گلچینی از فرهیختگان عرصه اطلاع رسانی بوده که در توسعه آگاهی عمومی ایفای نقش می نمایند
اخبار فوری
آخرین اخبار
نگاهی به اوضاع علمی ایران زمان حمله مغول – دکتر رقیه خانمحمدزاده
با  توجه به وضع سياسي و اجتماعي نيمه دوم قرن پنجم و قرن ششم و اوايل قرن هفتم و قدرتي که علماي ديني يافته بودند و تعصب شديد فقها و علما و سلاطين و امرا و رجال در عقايد مذهبي خود، ضعف علوم عقلي معلوم و آشکار است.

*وضعيت علمي ايران در آستانه ي تهاجم مغول

**انحطاط علوم

با توجه به وضع سياسي و اجتماعي نيمه دوم قرن پنجم و قرن ششم و اوايل قرن هفتم و قدرتي که علماي ديني يافته بودند و تعصب شديد فقها و علما و سلاطين و امرا و رجال در عقايد مذهبي خود، ضعف علوم عقلي معلوم و آشکار است.

فلسفه و علوم عقلي در اين عهد که مورد
مطالعه ماست با مقاومت شديد اهل شرايع و اديان و علي الخصوص فقهاي اسلامي مواجه گرديد.
علت اين مخالفت آن است که از اوايل قرن پنج به تدريج علماي مذهبي ، خاصه علماي سنت و حديث و معتقدان به ظواهر احکام و آيات در ميان مسلمانان قوت يافتند و به پيروي از هم فکران سابق خود هرگونه بحث و استدلال و توسل به عقل را براي حل معضلات ديني زائد و مقرون به جسارت دانستند و از آن جمله بود علوم فلسفي و حکمي که از آغاز امر در ميان مؤمنين با بي ميلي و کراهت مواجه شده بود.

انحطاط علوم اسلامي در حقيقت از موقعي در ممالک اسلامي آغاز شد که متعصبين اهل سنت و حديث و فقها توانستند مبارزان خود را از فلاسفه و حکما و معتزله در بغداد شکست دهند، يعني از اوايل قرن چهارم به بعد. (صفا، ۱۳۳۶: ۲۷۱\۲)

در مدارسي که از قرن پنجم به بعد در خراسان و سپس در عراق و ديگر نواحي ممالک اسلامي ايجاد شد ، تعليم و تعلم علوم عقلي ممنوع بود و جز ادبيات و علوم ديني چيزي تدريس و تحصيل نمي شد و اين امر طبعاً از رونق و رواج علوم عقلي و توجه طلاب علم به آن ها مي کاست.

قوت صوفيه در عهد مورد مطالعه ما نيز بلاي بزرگي براي علوم عقلي علي الخصوص فلسفه و استدلال، که آن را براي درک حقايق کافي نمي شمردند، گرديد و اين طبقه با همه علوم مخالف بودند و آن ها را حجاب حقيقت مي پنداشتند.

با غلبه ايوبيان و مماليک آنان در نواحي غربي اسلامي و تسلط عده اي از غلامان و سرداران ترک نژاد در بازمانده ممالک سلجوقي، که هيچ يک را حوصله فهم علوم عقلي و ترويج علم و تشويق علما نبود، کتابخانه هاي عظيم بر باد رفت و حوزه هاي علم برچيده شد و علوم عقلي که با آن همه رونق و شکوه در تمدن اسلامي استقبال شده بود راه اندراس و انطماس گرفت.(صفا، ۱۳۳۶: ۲۷۴\۲)

در علوم رياضي به نام و اثر چند استاد بزرگ در اين عهد باز مي خوريم.
رياضيون و منجمان اين عهد در دستگاه امرا و رجال ، اهميت وافر خود را هنوز از دست نداده بودند و علماء ديني هم نتوانسته بودند با مخالفت هاي فراوان خود با علوم، از عهده پيش گيري از آنان برآيند.
بعضي از مؤلفين رياضي اين عهد آثار مشهور خود را به زبان پارسي نوشته اند و اين از اختصاصات اين دوره است که تأليف کتب به زبان پارسي در علوم مختلف متداول و معمول گرديد. (صفا، ۱۳۳۶، ۳۰۹\۲)

در طب از اين دوره چند اثر مشهور داريم که مهم ترين آن ها به فارسي نوشته شده است. در اصول پزشکي علماء اين عهد از آن چه در اواخر دوره مقدم، خاصه به وسيله ابن سينا انجام شده بود، پيشتر نرفته اند ، ليکن اهميت آنان و علي الخصوص سيد اسماعيل جرجاني در آن است که تأليفات اساسي مهمي به زبان پارسي در اين علم به وجود آورده و از راه ضبط بسياري از اصطلاحات طبي فارسي متداول در آن زمان خدمتي شگرف به زبان پارسي کرده اند. (صفا، ۱۳۳۶: ۱۴-۳۱۳\۲)

**اوضاع ادبي ايران از اواسط قرن پنجم تا اوايل قرن هفتم هجري

**وضع عمومي زبان و ادب فارسي

دوره مورد مطالعه ما يکي از ادوار بسيار مهم و ارزنده ادب فارسي است.
زبان و ادبيات فارسي در اين دوره به نحو شگفت آوري توسعه و رواج يافت. (صفا، ۱۳۳۶: ۳۲۵\۲)
شعر فارسي در نيمه دوم قرن پنجم و قرن ششم تا آغاز قرن هفتم از همه حيث در مراحل کمال و مقرون به تنوع و تحول بوده است.
نخستين امري که در شعر فارسي اين عهد مي تواند مورد توجه قرار گيرد آن است که سبک شعر فارسي در اين دوره در سير تکاملي خاصي قرار گرفته بود.(صفا، ۱۳۳۶: ۳۳۵\۲)

*مراکز تعليم

نيمه دوم قرن پنجم و قرن ششم و اوايل قرن هفتم، از حيث کثرت مدارس و اهميت آن ها، مهم ترين دوره تمدن اسلامي است.
نخستين نکته اي که بايد درباره مدارس اين عهد گفت آن است که اين مراکز با آن که در دوره مورد مطالعه ما از هر عهدي بيشتر و وضع مالي آن ها از هر زمان بهتر بود، خود وسيله يي براي جلوگيري از نشر علوم عقلي و سبب رواج زبان عربي و ضعف زبان پارسي بوده است. اين مدارس را معمولاً عده اي از مردم دين دار براي کسب ثواب اخروي و خدمت به دين و نشر علوم ديني بنا مي کرده و املاک بسيار بر آن ها وقف مي نموده اند. (صفا، ۱۳۸۱: ۲۳۱\۲)

**مدارس نظاميه

مهم ترين مدارس اهل سنت در اين عهد به امر نظام الملک وزير مشهور سلاجقه احداث شد. اهميت اين مدارس که خاص شافعيه بوده به حدي است که بعضي از مؤلفان قديم را به اشتباه افکنده و بر آن داشته است که نظام الملک را نخستين باني مدارس در اسلام بشمرند. (صفا، ۱۳۳۶: ۲۳۴)

**خانقاه ها

غير از مدارس که محل تعليم علوم قشري ديني و جز حوزه هاي درس خصوصي فلاسفه و علما، مراکز ديگري در اين عهد براي تعليم وجود داشت که قابل ذکر است و آن خانقاه ها يعني محل تعليم صوفيه است. (صفا، ۱۳۳۶: ۲۵۰\۲)

**کتابخانه ها

کتابخانه هاي ايران در اين عهد شمار و حدي نداشت.
در بيشتر شهرها کتابخانه هاي خصوصي و کتابخانه هايي که بر مساجد و مدارس وقف مي کرده اند، به حد وفور وجود داشت و علاوه بر آن ها کتابخانه هايي در خارج از مراکز ديني موجود بود که به نام بانيان آن ها شهرت داشت مانند کتابخانه شاپور بن اردشير در بغداد که به سال ۴۵۱ ق. طعمه حريق گرديد. (صفا، ۱۳۳۶: ۲۵۱\۲)

سرزمين خراسان بزرگ و فرارود همواره از مراکز علم و فرهنگ ايران محسوب مي شده و در اعصار تاريخ در برگيرنده هسته هاي متعدد فرهنگي و از جمله کتابخانه هاي بزرگي بوده است.
شهرهاي اين بخش از ايران و به ويژه بخارا، مرو، بلخ و نيشابور از پيش از اسلام و در سده هاي سوم هجري تا هجوم مغولان (در سده هفتم هجري) به ايران مرکزيت داشتند.
بسياري از بزرگان علم و فرهنگ ايران در اين دوران از آن بلاد برآمدند و فصل هاي درخشاني بر تاريخ فرهنگ ايران و جهان افزودند.
در ميان شهرهاي ياد شده شهرهاي مرو و بخارا و نيشابور از حيث وجود کتابخانه هاي بزرگ معروفيت بسيار زيادي داشتند.(فرشاد، ۱۳۶۶: ۸۳۲)
فراواني مدارس و مراکز تعليم و وجود کتابخانه ها و تشويقي که از علما مي شد، باعث رواج شعب مختلف علوم ديني و ادبي در اين دوره گشت چنان که کمتر شهر و دياري در اين دوره بود که از وجود حوزه هاي متعدد تعليم و مفسرين و محدثين و فقها و متکلمين و ادبا خالي باشد. (صفا، ۱۳۳۶: ۲۵۲\۲)
در ايران دوره اسلامي از قرن دوم و سوم به بعد اين سنت معمول بود که در بسياري از مساجد که در بلاد اين کشور ايجاد شد ، بنا بر اطلاعات و شواهدي که در دست داريم حوزه هاي تدريس داير بود و از آن جمله است در سيستان و بخارا و بلخ و هرات و فارس و غيره.
در نيشابور که تا حمله مغول از امهات بلاد اسلامي بود از اين گونه مساجد بزرگ که مرکزيت تعليم داشته باشد بسيار وجود داشت مانند مسجد مطرزي و مسجد قديم نيشابور و جامع منيعي. (صفا، ۱۳۷۱: ۲۶۳-۲۶۴\۱)
غير از مساجد که مدت ها از مراکز مهم تعليم بود ايجاد اماکن خاصي براي تعليم علوم ديني و ادبي به نام مدارس معمول شد و ايرانيان در ايجاد اين مدارس از ميان همه ملل اسلامي سمت تقدم دارند. (صفا، ۱۳۷۱: ۲۶۵\۱)

**تاريخ نگاري

بر تمامي متخصصان تاريخ نگاري پوشيده نيست که تا آغاز دوره ي مغول سده هفتم / سيزدهم اثري پديد نيامد که تاريخ ايران را از آغاز تا دوره ي مغول در شمول خود داشته باشد. آثار تاريخي سده هاي نخستين اسلامي، بيشتر مبتني بر منابع زبان هاي بيگانه به خصوص زبان عربي بود. (اشپولر،۱۳۸۸: ۹).
افسانه هاي ريشه دار که کل تاريخ شناخته شده ايران را در بر گرفته، در ادوار بعد، به خصوص در زمان سلطنت ساسانيان (سده سوم تا هفتم ميلادي)، پديد آمده ، اما رويدادهاي مهم از آن ها حذف شده و وقايع تاريخي به گونه اعمال چند شخصيت، قهرمان عمده و زنان آن ها از براي درک و فهم نمايندگان طبقات فرادست و حاکمه ارائه گرديده است. (اشپولر، ۱۳۸۸: ۱۰).
عربان پيش از ظهور دين اسلام نوعي سنت تاريخ نگاري به نام ايام العرب يا جنگ هاي اعراب داشته اند که درباره ي جنگ هاي بين دو يا چند قبيله و اعمال و رفتار قهرمانان قبيله و سرکردگان آن بوده است.
اين نوع تاريخ نگاري هم، بي ترديد ، هم چون کتاب هاي ايرانيان درباره ي شاهان، پوششي از اسطوره داشته است؛ اما نزديکي ايام العرب به زندگي واقعي و حس مردم دوستي و همبستگي جمعي مضمر در آن ها و بالاتر از همه جزئي نگري و ريز نگاري آن ها را شبيه گزارش هاي واقعي تاريخي کرده است.
نکته ي مهم اين که اسلام در مقام يک دين، نه تنها به کتاب مقدس قرآن ، بلکه به اعمال و رفتار پيامبر (ص) نيز متکي بود.
سخنان و اعمال پيامبر (ص) سهم مهمي در زندگي مسلمانان داشت ، از اين روشماري از مسلمانان آن ها را گردآوري کردند و به بحث و فحص درباره آنها پرداختند.
پيداست که از اين ارزيابي ها ، علم الحديث همراه با علوم بديع ديگر هم چون سيره، طبقات و در نهايت تاريخ نگاري عمومي، در مفهوم وصف سلوک خداوند با برگزيدگانش ، سر برآورد. تاريخ عمومي در حقيقت تاريخ رستگاري جامعه قدسي باري تعالي يعني جامعه مسلمانان بر شمرده مي شد.
در اين جا نيازي نيست که به تکوين اين نوع تاريخ نگاري بپردازيم.
فقط بايد بر اين نکته تأکيد ورزيد که در زبان عربي نوعي نمونه نخستين از تاريخ نگاري موجود بود که در زبان فارسي وجود نداشت. اين که تمامي تاريخ نگاران ايراني هم چون طبري، دينوري، بيروني و ديگران آثار خود را به زبان عربي نوشته اند و ظاهراً در اين قلمرو و ناگزير هم بوده اند، تأکيدي بر نکته ياد شده است. (اشپولر،۱۳۸۸: ۱۰-۱۱).
مي دانيم که شماري از نخبگان ايراني از همان آغاز به اسلام گرويدند؛ آن ها دريافته بودند تنها با پذيرش اسلام است که مي توانند امتيازات خود را حفظ کنند.
آن ها در حقيقت مثل اسلام آوردن بسنيايي ها در سده ي هشتم ق./ چهاردهم م. به اين مهم دست يافتند.
از اين رو آن ها توانستند حس اجتماعي و جمعي خود را نگهدارند.
در اين جا بايد دلايل اقتصادي را نير به مسئله ي اسلام آوردن آن ها بيفزائيم.
در اين روزگار، حس جمعي و اجتماعي آن ها در افسانه هاي شاهان و قهرمانان باستاني شان متبلور شد.
اين نوع ادبيات در هنگام ورود اسلام به ايران حفظ شد چون هنوز در بين طبقه اي که وابسته به سنن تاريخي شان بودند و ويژگي هاي اجتماعي اين ادبيات از آرمان هاي آن ها برشمرده مي شد، زنده بود.
اين طبقه ي به اصطلاح دهقان علاقه اي به تاريخ اسلامي نداشت؛ آن ها اغلب اوقات و همواره به بازخواني شاهنامه ها که در آن ها اعمال و کردار قهرمانانه پيشينيانشان آمده بود گوش مي سپردند و رفتارها و کردارهاي خويش را با آن ها مطابقت مي دادند.
براي آن ها تاريخ اسلامي حتي به زبان فارسي کششي در بر نداشت.
زبان فارسي در مقايسه با زبان لاتين و زبان هاي بومي اروپايي، زباني بسيار گسترده و داراي سنت بسيار منظم ايراني و دبيري بود.
اما زمانه دگرگون شد و سلسله هاي ايراني نژاد در بخش هاي قابل ملاحظه اي از سرزمين ايران به حکومت پرداختند.
اين سلسله ها از سه نوع بودند:
بعضي از آن ها هم چون آل زيار و شاهان مسلمان نشده مازندران در شمال ايران، نماينده حکومت ساساني و سنت واقعي زرتشتي بودند و تمامي حقايق يادشده در بالا در خصوص اين ها انطباق داشت.
نوع ديگر از سلسله ها حکمرانان «زيدي گيلان» و «صفاريان» بودند. اين سلسله ها به جناح رسمي تسنن خلافت تعلق نداشتند بلکه وابسته به جناح تشيع و يا فرقه هاي التقاطي بودند. اين جوامع تأثير و نفوذ زيادي در بين توده هاي ايران داشتند. همين جوامع و نيز مجامع تصوف موجب گرايش مردم به اسلام و برانگيختن حرکت هاي مذهبي در بين آنها شدند.(اشپولر، ۱۳۸۸: ۱۱-۱۲).
به هر حال جوامع تشيع که از منظر حکومت بدعت گذار برشمرده مي شدند علاقه چنداني به مفهوم رسمي تاريخ اسلام نداشتند.
در نظر آن ها مفاهيم الهي که بازتابي در ذهن و زبان خلفا نداشت، مهم تر از تکامل واقعي تاريخي بود.
نوع سوم از سلسله ها، آنهايي هستند که در توسعه تاريخ نگاري ايران اهميتي درخور دارند و از زبان فارسي بهره مي گرفتند .
در ميان آن ها ، سلسله ساماني در شمال شرق ايران يعني خراسان و ماوراء النهر سده سوم و چهارم ق./ نهم و دهم م. شايسته شأني درخور است. سامانيان وابسته به تسنن بودند و ظاهراً از خلفا تبعيت مي کردند ، در حالي که حکمرانان مستقلي برشمرده مي شدند. (اشپولر، ۱۳۸۸: ۱۲-۱۳)
با اين که سامانيان در امور ديواني خود از زبان عربي بهره مي جستند ولي زبان فارسي هم در مقام يکي از زبان هاي فرهنگي جهان اسلام براي آن ها عزيز بود و از بسط و گسترش شعر نو به فارسي در زبان فارسي دري پشتيباني مي کردند. از نظر زباني، طليعه تاريخ نگاري فارسي به اين تکامل فرهنگي و نيز ضرورت همسان گردانيدن مسائل با مفهوم اسلامي دولت تعلق داشت. سامانيان در ميان موازين ديگر ، تلاش کردند از راه انتشار ملخص فارسي تاريخ الرسل و الملوک طبري به اين مهم دست يابند. (اشپولر، ۱۳۸۸: ۱۳)
با وجود اين با استيلاي جماعت ترک در سده پنجم ق. / يازدهم م. در بخش اعظم آسيايي خاور نزديک، دوره جديدي در امور سياسي و نيز در «حال و هواي زمانه» فراز آمد. از ويژگي هاي دوره آرامشي که غزنويان، سلجوقيان و خوارزمشاهيان پديد آوردند اوج گيري تسنن اسلامي، احساسات ضد اروپايي که از نتايج جنگ هاي صليبي بود و از ميان بردن و يا جلوگيري از تأثيرات فرهنگي هلني (يعني غربي) در فلسفه، کلام و علوم بود.
يکي از مهم ترين دلايل عظمت و شکوه فرهنگي ايران را در فرآيند شتابي مي توان مشاهده کرد که ترکان را وابسته بدان کرد و آن ها را به صورت هواداران پرشور فرهنگ ايراني درآورد. ايران براي ترکان و زندگي آن ها سرزميني آرماني محسوب مي شد.
جهان عرب و زبان عربي براي آن ها در درجه دوم اهميت قرار داشت.
ترکان پيروزي زبان فارسي را به گونه دومين زبان فرهنگي جهان اسلام مسجل و استوار کردند. در اين زمان بود که تعداد قابل ملاحظه اي از واژگان و اصطلاحات عربي وارد زبان فارسي شد. منبع مهم اطلاعات تاريخي براي آن ها ترجمه تاريخ طبري بود، چون نسخه هاي بي شمار و اقتباس و کتابت اين اثر و بعدها ترجمه ترکي آن، نشان دهنده رونق آن بوده است.
ترجمه تاريخ طبري براي ترکان و هدف آن ها، اثر جامعي بر شمرده مي شد: آنان در مقام مسلمانان جديد، تاريخ پيش از اسلام خود را که بسيار مختصر شناخته شده از ياد بردند. ناديده انگاشتن پيشينيان آن ها در ترجمه بلعمي از تاريخ طبري، ترکان را نمي آزرده است.
چنين مي نمايد که نويسندگان فارسي زبان براي نوشتن آثار تاريخي جديد به زبان فارسي چندان محل تشويق و عنايت قرار نمي گرفتند، چون آثار تاريخ نگاري فارسي در روزگار حکومت سلجوقيان و خوارزمشاهيان بي نهايت اندک است.
از سوي ديگر طبقه ي دهقان منادي فتوحات ترکان شدند :
آرمان هاي آن ها هنوز وجود داشت و شاهنامه ي فردوسي بلافاصله کتاب مقدس و «قانون تاريخي» و راهنماي زندگي اين طبقه گرديد.
تأثير و نفوذ پردامنه ي شاهنامه تمامي ملت ايران را در بر گرفت و قهرمانان آن نمايندگان واقعي هويت ايران شدند.
بدين ترتيب شاهنامه بلافاصله پس از تأليف، جايگاه حماسه ملي ايرانيان را به دست آورد. اين دو اثر يعني ترجمه تاريخ طبري و شاهنامه در سده هاي پنجم و ششم ق./ يازدهم و دوازدهم م. مناديان واقعي دو جنبه مهم شيوه و طرز زندگي ايرانيان گرديد.
سلجوقيان همواره مي خواستند فرهنگ ايراني را اقتباس کنند و نژاد توراني خود را مغفول گذاردند و به هويت ايراني چنگ زدند. (اشپولر، ۱۳۸۸: ۱۴-۱۵)
از آن جا که فردوسي دين زرتشتي ايران باستان را با شکوه و عظمت تمام نمايانده بود، از اين رو سلجوقيان از مخالفان سرسخت آن شدند. ولي با اين همه در ادبيات فارسي زمان سلجوقيان وقايع و ادوار پيش از اسلام وصف شده چنان که نظامي اين کار را انجام داده است ، اما اين سخنوران و شاعران هرگز نمي توانستند ديدگاه هاي ضد اسلامي داشته باشند و اسلام را مغفول گذارند.
از اين رو در خلال سده هاي پنجم و ششم ق./ يازدهم و دوازدهم م. با ورود شماري از واژگان عربي به زبان فارسي آميزه اي از زبان فارسي کهن – کاملا هند و اروپايي – و زبان کلامي و علمي عربي پديد آمد.
به نظر مي رسد که اين مسئله نوعي بهاي رواني بوده که زبان فارسي پرداخت کرده تا به صورت يکي از زبان هاي فرهنگي اسلامي و مقبولي درآيد.
در خلال اين دو سده ، بين حکمرانان ترک و جامعه ي خلل ناپذير دهقانان نوعي هم نوايي پديد آمد و موجب شد در بين محافل ايراني سنت هاي کهن ادامه يابد. در اين دوره تاريخ نگاران شمار قابل
ملاحظه اي از آثار عربي را به فارسي برگرداندند و به خصوص آن هايي که در ارتباط با شرايط زيستي ايرانيان و سنت هاي آن ها بودند در اولويت قرار داشتند. اما دامنه ي تاريخ نگاري فارسي بدون حمايت طبقات حاکمه، بسيار تنگ و محدود بود. (اشپولر، ۱۳۸۸: ۱۵-۱۶)

ادامه دارد…

شناسه خبر : 12701
تاریخ : 1402/9/12 12:40:28
لینک خبر :  https://daryaaknar.ir/sl/Su44Kn
نویسنده خبر :
X

🔶مهدی بیرانوند 
🔹متخلص به روژمان 
🔹نویسنده و روزنامه‌نگار لرستانی 
🔹بعنوان سرپرست نویسندگان و شاعران خانه ناشران ایران (حوزه مشق) و گروه کشف استعداد برتر ایران از سوی دکتر فردین احمدی انتخاب شد.

برچسب ها #رقیه خانمحمدزاده #بررسی اوضاع علمی ایران در زمان حمله مغول #دریاکنار

نظرات

0
دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد. پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.