عام نمیداند چرا لذت برده است. اما چالش بعدی، مربوط به دوران پس از انتشار ویروس عاشق بوده که بهتر است حرفی در مورد آن نزنم.
برای انتخاب و خواندن کتاب آیا جنسیت نویسنده برایتان مهم است؟
نه جنسیت مهم نیست. من بیشتر کتابها را براساس توانایی نویسنده انتخاب میکنم. مطالعه هر دو گروه لازم است. خواندن آثار سیمین دانشور، غزاله علیزاده؛ بلقیس سلیمانی، زویا پیرزاد و خیلی از نویسندگان زن به اندازه خواندن آثار نویسندگان مرد مهم است.
به نظر شما چرا در سال های اخیر جمعیت زنان نویسنده از مردان بیشتر شده است؟
طی این سالها این روند را میبینم. جالب است. در همین دوره اردبیل بیشترین تعداد شرکت کننده خانم بودند. جواب این سوال برمیگردد به خود خانمها و جامعه. خب این سوال فقط در نویسندگی نیست. شما در شغلهای مختلف هم حضور زنان را نسبت به دورههای قبل میبینید. به هر حال همه عوامل در تغییر سهم دارد. اگر در گذشته و در آثار مردان، زنان یک موجود منفعل و مادر بچهها، یا فقط در آشپزخانه بودند؛ حالا در یک مرحلة گذار هستیم. یکی از دلایل آن تغییر جامعه سنتی مرد سالاریست. به نظر من، نگاه زنانه در آثار ادبی و داستانی، شاید بتواند به ملایمت و تلطیف جامعه کمک هم بکند.
اسم و ایده کتاب نوزاد هفتاد ساله از کجا آمده ؟
نوزاد هفتادساله رمانی در مورد شهرم است. این رمان را نسبت به بقیه کارهایم کمی راحتتر نوشتم. دلیلش این بود که قزوین، سرزمین خودم و آدمهایش را میشناختم. ایده کتاب برمیگردد به یکی از شخصیتهای داستان که از کودکی خاطرات زیادی ازش داشتم. شخصیت او و زندگیاش اصلا خود داستان بود. دختری ترشیده و شیرینعقل که سیده بود. این دختر در همسایة مادربزرگم بود. من ادعایی در مورد رمان ندارم. اما استقبال خوب بود. در ضمن ادعایی هم در مورد رئالیسم جادویی این کار ندارم. اما با توجه به شکل کار، اسمی انتخاب کردم که یک جورایی رئالیسم جادویی هم باشد. چون داستان از زبان جنینی در شکم مادرش تا تولد و زندگیاش در سن هفتاد سالگی است.
در روزگار ملخ به چه پرداختهاید؟
اقتباس از یکی از داستانهای شاهنامه؛ داستان سیاوش. دو هدف داشتم. اینکه با خواندن این رمان، مخاطب از فرع به اصل آن یعنی شاهنامه برود. هدف دومم برمیگردد به اینکه در اقتباس و یا برداشت، نویسنده مجبور است مطالعه و تحقیق بکند.
نظرتان در مورد جشنوارهها بهویژه آل جلال چیست ؟
جشنواره جلال به هر حال مهم است. بالقوه ظرفیتهای زیادی هم دارد. چون امکانات مالی زیادی نسبت به بقیة جشنوارهها دارد. نمیدانم، اما خیلی دوست دارم، نگاه این جشنواره به نویسندگان و آثارشان خیلی خاص نباشد. همه جور آثار در آن دیده بشود. اما جشنوارهها میتوانند کمک کننده باشند. برعکس آن دسته از کسانی که فکر میکنند سفارشی نویسی است، به نظر من یک نویسنده با لحاظ کردن دیدگاه خودش، باید بتواند در موضوعات مختلف بنویسد. به عبارتی، نویسندگی، الهام و غریزی، یا جوششی نیست.
آیا فکر میکردید ویروس عاشق برگزیده جشنواره جلال بشود؟
نه فکر جشنواره و پیشبینی نبودم
از تجارب این چند سال نوشتن برایمان بگویید؟
به جوانترها میگویم: نویسندگی فقط نوشتن نیست. خیلی هم با محک جایزه شناخته نمیشود. نویسندگی، خود را محدود کردن به اثر هم نیست. هر وقت ترس از ننوشتن در وجود شکل گرفت؛ قدم بزرگی در این راه برداشته شده است. دیگر اینکه داستان در طول زمان نوشته میشود. این را به این خاطر میگویم که خیلیها با عجله مینویسند و افتخار هم میکنند و انتظار دارند که تعریف و تمجید شوند. نوشتن داستان در طول زمان شکل میگیرد، یعنی صبر و حوصله، یعنی بازنویسی مکرر.
توصیه شما برای عشاق قلم؟
اگر واقعا علاقه هست، شرکت در کارگاههای ادبی و کلاسهای داستان نویسی و از هم مهمتر خواندن مداوم کتاب و آثار ادبی است.
نظرتان در مورد آموزش نویسندگی در فضای مجازی چیست؟
دنیای مجازی میتواند کمک کند، به شرطی اینکه منبع آن معتبر باشد. نکته مهمتر این است که هیچکس نمیتواند ادعا کند با شرکت در کلاس نویسنده شده است. بسیاری از بهترین نویسندگان ما اتفاقا در دورانی ظاهر شدند که بحث آموزش به شکل الان وجود نداشت.
آرزوی آقای رحمانی برای ادبیات ایران عزیزمان؟
آرزوی حال خوب برای همه به خصوص نویسنده. چرا که انسانِ خسته از کار میتواند بنویسد؛ اما وقتی کلافه باشد نمینویسد.
نظرات
0