گفتگوی دکتر مهدی بیرانوند با امین افضل پور، پیرامون "طراشعر"
1-جهان شعر را چگونه می بینید؟ از این شیفتگی، بیشتر بگویید؟
با سلام و درود . صحبت از جهان شعر شد. بی شک با ظهور دنیای مدرن و تکنیکالیسم انسان به عنوان موجودی با عقل و فرهنگ و تفکر به دنبالِ خلق دنیاهایی غیر ازدنیای طبیعی بود که یکی از این جهان ها جهان شعر است. شعر به معنی شعور و آگاهی است و سخنی منظوم و دارای ریتم و آهنگ و وزن است که بعد از نیما درایران شعر سپید معنای دیگری را برای شعر برگزید که موسیقی کلام به جای وزن ایفای نقش نمود. شعر نه تنها یک دیسکورس (گفتار) است بلکه نوعی گُفتاوردِ بی بدیل است که براساسِ محیط و اقلیم و جغرافیای طبیعی و جغرافیای فکر شاعر به وجود میآید . یک تولید اجتماعی است که در هر برهه ای از زمان یک بازده ی زمانی خاص را به نمایش میگذارد. نه تنها شیفتگی درزبان آن است بلکه آشفتگی و از حالتی به حالتِ دیگر که به آن بنده دگرگونی میگویم در قابوس و صورت و سیرت آن ایجاد میشود. درهرزمانی با قواعد ، زبان و فرهنگِ متفاوتی خودش را نشان میدهد که این مهم ریشه درنوع تحولات اجتماعی، صنعت، تکنولوژی و انقلاب ها نیز دارد که با خود خیلی از مفاهیم را خلق میکنند و شاعر تابع شرایطِ اجتماعی و سیاسی جامعه درحرکت است و هرزبانی که دریک برهه ی زمانی و دریک مکان به وجود میآید درواقع زبان شاعر هم محسوب میشود. جهان شعر جهان آموخته ها و آمدنی هاست و درخود معانی و مصادیق فراوانی را به نمایش میگذارد. تاریخی دیرینه دارد و درهر دورهای جهان اش با جهانِ دوره ی دیگر درتفاوت بوده است. به نظرم نوعی شورش درونی و غیر منتظره است و از این نگاه زمانی میتواند جهان تلقی شود که شاعر با یک سطر و یا یک بیت جهانی را به تصویر میکشد. تابه امروز تعاریف بسیاری ازآن شده که درهرزمان و مکانی تعریف مختص به همان دوره را میتوان از آن برداشت کرد و اصولاً یک تعریف کلی و جامع را نمیتوان ازآن داشت چرا که درحالِ پوست اندازی و گونه به گون شدن است و درهر لحظه ای ممکن است که لباسِ آن تغییر کند. جهان شعر جهان دیدنی ها و شنیدنی هاست و کاملاً مؤلفه های آن با نثر و زبان و البته فرهنگ عامه فرق میکند . دکتر شفیعی کندکنی شعر را :« گره خوردگی عاطفه و تخیل می داند که در زبانی آهنگین شکل گرفته است.» و دراین تعریف پنج عنصر اصلی دیده میشود که هر شعر ، به گونه ای از هر کدام از آن پنج عنصر برخوردار است که میتوان به عاطفه، خیال، احساس ، من فردی – شخصی و منِ اجتماعی اشاره نمود اما باز این تعریف از شفیعی کدکنی نمیتواند تعریفی جامع الاطراف باشد چرا که امروزه شعر دیگرآن حالت عاطفه، احساس و صورِ خیال خود را از دست داده و به جای آن شعر عقل و تجربه و شعرزبان جایگزین شده است و امروزه صحبت از شعر پسا زبان میشود که دارای مؤلفه های خاص خودش درجهان امروز است.
2-طراشعر را تعریف کنید؟ شعر در تلفیق با طراحی است؟ یا شعر و تصویر برای حروف؟ شما درسبک طراشعرطرح تلفیق طراحی و شعر یا همان طراشعر چگونه پدیدار شد و چه روندی را طی کرده تا به این پختگی دست یافته است که به سوژه احترام میگذارد؟طرا از سه کلمه ی اولِ طراحی اقتباس شده است و به معنی طراحی شعر می باشد. طراحی شعر با کلماتی کوتاه دربافتی بلند شکل میگیرد و برروی یکی از حروف کلمات و یاچند حروف یک طراحی خاص که با متن همگون و همخوان باشد،حاصل میشود . طرا شعر نوعی ژانر ادبی کوتاه ست که درآن طراحی وجود دارد و اصولاً شاعر هم به معنا و هم به تصویر و زیبایی زبان توجه دارد. تکنیک دیگر که درشعر تصویری و به خصوص طراشعر ، دیده می شود، استفاده از جزئیات دقیق و خاص است . شاعران غالباً به جای استفاده از زبانِ کلی یا مبهم ، کلماتی را انتخاب می کنند که تصویر روشنی را درذهن خواننده ترسیم می کنند. برای مثال: ممکن است شاعر به جای گفتن«یک گل» آن را :«گُل رز ظریف و زرشکی » توصیف کند. این جزئیات خاص باعث می شود که تصاویر جذاب تر شوند اما درطرا شعر شاعر نه تنها به توصیف اکتفا نمی کند بلکه شکل و شمایل را توأمِ با مفهوم طراحی میکند.» درطرا شعر آنچه به دید و ذهن می رسد آن است که دردنیای هنر، شعر تنها به کلمات محدود نمی شود و شعر بصری ، شکلی منحصر به فرد و گیرا از بیان ، قدرت زبان را با زیبایی عناصر بصری درهم میآمیزد و تأکید مؤکد برآن دارد که شاعران بصری با هر ضربه قلم مو، رنگ ها و اشکال با دقت چیده شده، یا عکس های متفکرانه ثبت شده، روایت های قدرتمندی را خلق می کنند که فراتر از شعر سُنتی است.آن ها ایده ها و احساسات پیچیده را از طریقِ تصاویر، نمادها و ترکیب بندی های بصری به هم منتقل می کنند. شعر هم درتلفیق با طراحی به وجود میآید و هم این که ابزار این طراحی حروف و کلمات اند.
نقاشی با واژگان درطراشعر نقشی سازنده دارد اما توجه به سایر موارد شعر اعم از اندیشه و زبان و رویکرد ِاجتماعی هم مهم است و البته درطراشعر با همه ی واژگان شما طراحی نمیکنید بلکه شاعر برحرف و یا حروفی از واژگان تأکید دارد. واژگان با طرحی که صورت میگیرد نوعی هم خوانی و هم معنایی ایجاد میکنند. برای هرکاری باید تلاش و کوشش بسیارکرد و طراشعر نیز ریشه درتلاش و کوشش شبانه روزی بنده دارد و سال ها این ایده درذهن من بوده تا که به نظر و نوشتارمکتوب تبدیل شده و برای اولین بار درفوریه ی2019 شکل و شمایل گرفت و تا به امروز درمسیرآن درتلاش و ممارست هستیم و من احساس میکنم کارنیکو کردن از پُرکردن است که شما با بسیار ممارست کردن دریک کار میتوانید به یک قطعه ی هنری زیبا و ماندگار دست یابید و کم گویی و گزیده گویی بسیار مهم است تا که جهان از اندک شما پُر شود که امیدوارم بتوانیم دراین راستا کاری به سرانجام برسانیم. هرکاری از خامگی شروع میشود تا به پختگی میرسد. بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صوفی نشود صافی تادرنکشد جامی.با این تفاسیر هنوز هم معتقد برآن نیستم که طرا شعر به پختگی رسیده بلکه درراه هستیم و راهی هنوز با گاهی آهی درراهی مواجه هست و طبیعت هنر و شعر همین است که به معنی نرسیدن است.
3-آبشخور شعر در ناخودآگاه است یا خودآگاه؟ آیا شعر باید سرود یا ساخت؟ صحبت از آبشخور شعرکردید و ناخودآگاه و خودآگاه. به نظرم شعر هم آبشخور درناخودآگاه دارد و هم فراخورِآن ریشه درخودآگاه دارد. تا به خودآگاهی نرسیم به ناخودآگاه خویش پی نخواهیم برد. اما به نظرم شعر نوعی خودآگاه ست که درناخودآگاه شاعر متولد میشود. خیلی از رفتارها و رویکردهای اجتماعی ما از ضمیر ناخودآگاه ما شکل میگیرند و آگاهی ما از آن خبر ندارد . شعر اگرآمدنی باشد درواقع درجهانِ ناخودآگاه ما شکل میگیرد و البته نوعی دل آگاهی محض هم هست که به نظرم شعر ریشه دردل آگاهی شاعر و طبیعت دارد که پی آمد این دل آگاهی منجر به خودآگاهی و ناخودآگاهی هم میشود. یک شورش غیر منتظره است که نسبتی با ناخودآگاه ما نیز دارد.شعر را هم میتوان سرود و هم میتوان ساخت. دردنیای دیروز آمدنی بود ولی دردنیای امروز آموختنی است و چون آموختنی است بنابراین ریشه دربرساختگی هم دارد و شعر عقل همان شعر ساختنی است . دردنیای دیروز قریحه ای خدادادی بود اما دردنیای امروز صنعتی هم شده و دیگرآن حالتِ سُنتی و آرکائیک را ندارد بلکه آکادمیک است.
4- گاهی در ساده ترین لحظات، یک خلق هنری رخ می دهد؛ آیا برای شما هم اینگونه بود؟ و زمان شروع رسمی طراشعر را بگویید؟بله همین طوراست. به نظرم ساده ترین لحظات سخت ترین رویدادها را به تصویر میکشند و یا زیباترین حسی را به وجود میآورند که این حسِ پیامدی هنرگونه را به مخاطب میرساند. شعر فرزند لحظه هاست و خلق شاهکارهای هنری درهمان جهان لحظه ایجاد شده که درمن نیز چنین چیزی بوده و هست. انسان با لحظه ها زندگی میکند و رابطه ی عمیقی فی مابین لحظه ها و هنر و شعر وجود دارد. اگر شعر آمدنی باشد درواقع شاعر تابعِ لحظه ها و فی البداهه است و اگر شعر ارتجال باشد درواقع عقل درسُرایش دخیل است. این که چه ساعت و چه روز و ثانیه ای طراشعر درمن اتفاق افتاده مهم نیست مهم خود ِاتفاقی است که درهنر میافتد که این اتفاق هم دردنیای درون من ایجاد شده و البته مهم تر این که درمعرض اتفاق قرارگرفته ام که به فوریه 2019 مرتبط میشود. من ذاتاً و اصولاً نقاشی را از بچگی دوست داشتم و با طراحی رابطه ی خوبی داشتم و البته شعر را هم بسیار دنبال میکردم تا که بعد از تغییرچندین رشته ی تحصیلی باز به طراحی و شعر روی آوردم. با خواندن اشعارکانکریت و اشعار دیداری و تصویری شعرای ایران و کارهای طاهره صفار زاده و مهرداد فلاح و سایرین و مطالعه ی شعر تصویر به این سبک و گُفتارهنری علاقه مند شدم و به دنبالِ طرحی جدیدتر بودم که خوشبختانه درمسیر افتادهایم که امیدوارم رهروی خوب برای جامعه ی شعر باشیم.
5-جایگاه بصری در سبک شعری شما چگونه جایگاهی ست؟ شعر اصولاً دو جایگاه دارد. یکی بصری است و آن دیگر سمعی. یعنی یا تصویر و تصویرسازی را برای مخاطب به ارمغان میآورد و یا که خوانده و شنیده میشود و دردلِ این خواندنی ها شما به معانی خاصی دست مییابید که با برداشتِ شما همراه است. جایگاه شعر ما تقریباً جایگاهی بصری - سمعی است چرا که هم میتوان شعر ما را دید و هم خواندنی و شنیدنی است. با استفاده از کلمات به دنبال معنا و تصویرسازی هستیم و بخش عمدهای از طراشعر سمعی است و بخش دیگر آن بصری است.
یعنی شعر من هم دیدنی است و هم خواندنی و ارتباط عمیقی فی مابین این دو وجود دارد البته تا رسیدنِ به آن جایگاه که شما فرمودید کاربسیار باید کرد و اکنون این ایده مسیر خودش را پیدا کرده است و من اعتقاد دارم هرسبکی باید مسیرش را انتخاب نماید و درمسیر بیفتد که اگر چنین باشد مابقی مسائل به مرورِ زمان حل میشود و بسیار سُراغ دارم افرادی را که مسیرِ سبکِ خودر ا پیدا نکردهاند و هنوز هم شعر میگویند که این روند خوشایند نیست و بایستی حتماً مسیر را پیدا کرد. پیدا کردن مسیر به جایگاه و پایگاه شعر شما کمک میکند تا که هم خود و هم شعرِ خود و هم جامعه را به خوبی پیدا کنید.
6-در حروف تصاویر و ناگفته هایی نهفته است. آیا این دغدغه را دارید که همه ی حروف را در قالب طراشعر درآورید؟ چرا تاکنون این اتفاق رخ نداده است؟ پرسش خوبی کردید. قبل از ما افراد زیادی این کار را کردند و سبک ما بیشتر روی ناگفته های شعر تصویری است و باید سبک جدیدی را خلق نمود. به تصویر کشیدن حروف و یا کلمه از ایده های من است و ممکن است که یک سطر را هم طراحی نمائیم اما توجه به گفته های دیگری و یا همه ی حروف را درقالب طرا شعر درآورم فعلن ندارم چرا که این کار را قبلاً انجام دادهاند. درطرا شعر بیشتر حروف یا یک حرف طراحی میشود که فرآیند معنایی خود را با سایر سطرها برقرار میکند.نقاشی با کلمات اگر چه یکی از تعاریف طرا شعر میتواند باشد اما کار من و البته تمرکز من بیشتر روی نقاشی باحروف است و شاید بعداً یک کلمه را طراحی نمائیم یا یک سطر را ولی هدفی ندارم که تمام سطرهای شعر نقاشی شود چرا که باید یک عدالت و دموکراسی را فی ما بین کلمات و طراحی رعایت و حفظ نمایم. درطراشعر یک متنی که هنرمندانه است ابتدا آورده و نوشته میشود و بعد طراحی برروی یکی از حروف شکل میگیرد که ارتباط معنایی و واحدی را با متن دارد.
7-طراشعر شما این مهم که مراعات نظیر درجهان معاصر تصویری کرده است، آیا ممکن است دیگر سُرایندگان طراشعر به دنبال تصویر گم شده ی شعرشان باشند؟ شعرنقاشی است و نقاشی هم شعر است و یکی از مؤلفه های شعر همان تصویر سازی است و اصولاً بایستی هرشعری، تصویر داشته باشد و صنعت مراعات نظیر و صنعتِ ایجاز نیز درطرا شعرجایگاه قابلِ توجهی دارند و این نظیر آفرینی ها درواقع به تصویر شعر و زبانِ شعر استعانت خواهند کرد. بستگی به نوع شعر و جنسِ شاعردارد و البته رویکردی که به جامعه و طبیعت میتواند داشته باشد . ممکن است که برخی از شعرا این دغدغه را داشته باشند درشعرکانکریت وتصویری چرا که درچنین مدل هایی بی شک سُرایندگان به دنبال تصویر گُم شده ی خود درشعر هستند و قطعاً میخواهند که این تصویر را پیدا و برجسته نمایند چون دغدغه ی اساسی و بنیادی آنهاست.
8-کمال شعر خود را در کدام نقطه گفتمان شعر میجوئید؟ دردنیای امروز چیزی به نامِ مطلق گرایی و کمال گرایی بی معناست و بهتر است بگوئیم اهمیت که فکر میکنم طراشعر چون کوتاه و خواندنی است و تصویر درآن وجود دارد از اهمیت و اولویتی برخوردارباشد و البته با توجه به دنیای نسبی گرایی و جهان پست مدرن دیگر اسطوره سازی و افسانه پروری کمرنگ شده و هر ژانری میتواند مختص به هدف و جامعه ی هدف خودش باشد. هر سبکی از حیثِ مبانی نظری و عملی باید به اِکمال برسد اما این اِکمال به معنی مطلق بودن هم نیست . باید به نرسیده ها رسید و انسان با فکر همیشه درراه است که این درراه بودن خود نوعی کمال است.
9- "شوریدگی" در این همه منطق و به نوعی معماری و طراحی در شعر شما چگونه هنوز حیات دارد؟ و تلاقی جنون و منطق را به رخ میکشد که اصطلاحاً شعرهایتان دچار منطق زدگی نشده است؟ شوریدگی یکی از شورش های رفتاری خودِ شعر است . شعر یک شورش و یک شوریدگی دارد که باید این دو به روح و روانِ جامعه تلنگری بزنند. فکر میکنم شعر منطق و زبانِ منطقی سرش نمیشود و بیشتر زبان مجاز است تا حقیقت . چرا که درمنطق زدگی شما درچارچوب صحبت میکنید که اصولاً چنین چیزی درنثربیشتر نمایان است اما درشعر هیجان و احساس و نوعی از خود بی خود شدن وجود دارد که ممکن است درشعر ما هم باشد و من نمیتوانم از شعرم تعریف کنم قضاوت با جامعه است و باید منتظر ماند تا که ببینیم آیا این شوریدگی که شما میفرمائید وجود دارد یا خیر و یا که شعر من منطقی است یا به دنبالِ رفع منطق زُدایی یا منطق زدگی است. منطق زدگی به معنی آن است که یک شعر با اصولِ منطق رابطه ای ندارد و منطق زُدایی یعنی این که شاعر میخواهد زبانِ منطق را درشعر حذف کند که باز بستگی به ایدئولوژی ، منطق ، زبان و فرهنگ شعرِ شاعر و خودِ شاعر دارد.
10- اگر دوست دارید از جهان طراحی برایمان بگویئد و طرح های دیگر که بر سیمرغ اندیشه هایتان مینشیند بگویید؟ جهان طراحی یک جهان زیبا و دوست داشتنی است. درهنرهای زیبا تعریف طراحی آمده است: به خلق عناصر تصویری بر پایه ی خطوط اطلاق میشود . یعنی شما ابتدا یک ایده را درذهن میآورید و این نقشه را برروی بوم یا کاغذ طراحی میکنید. درشعر ابزار شما کلمات اند و درموسیقی نُت حرف اول را میزند و درپیکرتراشی قلم ابزار شماست و درادامه میتوانید با ایجاد تنالیته و سایه روشن یا ایجاد تضادهای نوری به ایجاد یک حجم سه بعدی منتج برسید . یک طراحی میتواند یک آبجکت بصری، یک مفهوم ، یک احساس ، یک تصویرکاملاً رئالیستی یا حتی یک کار آبستره باشد. درکل جهان طراحی جهان ممارست فکر و تمرینِ ذهن درجهتِ نیلِ به یک احساس یا مفهوم و یا تصویر بکر و زیباست و به طورِحتم کاراکترها و شخصیّت طراحی منظور سوژه نیست ، بلکه منظور و مقصود عمل و نتیجه ی کار است و از فرم و اشکال هندسی نشأت میگیرد و نه مانند نقاشی از رنگ و لایه های رنگی که البته درجهان طراحی روش و شیوه ها متفاوت است و طراحی درجهان امروز جهانِ تفاوت هاست و طراحی یک هنرگرافیکی است . طراحی به مثابه ی پایه و بنیادی برای هنرهای دیگر شناخته شده و تا به امروز دچارِ دگرگونی و حالت های متعددی گردیده و امروزه تعاریف بسیاری ازآن به دایره ی نمایش آمده است . دردنیای امروزطراحی بستگی به نوع بستری دارد که انتخاب میکنید و اصولاً پرسش این است که چه چیزی را میخواهیدبر این بستر طراحی نمائید و ازچه مؤلفه هایی باید درطرح استفاده نمود. من علاقه ی زیادی به طراحی دارم و درحالِ حاضر به دنبالِ همین نوع از طراحی یعنی«طراشعر» هستم و سیمرغ اندیشه ی من به دنبال پروازهای بلندتر درآسمانِ «طراشعر»است که امیدوارم این مهم عملی تر شود.
11-با توجه به اینکه طراشعر تکرار راهی رفته نیست، آیا پروسه ای برای ساختارمند کردن این سبک دارید؟آیا قصدی برای تئوریزه کردن این سبک شعری خود دارید؟ حتماً تئوری های دیگری هم دارم که باید به مرور زمان به آن ها برسم . درحالِ حاضر به دنبالِ ساختارمندکردن مؤلفه های طراشعر هستم و اگر بخت و اندیشه یاری کند و عمری باشد میخواهم که طراشعر را تئوریزه ترکنم و درآینده ی نچندان دورحتماً مانیفست اصلی طراشعر را خواهم نگاشت . البته مبانی هنری طرا شعر که بانگاشتنِ علیرضا نصیری خانقاه و با ایده ی خودم و کاری کار گروه است فعلاً کافی است ولی درآینده مانیفست کلی آن با گروه راهبری و اتاقِ فکربنده نوشته خواهد شد. هرسبکی ابتدا یک راهِ علمی دارد و من بعد یک راهِ عملی که بعد از اتمام ِراهِ علمی حتماً راهِ عملی دنبال و به انجام خواهد رسید.
12- در پایان چگونگی شکل گیری یک طراشعر را بگویید؟آیا تصویرحروف قبل از جاری شدن شعر بر شاعر ساخته میشود؟هرسبکی قواعدی دارد. اگر شعرآمدنی باشد که چه بهتر و بعد از شعرآمدنی شما طراحی بر روی حروف را انجام میدهید و باید رابطه ی معنایی فی مابین سطرها و متن با حروفی که طراحی میشوند، وجود داشته باشد. شعرآمدنی است و وقتی اندیشه ی شما شروع به تولید میکند و درذهنِ شما تصویری ساخته میشود درواقع این تصویر توسط کلمات نوشته میشودو بعد بر روی حروف طراحی صورت میگیرد. من اعتقاد دارم شعر ابتدا درذهن طراحی و تصویر میشود و بعد توسطِ کلمات نوشته میشود و دوباره همین تصویر خودش را مصوّر میکند و البته طراحی برروی حروف هم خود نوعی طراحی است که با کمک فکر و اندیشه و ذهنی پراگما شکل میگیرد.امیدوارم که طرح دلتان با حروفِ عشق طراحی شود و "طراشعر" همان کشیدنِ حروفِ عشق با قلم دل است.
نظرات
0